ای یگانه ترین بعد از خدای!

  

مادر تو را چه بنامم که هیچ چیز یارای برابری با تو را ندارد
کوهت ننامم که کوه پایداری و استقامت از تو آموخته 

 رودت نخوانم که رود صداقت و پاکدامنی تو را به ارمغان برده
آسمانت نخوانم که بسی بلندتر و رفیع تری و آسمان زیر گامهای توست
 

ماه و خورشیدت ننامم که آن دو نور تو را به عاریت گرفته اند
ستاره ات ندانم که آنان بی شمارند و تو بی همتا

تو را نسترن و یاس و یاسمن نمی دانم که گل نیز عطر و بویش را از تو دارد
آبشاران خروشان از مهر توست و دشت وسعت خویش را از قلبت گرفته 

مادر تو را با کدامین شعر و غزل بسرایم که در مقابل نامت شعر و غزل نیز عاجزند
تو خود یک دنیا کلامی و یک عمر واژه ای ...

مادر ای طراوت بهاران و ای هستی بخش زندگانیم
تو را چه بنامم و وصفت چه بخوانم که بیکران آسمانها و دریاها
و هرچه در اوست در پیش نام تو کوچکند و عزیز

  و اکنون تو را ای بزرگ، ای بی همتا
با تمام عظمتت در قلب کوچک خود می یابم و یزدان پاک را سپاس می گویم
که این نهال عشق و محبت را به قلب من ارزانی داشت  

باشد که به جبران نیکیهایت و به پاس دلواپسیهایت
همواره تو را عزیز بدارم و محترم
و همواره آواز من این باشد که
مادر... دوستت دارم ... دوستت دارم

عمرت مستدام؛ نامت جاودان و روزت مبارک

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد