1ـ مهدی موعود ـ علیه السّلام ـ در کتب مقدسه هندیان
در کتابهای مذهبی مقدّسی که در میان هندیان به عنوان کتابهای آسمانی شناخته شده و آورندگان این کتابها به عنوان پیامبر شناخته میشوند، تصریحات زیادی به وجود مقدّس مهدی موعود ـ علیه السّلام ـ و ظهور مبارک آن حضرت شده است که قسمتی از آنها از نظر خوانندگان گرامی میگذرد.
الف) بشارت ظهور حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ در کتاب اوپانیشاد
در کتاب «اوپانیشاد» که یکی از کتب معتبره و از منابع هندوها به شمار میرود، بشارت ظهور مهدی موعود ـ علیه السّلام ـ چنین آمده است؛
« این مظهر ویشنو (مظهر دهم) در انقضای کلّی یا عصر آهن، سوار بر اسب سفیدی، در حالی که شمشیر برهنهی درخشانی به صورت ستارهی دنبالهدار در دست دارد ظاهر میشود، و شریران را تماماً هلاک میسازد، و خلقت را از نو تجدید، و پاکی را رجعت خواهد داد... این مظهر دهم در انقضای عالم ظهور خواهد کرد.»[1]
با اندک تأملی در جملات بشارت فوق، ظاهر میشود که مقصود از «مظهر ویشنو» همان وجود مقدّس حجه بن الحسن العسکری ـ علیه السّلام ـ است؛ زیرا طبق روایات متواتر اسلامی آن حضرت در آخر الزمان و در پایان جهان، ظهور خواهد نمود و با شمشیر قیام خواهد کرد، و تمامی جباران و ستمگران روی زمین را از بین خواهد برد، و در دوران حکومت آن مظهر قدرت خداوند، جهان، آفرینش نوینی خواهد یافت.
در این زمینه اخبار و احادیث بسیار زیادی در کتب شیعه و سنّی از پیامبر گرامی اسلام و ائمّهی معصومین ـ علیهم السّلام ـ روایت شده است که برخی از آنها را جهت توضیح فرازهای بشارت مزبور، تحت چند عنوان میآوریم.
** مهدی ـ علیه السّلام ـ در آخر الزمان ظاهر میشود
در کتاب «غیبت» شیخ طوسی ـ رحمه الله ـ از ابو سعید خدری روایت کرده است که گفت: از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ شنیدم که بر فراز منبر میفرمود:
« مهدی از عترت و اهل بیت من است. او در آخر زمان ظهور میکند. در آن هنگام آسمان بارانش را فرو میفرستد، زمین گیاهان خود را میرویاند. و او سراسر روی زمین را پر از عدل و داد مینماید، آنچنان که دیگران ـ ستمگران ـ آن را پر از ظلم و جور کرده باشند.»[2]
**در کتاب «عقد الدرر»، باب سوم از قول ابو سعید خدری از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
« در آخر الزمان مردی جوان، با چهرهای زیبا و بینی کشیده، که از عترت من است قیام میکند، زمین را پر از عدل و داد مینماید، همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد...»[3]
ب) بشارت ظهور حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ در کتاب «یاسک»
در کتاب «باسک» که از کتب مقدّسهی آسمانی هندوهاست، بشارت ظهور حضرت ولیعصر ـ علیه السّلام ـ چنین آمده است.
« دور دنیا تمام شود به پادشاه عادلی در آخر الزمان، که پیشوای ملائکه و پریان و آدمیان باشد، و حق و راستی با او باشد، و آنچه در دریا و زمینها و کوهها پنهان باشد همه را بدست آورد، و از آسمانها و زمین و آنچه باشد خبر دهد، و از او بزرگتر کسی به دنیا نیاید.»[4]
ناگفته پیداست که منظور از آن پادشاه عادل، موعود همهی ملّتها، وجود مقدّس حجّت بن الحسن العسکری ـ علیه السّلام ـ است؛ زیرا طبق روایات اسلامی و وعدههای تمامی انبیا، تنها اوست که به عدل و داد قیام میکند و ریشهی ظلم و بیداد را از بنیاد بر میکند، و جهان را پر از عدل و داد مینماید، و آنچه در دریا و زمین و کوهها پنهان شده به دست میآورد، و تنها اوست که در آخر الزمان ظاهر میشود و تحول و دگرگونی عظیمی در دنیا به وجود میآورد، و زحمات همهی پیامبران را که به منظور برقرار ساختن عدالت اجتماعی آمدهاند به ثمر میرساند، و فرمانش بر همهی موجودات جهان نافذ است.
به هر حال، در این بشارت و بشارات دیگری که در سایر کتب مقدسهی مذهبی اهل ادیان آمده، موضوع ظهور مبارک حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ به قدری واضح و روشن است که هیچ گونه نیازی به توجیه و تفسیر ندارد؛ ولی در عین حال، برای این که معلوم شود تمام مضامین بشارت مزبور در احادیث اسلامی نیز آمده است، پیرامون برخی از فرازهای آن توضیحاتی میدهیم.
«راحَتِهِ فَأیَکُمْ لَوْ کانَتْ فِی راحَتِهِ شَعْرَهٌ لَمْ یُبْصِرْها» [5]
« هنگامی که اُمور به دست حضرت صاحب الامر ـ علیه السّلام ـ برسد، خدای تبارک و تعالی هر زمین پستی را برای او بالا میبرد، و هر زمین بلندی را پائین میآورد تا این که همهی جهان همانند کف دست او برایش آشکار شود. آیا کدام یک از شما اگر کف دست او تار مویی باشد آن را نمیبیند؟»
پس با توجّه به آنچه گذشت، به این نتیجه میرسیم که، آن شخصیّت بینظیر و بیمانندی که از آسمان و زمین خبر میدهد و حجّت بر تمام مردم است و بر تمام جهان هستی احاطهی علمی دارد، یگانه منجی عالم و تنها باز مانده از حجّتهای الهی، حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ است که چیزی از اسرار عالم بر او پوشیده نیست.
** در همهی عالم کسی بزرگتر از مهدی ـ علیه السّلام ـ به دنیا نیاید
صاحب کتاب «عقد الدرر» در مورد عظمت و بزرگواری حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ و مقام و موقعیّت آن امام والا مقام، حدیثی از امام محمّد باقر ـ علیه السّلام ـ روایت کرده است که فرمود:
« حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ برای بار اوّل، به آنچه که به قائم آل محمّد ـ علیهم السّلام ـ عطا خواهد شد نظر کرد و گفت: پروردگارا! مرا قائم آل محمّد ـ علیه السّلام ـ قرار بده. به آن حضرت گفته شد: قائم ـ علیه السّلام ـ از ذریهی احمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است.
بار دوم نظر کرد همان عطا را دید و همان دعا را کرد و همان جواب را شنید، برای سومین بار نظر کرد، همان عطا را دید و همان درخواست را نمود و همان جواب را شنید.»[6]
ج) بشارت ظهور حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ در کتاب «پاتیکل»
در کتاب «پاتیکل» که از کتب مقدّسهی هندیان میباشد و صاحب این کتاب از اعاظم کفرهی هند است و به گمان پیروانش، صاحب کتاب آسمانی است، بشارت ظهور مبارک حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ چنین آمده است:
« چون مدّت روز تمام شود، دنیای کهنه نو شود و زنده گردد، و صاحب ملک تازه پیدا شود از فرزندان دو پیشوای بزرگ جهان که یکی« ناموس آخر الزمان» و دیگری «صدیق اکبر».
یعنی وصی بزرگتر وی که «پشن» نام دارد. و نام آن صاحب ملک تازه، «راهنما» است، به حق، پادشاه شود، و خلیفهی «رام» باشد، و حکم براند، و او را معجزه بسیار باشد. هر که پناه به او برد و دین پدران او اختیار کند، سرخ روی باشد در نزد رام.»
و دولت او بسیار کشیده شود، و عمر او از فرزندان «ناموس اکبر» زیاده باشد، و آخر دنیا به او تمام شود. و از ساحل دریای محیط و جزایر سراندیب و قبر بابا آدم ـ علیه السّلام ـ و از جبال القمر تا شمال هیکل زهره، تا سیف البحر و اقیانوس را مسخر گرداند، و بتخانهی «سومنات» را خراب کند. و »جگرنات»[7] به فرمان او به سخن آید و به خاک افتد، پس آن را بشکند و به دریای اعظم اندازد، و هر بتی که در هر جا باشد بشکند.»[8]
از آنجا که در این بشارت، الفاظ و تعابیری به کار رفته است که امکان دارد برای بعضی از خوانندگان نامفهوم باشد بعضی از آنها را جهت روشنتر شدن مطلب توضیح میدهیم:
1ـ مقصود از «ناموس آخر الزمان»، ناموس اعظم الهی، پیامبر خاتم حضرت محمّد بن عبدالله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است.
2ـ پشن، نام هندی حضرت علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ است.
3ـ صاحب ملک تازه، آخرین حجّت خداوند حضرت ولی عصر ـ علیه السّلام ـ است و راهنما، نام مبارک حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ است که بزرگترین نمایندهی راهنمایان الهی و نام مقدّس وی نیز، هادی و مهدی و قائم به حق است.
4ـ کلمهی «رام» به لغت «سانسکریتی» نام اقدس حضرت احدیت (خدا) است.
5ـ این جمله «هر که به او پناه برد، و دین پدران او اختیار کند، در نزد رام، سرخ روی باشد» صریح است در این که، حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ جهانیان را به دین اجداد بزرگوارش، اسلام، دعوت میکند.
6ـ سومنات ـ بنا به نوشتهی علّامه دهخدا، در کتاب لغت نامه بتخانهای بوده است در «گجرات». و گویند: سلطان محمود غزنوی آنرا خراب کرد، و «منات» را که از بتهای مشهور است و در آن بتخانه بود، شکست. و گویند: این لغت هندوی است که مفرّس شده و آن نام بتی بود، و معنی ترکیبی آن «سوم، نات» است: نمونهی قمر، زیرا «سوم» به لغت هندوی قمر را گویند، و نات، تعظیم است. برای اطلاع بیشتر به لغت نامهی دهخدا، مادهی «سومنات» مراجعه فرمایید.
د) بشارت ظهور حضرت بقیه الله ـ علیه السّلام ـ در کتاب «وشن جوک»
در کتاب «جوک» که رهبر جوکیان هندو است و او را پیامبر میدانند، دربارهی بشارت ظهور حضرت «بقیه الله» ـ علیه السّلام ـ و رجعت گروهی از اموات در دوران حکومت عدالت گستر آن حضرت، چنین آمده است:
« آخر دنیا به کسی برگردد که خدا را دوست میدارد و از بندگان خاص او باشد و نام او «خجسته» و «فرخنده» باشد. خلق را، که در دینها اختراع کرده و حق خدا و پیامبر را پایمال کردهاند، همه را زنده گرداند و بسوزاند، و عالم را نو گرداند، و هر بدی را سزا دهد، و یک «کرور» دولت او باشد که عبارت از چهار هزار سال است، خود او و اقوامش پادشاهی کنند.»[9]
--------------------------------------
[1] . اوپانیشاد، ترجمهی محمد داراشکوه (از متن سانسکریت) ج2، ص637.
[2] . غیبت شیخ طوسی، ص111، ص180؛ بحارالانوار، ج51، ص74، ح25؛ اثبات الهداه، ج3، ص502، ح294؛ منتخب الاثر، ص169، ح81، و در چاپ دیگر، ص222، ح81.
[3] . عقد الدرر، باب 3، ص39.
[4] . بشارات عهدین، ص246 ـ علائم الظهور کرمانی، ص18 ـ لمعات النور فی کیفیه الظهور، ج1، ص19، نور الانوار، ص86، نور هفتم.
[5] . بشاره الاسلام، ص243.
[6] . عقد الدرر، ص26 و 160، آخر باب اول و باب هشتم؛ بحارالانوار، ج51، ص77، ح35؛ غیبت نعمانی، ص240، ح34، باب 13.
[7] . جگرنات به لغت سانسکریت نام بتی است که هندوها آن را مظهر خدا میدانند.
[8] . علائم الظهور کرمانی، ص17؛ لمعات شیرازی، ج1، ص18؛ نور الانوار، نور هفتم، بشارات عهدین، ص246 به نقل از کتاب زبده المعارف، ذخیره الالباب و تذکره الاولیاء.
[9] . بشارات عهدین، ص272 ـ علائم الظهور کرمانی، ص18.
ظهور حضرت مهدی (عج) از دیدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان ـ انتشارات مسجد جمکران
برفها آب شده بودند و دیگر خبری از سرمای زمستان نبود. فصل یخبندان تمام شده بود و کم کم اهالی دهکده شیوانا می توانستند از خانه هایشان بیرون بیایند و در مزارع به کشت وزرع بپردازند. همه از گرمای خورشید بهاری حظ می کردند و از سبزی و طراوت گیاهان لذت می بردند ...
در آن روز، شیوانا همراه یکی از شاگردان از مزرعه عبور می کرد. پیرمردی را دید که نوه هایش را دور خود جمع کرده و برای آنها در مورد سرمای شدید زمستان و زندانی بودن در خانه و منتظر آفتاب نشستن صحبت میکند.
شیوانا لختی ایستاد و حرفهای پیرمرد را گوش کرد و سپس او را کنار کشید و گفت:"اکنون که بهار است و این بچه ها در حال لذت بردن از آفتاب ملایم و نسیم دلنواز بهار هستند، بهتر است روایت یخ و سرما را برای آنها نقل نکنی! خاطرات زمستان، خوب یا بد، مال زمستان است. آنها را به بهار نیاور! با این حرف تو بچه ها نه تنها بهار را دوست نخواهند داشت بلکه از زمستان هم بیشتر خواهند ترسید و در نتیجه زمستان سال بعد، قبل از آمدن یخبندان همه این بچه ها از وحشت تسلیم سرما خواهند شد.
به جای صحبت از بدبختی های ایام سرما، به این بچه ها یاد بده از این زیبایی و طراوتی که هم اکنون اطرافشان است لذت ببرند. بگذار خاطره بهار در خاطر آنها ماندگار شود و برایشان آنقدر شیرین و جذاب بماند که در سردترین زمستان های آینده، امید به بهاری دلنواز، آنها را تسلیم نکند. پیرمرد اعتراض کرد و گفت :"اما زمستان سختی بود"
شیوانا با لبخند گفت:
"ولی اکنون بهار است.
آن زمستان سخت حق ندارد بهار را از ما بگیرد. تو با کشیدن خاطرات زمستان به بهار، داری بهار را نیز قربانی می کنی! زمستان را در فصل خودش رها کن!
پس/span> از جریان جنگ صفّین و تحمیل ابوموسى اشعرى براى حکمیّت؛ و بعد از به وقوع پیوستن جنگ نهروان با خوارج، سه نفر از بزرگان خوارج که حضرت على(ع) را تکفیر کرده بودند تصمیم گرفتند تا به عنوان خونخواهى، سه نفر از والیان و سران حکومتى را ترور نمایند.
یکى عبدالرحمن بن ملجم مرادى بود که ترور امیرالمؤمنین، امام على(علیهالسلام) را در کوفه؛ و دیگرى بَرک بن عبدالله که او ترور معاویه را در شام؛ و سومین نفر عمر بن بکر، که ترور عمرو بن عاص را در مدینه به عهده گرفت.
و بعد از آن که هر سه منافق، هم قسم شدند که یا کشته شوند یا هدف شوم خود را به اجراء درآورند، هر کدام به سوى هدف مورد نظر خود رهسپار شدند.
و عبدالرّحمن پس از آن وارد کوفه شد، روزى در یکى از کوچههاى کوفه، زنى را به نام قُطّام که پدرش در جنگ نهروان کشته شده بود ملاقات کرد.
و چون قطّام، زنى بسیار زیباروى و خوش اندام بود؛ و عبدالرّحمن نیز از قبل مذاکراتى با او براى خواستگارى کرده بود، پس شیفته جمال او گردید و نسبت به آن اظهار عشق و علاقه نمود؛ و سپس پیشنهاد ازدواج به قطّام داد.
قطّام در پاسخ گفت: در صورتى با پیشنهاد تو موافقت مىکنم که سه هزار درهم و یک غلام مهریهام قرار دهى، مشروط بر آن که علىّ ابن ابى طالب را نیز به قتل برسانى.
عبدالرّحمن براى امتحان قطّام گفت: دو شرط اوّل را مىپذیرم؛ لیکن مرا از قتل علىّ معاف دار.
قطّام گفت: خیر، چون شرط سوّم از همه مهمتر است؛ و اگر مىخواهى به کام و عشق خود برسى، بایستى حتما انجام پذیرد.
عبدالرّحمن وقتى چنین شنید، گفت: من به کوفه نیامدهام، مگر به همین منظور.
پس از آن، قطّام هر ساعت خود را به شکلى آرایش و زینت مىکرد و در مقابل عبدالرّحمن به طنّازى و عشوهگرى مىپرداخت تا آن که او را بیش از پیش دلباخته خود نماید.
و چون آتش عشق و شهوت عبدالرّحمن شعلهور گشته و فزونى یافت؛ و نیز زمان موعود با همپیمانانش فرا رسید، آن ملعون شمشیرى مسموم همراه خود برداشت؛ و سحرگاه به مسجد کوفه وارد گشت.
هنگامى که نماز صبح به امامت حضرت على(علیهالسلام) شروع شد، عبدالرحمن پشت سر امام ایستاد؛ و هنگامى که سر از سجده برمىداشت ناگهان عبدالرّحمن فریادى کشید و با شمشیر بر فرق مقدّس آن امام مظلوم فرود آورد و گریخت.
در همین لحظه امام اظهار داشت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ»؛ قسم به پروردگار کعبه، رستگار و سعادتمند شدم.
بعد از آن، حضرت را با فرق شکافته و بدن خونین به منزل آوردند؛ و پزشکان بسیارى جهت معالجه آن حضرت آمدند، یکى از آنان پزشکى بود به نام اثیر بن عمرو سکونى، که بر بالین حضرت وارد شد؛ و شروع به مداوا گردید.
اطرافیان و اعضاء خانواده حضرت، اطراف بستر آن بزرگوار حلقه زده بودند و با حالتى نگران چشم به پزشک دوخته که چه مىگوید؛ و نتیجه چه خواهد شد.
پس از آن که پزشک نگاهى به جراحت آن حضرت کرد، گفت: گوسفندى را ذبح نمایید و سفیدى جگر ریه آن را تا سرد نشده، سریع بیاورید.
وقتى آن را آوردند، پزشک رگ میان سفیدى را بیرون آورد و میان شکاف سر آن حضرت قرار داد؛ و لحظهاى درنگ نمود، در حالتى که تمامى افراد در انتظار نتیجه، لحظه شمارى مىکردند.
سپس شکاف سر را باز کرد و رگ را خارج نمود؛ با نگاهى به آن، خطاب به حضرت کرد و عرضه داشت: اى امیرالمؤمنین! اگر وصیّتى دارى بفرما، چون متاسفانه زخم شمشیر و زهر آن به مغز سر اصابت و سرایت کرده؛ و راهى براى معالجه آن نیست.
لذا حضرت به فرزندش امام حسن مجتبى(علیهالسلام) فرمود: پسرم! اگر من خوب شدم، خودم آنچه را که صلاح بدانم با عبدالرّحمن انجام مىدهم.
و چنانچه خوب نشدم و از دنیا رفتم، سعى کنید به او سخت نگیرید و در قصاص تجاوز نکنید، چون او یک ضربت شمشیر زده است شما هم حق ندارید بیش از یک ضربت به او بزنید.
ایام ضربت خوردن و شهادت حضرت امیرالمونین، علی (ع) تسلیت باد
1.نارضایتی از رفتار همسر
شاید وقتی همسر شما طبق میلتان رفتار نمی کند و یا رفتار و کردار خود شما را عصبانی می کند، به درددل کردن با دوستان نیاز پیدا کنید. البته کمی غر زدن یا گلایه اشکالی ندارد، ولی مراقب باشید ذهنیت دوستانتان را نسبت به همسرتان خراب نکنید چراکه این کار تاثیری ماندگار بر ذهن آنها خواهد داشت. مسلما پس از مدتی شما و شوهرتان همه چیز را فراموش می کنید ولی دوستانتان حرف های شما را راجع به او فراموش نخواهند کرد.
2. میزان در آمد شما یا همسرتان
خوشبختانه یا متاسفانه اکثر زوج ها با زوج های دیگر در رقابت هستند . خانه چه کسی بزرگتر است؟ اتومبیل چه کسی بهتر است؟ اگر میزان درآمد خود یا همسرتان را به دوستان بگویید، ممکن است با قضاوت نادرست آنها روبرو شوید. ممکن است شما را ثروتمندتر از آنچه که هستید ببینند و فکر کنند در زندگی مشکلی ندارید. همین طور ممکن است تنها به این دلیل که درآمد بیشتری دارند خود را بالاتر از شما ببینند و با شما مثل یک زیر دست رفتار کنند (هرچند دوستان واقعی هرگز عمدا چنین رفتاری نشان نمی دهند). با حفظ چنین اسراری تعادل را در دوستی خود برقرار خواهید کرد.
3. نظر همسرتان نسبت به دوستان شما
اجازه ندهید ازدواج در دوستی هایتان خللی ایجاد کند. اگر همسرتان از یکی از دوستان شما خوشش نمی آید به او یا حتی سایر دوستان نگویید. به خصوص اگر این دوست مرتکب اشتباه یا رفتار بدی نشده باشد.
همین طور اگر یک دوست از همسر شما بدگویی کرده یا از او خوشش نمی آید، به همسرتان نگویید.
4. میزان بدهی های شما و همسرتان
تقریبا همه زوج های جوان مقداری بدهی یا وام دارند، اما زیاد یا کم بودن این بدهی ها گواه ثبات مالی یک زوج است. اگر به دوستانتان بگویید که شما و همسران در سال های گذشته وام ها و بدهی های کمی داشته اید ممکن است حسادت کنند، یا احساس کنند که به آنها فخر می فروشید. همین طور اگر به آنها بگویید که بدهی های زیادی دارید، ممکن است نسبت به شما احساس ترحم کنند ( و البته اگر دوستان خوبی نباشند احساس رضایت). به دوستان فرصتی برای قضاوت کردن راجع به زندگی مشترکتان ندهید.
5. مشکلاتی که با خانواده همسرتان دارید.
بسیاری از زنان و مردان به خصوص در اوایل ازدواج به دلیل عدم شناخت کافی دچار اختلافاتی هرچند جزئی با خانواده همسرشان می شوند. بازگو کردن این اختلافات نزد دوستان اولا ذهنیت آنها را نسبت به خانواده همسر شما تحت تاثیر قرار خواهد داد، ثانیا ممکن است در مواردی حرف هایی که از سر ناراحتی زده اید به گوش خانواده همسرتان برسد و بعد... عواقب چنین چیزی اصلا قابل پیش بینی نیست!
زندگی انسان ها سراسر ندانم کاری است و اشتباه ،آزمون و خطای ما آدم ها گویی هرگز تمامی نخواهد داشت. اگر به گذشته خود نظری بیندازیم آنقدر حماقت کرده ایم از خرد و کلان و از یاد آوری بعضی هایشان خنده مان می گیرد و بعضی دیگر آهی جگر سوز را از نهاد ما بر می آورد بارها و بارها با خود می گوییم آخر من با چه عقلی این کارها را کردم ؟ ای کاش هرگز چنین و چنان نمی شد!
________________________________________
گاه فرصت هایی را از دست داده ایم که با صرف هزینه های هنگفت هم قابل بازگشت نیستند دنیای ما آدم های ناآگاه و خوش خیال سراسر پارادوکسی طنز گونه است . چیزهای با ارزش را دور می اندازیم و به جایش چیز های بی ارزش را بر میداریم و مدتها به گردن وبال گردنمان می کنیم .
شما تصور کنید کسی می خواهد به سفری دور و دراز برود که خطرات زیادی در راه است به او هشدار داده شده که در برداشتن وسایلت دقت کن وسایل سنگین و کمر شکن را بر ندار چراغ راهت فراموش نشود مسیر پر است از صخره و سربالایی و جاهای سرد و گرم و … . خوب اگر کسی به جانش علاقه داشته باشد بیشترین دقت را به خرج می دهد در انتخاب وسایل و توشه راه حالا اگر این شخص به جای برداشتن چراغی که او را به مقصد برساند و تمام مسیر با او باشد یک وسیله ای را انتخاب کند که ظاهری زیبا و سرگرم کننده دارد به جای پتوی گرم و لباس مناسب به فکر راحتی در مسیر و خوشگذرانی و لذت بردن باشد آیا این خنده دار نیست؟ حتما به طرف می گوییم پس در سرما و شب های تاریک چه خواهی کرد ؟
اینجا برای بهتر ادا شدن حق مطلب از یک داستان تمثیلی استفاده می کنیم :
تاجر ثروتمندی بود که چهار همسر داشت
در روزگار قدیم تاجر ثروتمندی بود که چهار همسر داشت.
همسر چهارم را بیشتر از همه دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران قیمت پذیرایی می کرد.
بسیار مراقبش بود و بهترین چیزها را به او می داد.
همسر سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار می کرد. نزد دوستانش او را برای جلوه گری می برد گرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او با مرد دیگری برود و تنهایش بگذارد.
واقعیت این بود که او همسر دومش را هم بسیار دوست داشت. او بسیار مهربان بود و دائماً نگران و مراقب مرد بود. مرد در هر مشکلی به او پناه میبرد و او نیز به تاجر کمک می کرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید. اما همسر اول مرد زنی بسیار وفادار و توانا که در حقیقت عامل اصلی ثروتمند شدن او و موفق بودنش در زندگی بود. اما اصلاً مورد توجه مرد نبود. با وجود این که از صمیم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه ای که تمام کارهایش با او بود حس می کرد و تقریباً هیچ توجهی به او نداشت.
روزی مرد احساس کرد به شدت بیمار است و به زودی خواهد مرد.
به دارایی زیاد و زندگی مرفه خود اندیشید و با خود گفت: من اکنون چهار همسر دارم ،اما اگر بمیرم دیگر کسی را نخواهم داشت، چه تنها و بیچاره خواهم شد ! بنابراین تصمیم گرفت با همسرانش حرف بزند و برای تنهاییش فکری بکند.
اول از همه سراغ همسر چهارمش رفت و گفت: من تو را از همه بیشتر دوست دارم و از همه بیشتر به تو توجه کرده ام و انواع راحتی ها را برایت فراهم آورده ام، حالا در برابر این همه محبت من آیا در مرگ با من همراه می شوی تا تنها نمانم؟
زن به سرعت گفت: “هرگز” ؛ همین یک کلمه و مرد را رها کرد.
مرد با قلبی که به شدت شکسته بود به سراغ همسر سومش رفت و گفت: من در زندگی تو را بسیار دوست داشتم آیا در این سفر همراه من خواهی آمد؟
زن گفت: البته که نه ! زندگی در این جا بسیار خوب است . تازه من بعد از تو می خواهم دوباره ازدواج کنم و بیشتر خوش باشم. قلب مرد از این حرف یخ کرد.
مرد تاجر به همسر دوم رو آورد و گفت: تو همیشه به من کمک کرده ای . این بار هم به کمکت نیاز شدیدی دارم شاید از همیشه بیشتر، میتوانی در مرگ همراه من باشی؟
زن گفت : این بار با دفعات دیگر فرق دارد. من نهایتاً می توانم تا گورستان همراه تو بیایم اما در مرگ … متأسفم !
گویی صاعقه ای به قلب مرد آتش زد. در همین حین صدایی او را به خود آورد: من با تو می مانم ، هر جا که بروی تاجر نگاهی کرد ، همسر اولش بود که پوست و استخوان شده بود. غم سراسر وجودش را تیره و تار کرده بود و هیچ زیبایی و نشاطی برایش باقی نمانده بود . تاجر سرش را به زیر انداخت و به آرامی گفت: “باید آن روزهایی که می توانستم به تو توجه میکردم و مراقبت می بودم…
در حقیقت همه ما چهار همسر داریم!
۱٫ همسر چهارم که بدن ماست. مهم نیست چه قدر زمان و پول صرف زیبا کردن او بکنی وقت مرگ ،اول از همه او، تو را ترک می کند.
۲٫ همسر سوم که دارایی ماست. هر چقدر هم برایت عزیز باشد وقتی بمیری به دست دیگران خواهد افتاد.
۳٫ همسر دوم خانواده و دوستان ما هستند . هر چقدر صمیمی و عزیز باشند وقت مردن نهایتاً تا سر مزارت کنارت خواهند ماند.
۴٫ همسر اول که روح ماست. غالباً به آن بی توجهیم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست میکنیم. او ضامن توانمندی های ماست اما ما ضعیف و تنها رهایش کرده ایم تا روزی که قرار است همراه باشد اما آن روز دیگر هیچ قدرت و توانی برایش باقی نمانده است.
و جا دارد بیان وزین و سراسر حکمت امیر المؤمنین علیه السلام را بیان کنیم :
«ان ایقن انه یفارق الاحباب و یسکن التراب و یواجه الحساب و یستغنی عما خلف، و یفتقر الی ما قدم کان حریا بقصر الامل و طول العمل »؛ کسی که یقین دارد (به زودی) از دوستان جدا می شود و در زیر خاک مسکن می گزیند و با حساب الهی رو به روست و از آنچه بر جای گذاشته بی نیاز می گردد و به آنچه از پیش فرستاده محتاج می شود، سزاوار است که آرزو را کوتاه و اعمال صالح را طولانی کند.
(بحارالانوار، جلد ۷۰، صفحه ۱۶۷)