یوسف زهرا - شماره اول

شباهتهای امام زمان(عج) با حضرت یوسف(ع(

مقدمه
 

گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی چون نیک بدیدم، به حقیقت، به از آنی

یکی از ویژگی های روانی آدمی این است که هماره در رویارویی با امر تازه و بدیع، حالت دفاعی به خود می گیرد و کمتر به پذیرش آن گردن می نهد. این امر به ویژه آن گاه تشدید می شود که پدیده جدید حالت رمزگونه داشته باشد و اعتقاد به آن، زمینه ساز تحولی بنیادین در باورها، اندیشه، منش و روش زندگی او شود. برعکس. در برابر موضوعی که پیشینه داشته یا در زمان های پیش، یک یا چند بار رخ داده است، مقاومت چندانی از خود نشان نمی دهد و به سادگی، آن را می پذیرد.

یکی از شیوه های چیره شدن بر این وضعیت، عادی جلوه دادن آن مسأله است. یعنی تبیین این نکته که موضوع مورد نظر، مسبوق به سابقه بوده و برای دیگران نیز رخ داده است. قرآن کریم نیز همین شیوه را به کار گرفته است. در صدر اسلام، روزه، حکمی جدید و همراه با اندکی مشقت می نمود؛ زیرا روزه دار می بایست از بسیاری از امور مباح چشم بپوشد و از ارتکاب آنها خودداری کند. شاید برخی از مسلمانان در برابر چنین حکم بی سابقه ای، واکنش نشان می دادند و آن را به سختی می پذیرفتند. از این رو، قرآن کریم، ابتدا مسلمانان را از نظر روانی برای پذیرش آن آماده می کند. خداوند متعال می فرماید:
یا ایها الذین امنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم1/

ای کسانی که ایمان آورده اید! روزه بر شما نوشته شد، همان گونه که بر پیشینیان شما، نوشته شد.

یعنی مپندارید که این تکلیف، مسأله ای بی سابقه و فراتر از توانایی شماست. هرگز چنین نیست؛ زیرا وجوب روزه، حکم متداولی است که گذشتگان نیز موظف بوده اند آن را انجام دهند.

مسائلی مانند اعتقاد به حضرت مهدی (عج) و غیبت و ظهور ایشان نیز به ظاهر بدیع و بی سابقه بوده و طول عمر ایشان با هاله ای از رمز و راز و شگفتی همراه است. افزون بر آن، این باور بر همه شؤون حیات آدمی تأثیری بنیادین بر جا می گذارد. از این رو، برخی افراد از پذیرش آن سر باز می زنند و آن را انکار می کنند. امامان معصوم _ علیهم السلام _ در برابر این اندیشه، کوشیده اند با بیان موارد مشابهی که در تاریخ گذشته _ به ویژه تاریخ پیامبران الهی _ رخ داده است، مسأله غیبت امام عصر (عج) و دیگر مفاهیم مربوط به آن را عادی جلوه دهند، تا مردم به گمان بی سابقه بودن، در آن به دیده شک و تردید ننگرند. برای نمونه؛ به کلام نورانی حضرت مهدی (عج) به شیخ صدوق می توان اشاره کرد. شیخ صدوق می گوید: شبی در عالم رؤیا دیدم که در مکه ام و گرد خانه خدا طواف می کنم. در دور هفتم نزد حجرالاسود آمدم و آن را لمس کردم و بوسیدم. در حالی که، دعاهای بوسیدن حجرالاسود را می خواندم، مولای خود حضرت مهدی (عج) را دیدم که بر در خانه کعبه ایستاده اند. با خاطری پریشان به حضرت نزدیک شدم. حضرت با نگاهی به رخساره ام به فراستِ خود، راز دلم را دانست. به او سلام کردم. حضرت پس از جواب سلام، فرمود: چرا درباره غیبت کتابی نمی نویسی، تا اندوه دلت را بزداید؟ عرض کردم:

یابن رسول الله! در این باره کتاب نوشته ام. حضرت پاسخ دادند: منظورمان این نیست که همانند گذشته بنویسی. کتابی درباره موضوع غیبت بنگار و در آن، غیبت های پیامبران _ علیهم السلام _ را بیان کن. سخن حضرت به پایان رسید و از دیدگانم پنهان شد. من از خواب بیدار شدم و تا طلوع فجر به دعا و گریه و مناجات پرداختم. چون صبح دمید، نگارش این کتاب را آغاز کردم.[2]

حضرت یوسف _ علیه السلام _ یکی از پیامبرانی است که امام مهدی (عج) در روایت ها به ایشان تشبیه شده اند. البته در این روایت ها، حضرت مهدی (عج) از جهت های گوناگون به حضرت یوسف _ علیه السلام _ تشبیه شده اند. امام باقر _ علیه السلام _ در روایتی تنها به شباهت در غیبت اشاره کرده اند.[3] هم چنین ایشان در جایی دیگر، به شباهت های دیگری اشاره فرموده اند.[4] حال آن که امام صادق _ علیه السلام _ بدون اشاره به شباهت های پیشین، شباهت دیگری بر شباهت های یاد شده می افزایند.

[5] اینها نشان می دهد که منظور، حصر شباهت ها در موارد یاد شده نبوده، بلکه تنها برای نمونه به برخی از آنها اشاره شده است. با توجه به این نکته و با الهام از فرمایش حضرت مهدی (عج) به شیخ صدوق، این نوشتار می کوشد با تأمل در قرآن و روایت ها، شباهت و همانندی های موجود میان یوسف زهرا _ علیه السلام _ و یوسف یعقوب _ علیه السلام _ را بازگو کند، تا از این رهگذر، فهم و پذیرش امر حضرت مهدی، آسان تر گردد.


1.
غیبت

برجسته ترین همانندی میان یوسف زهرا _ علیه السلام _ و یوسف یعقوب _ علیه السلام _، همانندی در غیبت است. امام باقر _ علیه السلام _ به محمد بن مسلم می فرماید:

«یا محمّد بن مسلم إنّ فی القائم من اهل بیت محمّد _ علیهم السلام _ شبه من خمسه من الرسل: یونس بن متی و یوسف بن یعقوب و موسی و عیسی و محمّد صلوات الله علیهم .... و أمّا شبهه من یوسف بن یعقوب _ علیه السلام _ فالغیبه من خاصته و عامته و اختفائه من اخوته ...»؛[6]

ای محمّد بن مسلم! قائم آل محمّد (عج) با پنج تن از پیامبران شباهت دارد: یونس بن متی و یوسف بن یعقوب و موسی و عیسی و محمّد صلوات الله علیهم .... و امّا شباهت او به یوسف در غیبت اوست از اقوام دور و نزدیک و از برادران خود .... .

نخستین سؤال درباره این شباهت، آن است که میان غیبت امام عصر ( عج) و غیبت یوسف _ علیه السلام _ تفاوت فراوانی وجود دارد؛ زیرا غیبت یوسف _ علیه السلام _، غیبتی است نسبی، یعنی هرچند او از کنعان، برادران و پدر و مادر خود غایب بود، ولی از دیدگان مصریان غایب نبود. او با مصریان، گفت و گو و رفت و آمد داشت، در حالی که غیبت حضرت مهدی (عج) غیبتی است مطلق و آن حضرت از دیده همگان غایب است. از این رو، قیاس آن دو با یکدیگر قیاس مع الفارق است. پاسخ به این نکته، در شباهت دوم خواهد آمد.

2. حضور

برادران یوسف برای خرید آذوقه به مصر آمدند و به بارگاه یوسف وارد شدند. وی در نخستین نگاه و گفت و گو، آنان را شناخت، ولی آنان یوسف را نشناختند. آنان بی آن که به هویت یوسف پی برند، با وی سخن گفتند و داد و ستد کردند:

فدخلوا علیه فعرفهم و هم له منکرون/7

(برادران یوسف) بر او وارد شدند. او، آنان را شناخت، ولی آنان او را نشناختند.

یوسف زهرا _ علیه السلام _ نیز در میان مردم حضور دارد. در کنار آنان راه می رود و بر فرش های آنان پا می نهد و ...، ولی مردم، او را نمی شناسند. برخی بر این باورند که غیبت امام عصر (عج) به این معناست که آن حضرت، در آسمان ها یا عوالم دیگری زندگی می کنند. بنابراین، حضرت مهدی (عج) از دیدگان همه انسان ها پنهان هستند و کسی، ایشان را نمی بیند. بر اساس این باور، نکته ای که پیش از این گذشت، به ذهن می رسد که مقایسه حضرت مهدی (عج) با حضرت یوسف _ علیه السلام _ مقایسه ای ناتمام است. امّا حقیقت، این است که تصویر یاد شده، خطا و به دور از واقعیت است. او در میان مردم رفت و آمد می کند و در کوچه و بازارها قدم می گذارد. مردم، آن حضرت را می بینند، گرچه او را نمی شناسند.

سدیر می گوید:

سمعت اباعبدالله _ علیه السلام _ یقول: إنّ فی القائم شبه من یوسف _ علیه السّلام _. قلت: کأنّک تذکر حیره و غیبته؟

فقال لی: ما تنکر هذه الامه اشباه الخنازیر؟ إنّ اخوه یوسف کانوا أسباطاً اولاد انبیاء تاجروا یوسف و بایعوه و هم اخوته و هو اخوهم فلم یعرفوه حتی قال لهم أنا یوسف ... فما تنکر هذه الامه أن یکون الله عزوجل یفعل بحجته ما فعل بیوسف أن یکون یسیر فی أسواقهم ویطأ بسطهم و هم لایعرفونه حتی یأذن الله عزوجل أن یعرفهم بنفسه کما أذن لیوسف حتی «قال لهم هل علمتم ما فعلتم بیوسف و أخیه إذا انتم تجهلون قالوا ءَإنک لانت یوسف قال انا یوسف و هذا أخی/8

امام صادق _ علیه السلام _ فرمودند: قائم (عج) شباهتی با یوسف دارد. عرض کردم: گویا حیرت و غیبت او را می فرمایید؟

حضرت فرمودند: چرا این امت، که شبیه خوک ها هستند قضیه حضرت یوسف را انکار نمی کنند؟ برادران یوسف با این که پیغمبر زاده و برادر یوسف بودند و او نیز برادرشان بود، با او تجارت و خرید و فروش کردند و او را نشناختند، تا این که یوسف، خودش را معرفی کرد و گفت: من یوسفم ... با این حال چرا آنان منکرند که خداوند عزوجل با حجت خود، همان کاری را بکند که با یوسف کرد؟ او در بازارهایشان راه می رود و بر فرش های آنان گام بر می نهد، ولی مردم او را نمی شناسند، تا هنگامی که خداوند به او اجازه دهد که خودش را معرفی کند. همان گونه که به یوسف اجازه داد و یوسف گفت: آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید، آن گاه که جاهل بودید؟ آیا تو همان یوسفی؟ گفت: (آری) من یوسفم و این، برادر من است.

و باز امام صادق _ علیه السلام _ فرمود:

إن فی صاحب هذا الامر سنن من الانبیاء _ علیهم السّلام _ ... و أمّا سنه من یوسف فالستر یجعل الله بینه و بین الخلق حجاباً یرونه و لایعرفونه/9

صاحب این امر (امام مهدی «عج») به برخی از پیامبران، شباهت هایی دارد... امّا شباهت او به یوسف، در پرده بودن اوست؛ یعنی خداوند بین او و مردم حجابی می نهد که او را می بینند، ولی نمی شناسند.

 -----------------------------------

[1] . سوره بقره، آیه 183.

[2] . کمال الدین، ج 1، ص 74.

[3] . شباهت اول.

[4] . شباهت چهارم.

[5] . شباهت دوم.

[6] . کمال الدین، ج 1، ص 443.

[7] . سوره یوسف، آیه 58.

[8] . کمال الدین، ج 2، ص 10.

[9] . کمال الدین، ج 2، ص 20.

نصرت الله آیتی- مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه

مهدویت در ادیان ابراهیمی (قسمت دوم)

مهدویت در ادیان ابراهیمی

سوّم: این که, عظمت، قدرت، شوکت و سلطنتی که در آیات مزبور برای «ملک‌زاده» ذکر گردیده است نه با حضرت سلیمان ـ علیه السّلام ـ و نه با هیچ یک از انبیای الهی وفق نمی‌دهد؛ زیرا نه مملکت حضرت سلیمان ـ علیه السّلام ـ از مملکت پدرش حضرت داوود ـ علیه السّلام ـ بنابر اعتقاد اهل کتاب ـ وسیع‌تر بوده، و نه هم ظلم و ستم در عهد او شکسته شده است.

چهارم: این که، بر حسب آنچه برخی از علمای عهدین ـ عهد عتیق و عهد جدید تورات و انجیل ـ احتمال داده و به وجوهی استدلال جسته‌اند، مزمور فوق کلام حضرت سلیمان ـ علیه السّلام ـ است نه کلام حضرت داود ـ علیه السّلام ـ ، و حضرت سلیمان ـ علیه السّلام ـ که پس از مگ پدر، صاحب مقام و کتاب گردیده است معقول نیست برای پدرش که از دنیا رفته است درخواست شرع جدید کند. و بر فرض این که بر خلاف احتمال آنان، مزمور فوق کلام حضرت داود ـ علیه السّلام ـ باشد ـ چنان که اشاره کردیم ـ دعا برای دو شخصّیت والایی است که در آینده‌ی تاریخ بعد از او ظاهر خواهند شد.

پنجم: چنان که از آیه‌ی (20) استفاده می‌شود تمامی آیات یاد شده به عنوان دعا بر زبان حضرت داود ـ علیه السّلام ـ جاری شده و شایسته‌ی مقام نبوّت ـ‌که بالاترین مدارج کمال و عبودیّت و بندگی است ـ این است که، در مقام دعا و استدعای از پروردگار، در کمال خضوع و خشوع و انکسار در برابر آفریدگار، زبان به تذلّل و کوچکی بگشاید، و با زبان عجز و لابه و عاری از هر نوع خودبینی و خود پسندی مقاصد خویش را از خدای جهان بخواهد، نه این که در برابر سلطان واقعی و مالک الملوک جهان خود را «پادشاه» و فرزند خود را «شاهزاده» بخواند.

ششم: این که، در چند آیه از بشارت مزبور، سلطنت و دعوت «ملک زاده» را عمومی و جهانی خوانده، و قدرت و جبروت روحانی وی را شامل پادشاهان و قدرتمندان و سلاطین مقتدر جهان دانسته، و سراسر کره‌ی مسکون را قلمرو دولت حقّه‌ی وی معرفی نموده، چنان که در اخبار وارده از ائمّه‌ی معصومین ـ علیهم السّلام ـ نیز در حقّ شخصّیت بی‌نظیر حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ ، چنین سخن رفته است.

هفتم: این که، در آیه‌ی (7) به اصحاب خاص آن حضرت اشاره نموده که با ظهور نور پر فروغ مهدوی ـ علیه السّلام ـ آن خورشید جهانتاب عدل الهی، صدیّقان شکوفه کنند، و رحم اجتماع بزرگ جهانی، مردانی پاک سیرت، راست گفتار و درست کردار از خود نمایان سازد، و سعادت و سلامت، رفاه و خوشبختی، بهروزی و بهزیستی که مولود تسلّط آن یگانه منجی عالم و دولت عدالت پیشه‌ی آن حضرت است تا انقراض جهان پایدار خواهد بود، چنان که در روایات اسلامی نیز آمده است: «دولتنا آخر الدول»

هشتم: این که، در آیه‌ی (17 و 18) خاطر نشان ساخته است که تا جهان باقی است و خورشید در آسمان نور افشانی می‌کند، اشعه‌ی خورشید فروزان قائم آل محمّد ـ علیهم السّلام ـ بر روح و جان جهانیان خواهد تابید، و تمامی قبایل او را خجسته خواهند گفت، و تمامی روی زمین از جلال و عظمتش پر خواهد شد[1]، چنان که در روایات مستفیضه و متواتره‌ی اسلامی که در مورد ظهور آن مهر تابان رسیده است، کمتر حدیثی یافت می‌شود که در ضمن آن جمله‌ی «یملَأُ الأرضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً، کَما مُلِئَت ظُلْماً وَ جَوْراُ» نیامده باشد.[2]

بنابراین، جای هیچ گونه شک و تردید نیست که مقصود از «ملک» در مزمور 72 از زبور داوود ـ علیه السّلام ـ همان نور قدوسی حضرت محمّد بن عبدالله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ سیّد رسولان و خاتم پیغمبران، و مقصود از «ملک زاده» حضرت صاحب الزمان «مهدی موعود ـ علیه السّلام ـ » دوازدهمین جانشین بر حق و فرزند دلبند آن بزرگوار است که به خواست خداوند در روز معین و موعود، ظهور خواهد نمود، و سراسر روی زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد بعد از آن که پر از ظلم و جور شده باشد، و گردن گردن‌کشان و گردن فرازان را خواهد شکست، و چون مهر و ماه بر روح و جان جهانیان خواهد تابید، و حکومت حقه‌ی الهیه‌ی وی تا ابد و تا قیام قیامت ادامه خواهد داشت. اللهم عجّل فرجه و سهّل مخرجه.

ناگفته نماند که نویدهای ظهور حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ در «زبور» فراوان است، و در بیش از 35 بخش از مزامیر (150) گانه، نوید ظهور آن موعود اُمم و منجی عالم موجود است، ‌کسانی که طالب تفصیل بیشتری هستند می‌توانند به متن «مزامیر» در «عهد عتیق» مراجعه فرمایند.

ب) بشارت ظهور حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ در کتاب «اشعیای نبی»

در کتاب «اشعیای نبی» که یکی از پیامبران پیرو تورات است، بشارات فراوانی در مورد ظهور حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ آمده است که جهت استدلال به کتاب مزبور، نخست فرازی از آن بشارت‌ها را نقل نموده، و برخی از نکات آن را توضیح می‌دهیم تا معلوم شود که مسلمانان درباره‌ی عقیده به ظهور یک مصلح جهانی تنها نیستند، بلکه همه‌ی اهل کتاب در این عقیده با مسلمانان اشتراک نظر دارند.

در فرازی از بشارت کتاب اشعیا چنین آمده است:

«و نهالی از تنه‌ی «یسیّ»[3] بیرون آمده، شاخه‌ای از ریشه‌هایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت. یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و قوّت و روح معرفت و ترس خداوند و خوشی او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤیت چشم خود، داوری نخواهد نمود و بر وفق سمع گوش‌های خویش، تنبیه نخواهد نمود؛ بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد نمود...

کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت.

و گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر پرواری با هم و طفل کوچک آنها را خواهد راند و گاو با خرس خواهد چرید و بچه‌های آنها با هم خواهند خوابید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد، و طفل شیر خوره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد، ‌و طفل از شیر باز داشته شده، دست خود را بر خانه‌ی افعی خواهد گذاشت، و در تمامی کوه مقدس من، ضرر و فسادی نخواهند کرد؛ زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود مثل آبهایی که دریا را می‌پوشاند».[4]

منظور از «نهالی که از تنه‌ی یسیّ خواهد رویید» ممکن است یکی از چهار نفر از شخصّیت‌های بزرگ روحانی و رهبران عالیقدر بشر، حضرت داود، حضرت سلیمان، حضرت عیسی و حضرت حجّت بن الحسن العسکری ـ علیهم السّلام ـ باشند؛ ولی دقّت و بررسی کامل آیات فوق نشان می‌دهد که منظور از این نهال، هیچ یک از آن پیامبران نیست؛ بلکه همه‌ی آن بشارت‌ها ویژه‌ی قائم آل محمّد ـ علیهم السّلام ـ است؛ زیرا حضرت داوود و سلیمان ـ علیهما السّلام ـ فرزندان پسری یسیّ، و حضرت عیسی بن مریم ـ علیه السّلام ـ نواده‌ی دختری وی، و قائم آل محمّد ـ علیه السّلام ـ نیز از جانب مادرش جناب نرجس خاتون ـ که دختر یشوعا، پسر قیصر، پادشاه روم و از نسل حضرت داود، و مادرش از اولاد حواریون حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ بوده، و نسب شریفش به شمعون صفا، وصیّ حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ می‌رسد ـ نواده‌ی دختری «یسیّ» می‌باشد.

در فرازی از این بشارت چنین آمده است: «موافق رؤیت چشم خود داوری نخواهد کرد و بر وفق سمع گوش‌های خود تنبیه نخواهد نمود» و این جمله، اشاره به حاکمیت مطلق و حکومت عادلانه‌ی آن حضرت دارد که وی بر اساس حق و واقع، حکم می‌کند و نیازی به شاهد و بیّنه ندارد و از کسی گواهی نمی‌طلبد چنان که در روایات اسلامی آمده است که: «یحکم بحکم داود و محمّد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ » یعنی به حکم حضرت داود و دستور پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ حکم می‌کند و با علم و دانش خدادادی خویش داوری می‌نماید.

و در فراز دیگری از آن بشارت آمده است که، در زمان حکومت حقه و دوران حکومت عدالت پیشه‌ی او «گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید... و گوساله و شیر پرواری با هم، و... ضرر و فسادی نخواهند کرد»، این جمله نشان می‌دهد که در زمان ظهور مبارک آن موعود آسمانی، عدل و داد آن چنان گسترش می‌یابد که جانوران و درندگان با هم سازش می‌کنند و در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند و خوی بهیمیّت و درندگی را از دست می‌دهند، و زیان و ضرر به هیچ یک از موجودات نمی‌رسانند چنان که در اخبار و احادیث آمده است:
« وَتَصْطَلِحُ فِی مُلْکِهِ السّباع، وَ اصْطَلَحَتِ السِّباع، و تأمَنُ الْبَهائم».[5]

و در آخرین فراز از بشارت مزبور آمده است: «جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود مثل آبهایی که دریا را می‌پوشاند»، این مطلب نشانگر این واقعیّت است که در عهد با سعادت آن موعود آسمانی چنان تحول عظیم علمی و فرهنگی به وجود می‌آید که همه‌ی مردمان به خدای یگانه ایمان می‌آورند. درهای رشته‌های گوناگون علوم و دانش به روی انسان‌ها گشوده می‌شود، سطح معلومات بشری بالا می‌رود، راهی را که بشریّت در طول تاریخ در هزاران سال پیش به دنبال آن بوده در زمان کوتاه می‌پیماید، عقل‌ها کامل و اندیشه‌ها شکوفا می‌گردد، و کوته بینی‌ها و تنگ نظری‌ها از بین می‌رود، و انسان‌ها به کمال و بلوغ عقلی و اخلاقی و انسانی می‌رسند و به تمام ناکامی‌ها، شکست‌ها، ستم‌ها، نادانی‌ها و بدبختی‌ها پایان می‌دهند، و زندگی شرافتمندانه‌ی تازه‌ای را آغاز می‌نمایند.

-------------------------------------------

[1] . برای توضیح بیشتر به کتاب انیس الاعلام فی نصره ‌الاسلام، ج5، ص92 الی 96 و ج7، ص387 الی 398 مراجعه فرمایید.

[2] . به کتاب نفیس منتخب الاثر، ص247 ـ 250 مراجعه فرمایید.

[3] . یسیّ به معنای قوی، پدر حضرت داود و نوه‌ی «راعوت» است، و به طوری مشهور بود که داود را پسر «یسیّ» می‌نامیدند، ‌در صورتی که خود داود شهرت و شخصیت عظیمی داشته و از پیغمبران بزرگ «بنی اسرائیل» بوده است. (قاموس کتاب مقدس).

[4] . تورات، کتاب اشعیای نبی، باب 11، پندهای 1 ـ 10، ص1548، کتاب مقدس.

[5] . بشاره الاسلام، ص197 و 247، منتخب الأثر، ص474، مستدرک حکم، ج4، ص514 و بحارالانوار، ج52، ص280، ح6.

مهدویت در ادیان ابراهیمی (قسمت اول)

بی‌تردید موضوع مهدویت از موضوعاتی که نه تنها دین اسلام به ویژه مذهب شیعه به آن پرداخته، بلکه در ادیان ابراهیمی دیگر نیز مورد تأیید و تأکید قرار گرفته است که به برخی موارد اشاره می‌شود.

بشارات ظهور مهدی ـ علیه السّلام ـ در کتاب تورات

در کتاب تورات که از کتب آسمانی به شمار می‌رود و هم اکنون در دست اهل کتاب و مورد قبول آنها است، بشارات زیادی از آمدن مهدی موعود و ظهور مصلحی جهانی در آخر الزمان آمده است که چون مضمون‌های آن بشارات در قرآن کریم و احادیث قطعی و متواتر اسلامی به صورت گسترده‌ای وارد شده و نشان می‌دهد که مسأله‌ی «مهدویّت» اختصاص به اسلام ندارد، قسمتی از آن بشارات را در اینجا می‌آوریم، و برخی از نکات آنها را توضیح می‌دهیم تا موضوع تشکیل حکومت واحد جهانی، و تبدیل همه‌ی ادیان و مذاهب مختلف به یک دین و آیین مستقیم، بر همگان روشن شود.

گفتنی است که چون در کتاب «عهد عتیق» (یعنی: تورات و ملحقات آن) همچون کتاب انجیل، از بازگشت و رجعت حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ سخن به میان آمده است و این مطلب، رابطه‌ی مستقیم با ظهور حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ دارد، نگارنده نیز در ضمن بشارات ظهور حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ ، فرازهایی از «تورات» را آورده است تا دانسته شود که قوم یهود نیز بر اساس آنچه در کتاب‌های مذهبی خودشان آمده است همچون مسلمانان به «رجعت» و بازگشت حضرت مسیح ـ علیه السّلام ـ معتقدند. و در این باره تردید ندارند که بالاخره روزی فرا می‌رسد که حضرت عیسای روح الله ـ علیه السّلام ـ به زمین باز می‌گردد و برخی از آنها را تنبیه و از برخی دیگر انتقام می‌گیرد، هر چند که بسیاری از آنان بر اثر آیات و معجزاتی که از حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ و عیسای مسیح ـ علیه السّلام ـ می‌بینند ایمان آورده و تسلیم می‌شوند و در برابر حق خاضع و خاشع می‌گردند.

اینک به قسمتی از بشاراتی که در «تورات» و ملحقات آن آمده است، توجّه فرمایید:

الف) بشارت ظهور حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ در زبور داوود

در زبور حضرت داود ـ علیه السّلام ـ که تحت عنوان «مزامیر» در لابلای کتب «عهد عتیق» آمده، نویدهایی درباره‌ی ظهور حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ به بیان‌های گوناگون داده شده است و می‌توان گفت: در هر بخشی از «زبور» اشاره‌ای به ظهور مبارک آن حضرت، و نویدی از پیروزی صالحان بر شریران و تشکیل حکومت واحد جهانی و تبدیل ادیان و مذاهب مختلف به یک دین محکم و آیین جاوید و مستقیم، موجود است.

و جالب توجّه این که، مطالبی که قرآن کریم درباره‌ی ظهور حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ از «زبور» نقل کرده است عیناً در زبور فعلی موجود است و از دست‌برد تحریف و تفسیر مصون مانده است.

قرآن کریم چنین می‌فرماید:

وَلَقَدْ کَتَبْنا فِى الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الاَرْضَ یَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحُونَ)[1]

ما علاوه بر ذکر (تورات) در «زبور» نوشتیم که (در آینده) بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد.

مقصود از «ذکر» در این آیه‌ی شریفه، تورات موسی ـ علیه السّلام ـ است که زبور داود ـ علیه السّلام ـ پیرو شریعت تورات بوده است.

این آیه‌ی مبارکه از آینده‌ی درخشانی بشارت می‌دهد که شرّ و فساد به کلّی از عالم انسانی رخت بر بسته، و اشرار و ستمکاران نابود گشته‌اند، و وراثت زمین به افراد پاک و شایسته منتقل گردیده است. زیرا کلمه‌ی «وراثت و میراث» در لغت، در مورادی استعمال می‌شود که شخص و یا گروهی منقرض شوند و مال و مقام و همه‌ی هستی آنها به گروهی دیگر به وراثت منتقل شود.

به هر حال، طبق روایات متواتره اسلامی ـ از طریق شیعه و سنّی ـ این آیه‌ی شریفه مربوط به ظهور مبارک حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ می‌باشد، و قرآن کریم این مطلب را از زبور حضرت داود ـ علیه السّلام ـ نقل می‌کند، و عین همین عبارت در زبور موجود است. و اینک متن زبور:

زیرا که شریران منقطع می‌شوند. امّا متوکّلان به خداوند، وارث زمین خواهند شد. و حال اندکست که شریر نیست می‌شود که هر چند مکانش را جستجو نمایی ناپیدا خواهد بود امّا متواضعان وارث زمین شده از کثرت سلامتی متلذّذ خواهند شد شریر بخلاف صادق افکار مذمومه می‌نماید، و دندان‌های خویش را بر او می‌فشارد خداوند به او متبسّم است چون که می‌بیند که روز او می‌آید شریران شمشیر را کشیدند و کمان را چلّه کردند تا آن که مظلوم و مسکین را بیندازند، و کمان‌های ایشان شکسته خواهد شد کمی صدّیق از فراوانی شریران بسیار بهتر است. چون که بازوهای شریران شکسته می‌شود و خداوند صدّیقان را تکیه‌گاه است  

خداوند روزهای صالحان را می‌داند و میراث ایشان ابدی خواهد بود  در زمان «بلا» خجل نخواهند شد، و در ایام قحطی سیر خواهند بود لکن شریران هلاک خواهند شد، و دشمنان خداوند، مثل پیه برّه‌ها فانی بلکه مثل دود تلف خواهند شد؛ زیرا متبرّکان خداوند، وارث زمین خواهند شد، امّا ملعونان وی منقطع خواهند شد صدّیقان وارث زمین شده، ابداً در آن ساکن خواهند شد به خداوند پناه برده، راهش را نگاهدار که تو را به وراثت زمین بلند خواهند کرد و در وقت منقطع شدن شریران این را خواهی دید امّا عاصیان، عاقبت مستأصل، و عاقبت شریران منقطع خواهند شد.»[2]

در فصل دیگر می‌فرماید:

«... قوم‌ها را به انصاف داوری خواهد کرد. آسمان شادی کند و زمین مسرور گردد. دریا و پری آن غرش نمایند. صحرا و هر چه در آن است به وجد آید. آنگاه تمام درختان جنگل ترنّم خواهند نمود به حضور خداوند. زیرا که می‌آید، ‌زیرا که برای داوری جهان می‌آید. ربع مسکون را به انصاف داوری خواهد کرد. و قوم‌ها را به امانت خود.»[3]

و از جمله در مزمور 72 در مورد پیامبر بزرگوار اسلام - صلی الله علیه و آله - و فرزند دادگسترش حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ ، چنین می‌فرماید:

 ای خدا! شرع و احکام خود را به «ملک»، و عدالت خود را به «ملک‌زاده» عطا فرما تا این که قوم تو را به عدالت و فقرای تو را به انصاف حکم نماید به قوم کوه‌ها سلامت و کویرها عدالت برساند فقیران قوم را حکم نماید، و پسران مسکینان را نجات دهد، و ظالم را بشکند‌ تا باقی ماندن ماه و آفتاب دور به دور از تو بترسند بر گیاه بریده شده مثل باران و مانند امطار ـ که زمین را سیراب می‌گرداند ـ خواهد بارید

و در روزهایش صدّیقان شکوفه خواهد نمود، و زیادتی سلامتی تا بای ماندن ماه خواهد بود از دریا تا به دریا و از نهر تا به اقصی زمین سلطنت خواهد نمود صحرا نشینیان در حضورش خم خواهند شد و دشمنانش خاک را خواهند بوسید

ملوک طرشیش و جزیره‌ها، هدیه‌ها خواهند آورد، ‌و پادشاهان شبا و سبا پیشکش‌ها تقریب خواهند نمود بلکه تمامی موک با او کرنش خواهند نمود، و تمامی اُمم او را بندگی خواهند کرد زیرا فقیر را وقتی که فریاد می‌کند و مسکین که نصرت کننده ندارد، خلاصی خواهد داد و به ذلیل و محتاج ترحّم خواهد فرمود و جان‌های مسکینان را نجات خواهد داد جان ایشان را از ظلم و ستم نجات خواهد داد، و هم در نظرش خون ایشان قیمتی خواهد بود و زنده مانده از شبا به او بخشیده خواهد شد در زمین به سر کوهها مشت غلّه کاشته می‌شود که محصول آن مثل اسنان متحرّک شده، اهل شهرها مثل گیاه زمین شکوفه خواهند نمود

اسم او ابداً بماند، اسمش مثل آفتاب باقی بماند، ‌در او مردمان برکت خواهند یافت، و تمامی قبایل او را خجسته خواهند گفت بلکه اسم ذوالجلال او ابداً مبارک باد، و تمامی زمین از جلالش پر شود دعای داوود پسر یسیّ تمام شد».[4] توضیح مختصری پیرامون بشارت فوق:

در این بشارت ـ چنان که بر ارباب فضل و دانش و اهل علم و اطلاع و کسانی که با قرآن و روایات اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ سر و کار دارند، مخفی نیست پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمّد بن عبدالله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به عنوان «ملک» و فرزند گرامش حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ که بزرگ‌ترین و کامل‌ترین مظهر عدل الهی است به عنوان «ملک‌زاده» معرفی گردیده، و به بعضی از امتیازات و مشخصات دیگر وی نیز اشاره شده است.

ولی برخی از علما و دانشمندان «یهود» چنین پنداشته‌اند که: منظور از «ملک» در این آیه، حضرت داود ـ علیه السّلام ـ ، و منظور از «ملک‌زاده» فرزند وی حضرت سلیمان ـ علیه السّلام ـ است، و روی این پندار نادرست خواسته‌اند آیات مذکور را از بشارت دادن به بعثت حضرت خاتم النبیین ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و نوید ظهور خاتم اوصیاء حضرت حجّت بن الحسن العسکری ـ علیه السّلام ـ منصرف کنند، ولی این اندیشه از چند جهت نادرست و غیر قابل قبول است، زیرا:

نخست این که، حضرت داود ـ علیه السّلام ـ از انبیای پیرو شریعت تورات بوده و خود او دارای شریعت و احکام نوینی نبوده است تا این که بگوید: «ای خدا! شرع و احکام خود را به «ملک» و عدالت خود را به «ملک‌زاده» عطا فرما»، و روی این اصل درخواست شریعت مستقل نوین در خور مقام آن حضرت نیست.

دوّم: این که، در خواست شرع و احکام و عدالت که به صورت دعا بر زبان حضرت داوود ـ علیه السّلام ـ جاری شده ـ چنان که از نحوه‌ی درخواست آشکار است ـ برای دو شخصیت عظیم آسمانی است که یکی دارای مقام سلطنت بر پیامبران و صاحب شرع و احکام جدید، و دیگری مظهر أتمّ عدالت، و صاحب مقام ولایت مطلقه، ‌و مورد انتظار عموم ملل جهان است.

------------------------

[1] . سوره‌ی انبیاء، آیه‌ی 105.

[2] . عهد عتیق، کتاب مزامیر، مزمور 37، بندهای 9 ـ 38.

[3] . همان، ‌مزمور 96، بندهای 10 ـ 13، ص1247، کتاب مقدس.

[4] . عهد عتیق، کتاب مزامیر، مزمور 72، بندهای 1 ـ 2، به نقل از بشارات عهدین، ص248 و أنیس الاعلام، ج5، ص92 و 93.

مهدویت در ادیان غیر ابراهیمی

 

1ـ مهدی موعود ـ علیه السّلام ـ در کتب مقدسه‌ هندیان

در کتاب‌های مذهبی مقدّسی که در میان هندیان به عنوان کتاب‌های آسمانی شناخته شده و آورندگان این کتاب‌ها به عنوان پیامبر شناخته می‌شوند، تصریحات زیادی به وجود مقدّس مهدی موعود ـ علیه السّلام ـ و ظهور مبارک آن حضرت شده است که قسمتی از آنها از نظر خوانندگان گرامی می‌گذرد.

الف) بشارت ظهور حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ در کتاب اوپانیشاد

در کتاب «اوپانیشاد» که یکی از کتب معتبره و از منابع هندوها به شمار می‌رود، بشارت ظهور مهدی موعود ـ علیه السّلام ـ چنین آمده است؛

« این مظهر ویشنو (مظهر دهم) در انقضای کلّی یا عصر آهن، سوار بر اسب سفیدی، در حالی که شمشیر برهنه‌ی درخشانی به صورت ستاره‌ی دنباله‌دار در دست دارد ظاهر می‌شود، و شریران را تماماً هلاک می‌سازد، و خلقت را از نو تجدید، و پاکی را رجعت خواهد داد... این مظهر دهم در انقضای عالم ظهور خواهد کرد.»[1]

با اندک تأملی در جملات بشارت فوق، ظاهر می‌شود که مقصود از «مظهر ویشنو» همان وجود مقدّس حجه بن الحسن العسکری ـ علیه السّلام ـ است؛ زیرا طبق روایات متواتر اسلامی آن حضرت در آخر الزمان و در پایان جهان، ظهور خواهد نمود و با شمشیر قیام خواهد کرد، و تمامی جباران و ستمگران روی زمین را از بین خواهد برد، و در دوران حکومت آن مظهر قدرت خداوند، جهان، آفرینش نوینی خواهد یافت.

در این زمینه اخبار و احادیث بسیار زیادی در کتب شیعه و سنّی از پیامبر گرامی اسلام و ائمّه‌ی معصومین ـ علیهم السّلام ـ روایت شده است که برخی از آنها را جهت توضیح فرازهای بشارت مزبور، تحت چند عنوان می‌آوریم.

** مهدی ـ علیه السّلام ـ در آخر الزمان ظاهر می‌شود

در کتاب «غیبت» شیخ طوسی ـ رحمه الله ـ از ابو سعید خدری روایت کرده است که گفت: از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ شنیدم که بر فراز منبر می‌فرمود:

« مهدی از عترت و اهل بیت من است. او در آخر زمان ظهور می‌کند. در آن هنگام آسمان بارانش را فرو می‌فرستد، زمین گیاهان خود را می‌رویاند. و او سراسر روی زمین را پر از عدل و داد می‌نماید، آنچنان که دیگران ـ ستمگران ـ آن را پر از ظلم و جور کرده باشند.»[2]

**در کتاب «عقد الدرر»، باب سوم از قول ابو سعید خدری از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نقل کرده است که آن حضرت فرمود:

« در آخر الزمان مردی جوان، با چهره‌ای زیبا و بینی کشیده، که از عترت من است قیام می‌کند، زمین را پر از عدل و داد می‌نماید، همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد...»[3]

ب) بشارت ظهور حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ در کتاب «یاسک»

در کتاب «باسک» که از کتب مقدّسه‌ی آسمانی هندوهاست، بشارت ظهور حضرت ولیعصر ـ علیه السّلام ـ چنین آمده است.

« دور دنیا تمام شود به پادشاه عادلی در آخر الزمان، که پیشوای ملائکه و پریان و آدمیان باشد، و حق و راستی با او باشد، و آنچه در دریا و زمین‌ها و کوه‌ها پنهان باشد همه را بدست آورد، و از آسمان‌ها و زمین و آنچه باشد خبر دهد، و از او بزرگ‌تر کسی به دنیا نیاید.»[4]

ناگفته پیداست که منظور از آن پادشاه عادل، موعود همه‌ی ملّت‌ها، وجود مقدّس حجّت بن الحسن العسکری ـ علیه السّلام ـ است؛ ‌زیرا طبق روایات اسلامی و وعده‌های تمامی انبیا، تنها اوست که به عدل و داد قیام می‌کند و ریشه‌ی ظلم و بیداد را از بنیاد بر می‌کند، و جهان را پر از عدل و داد می‌نماید، و آنچه در دریا و زمین و کوه‌ها پنهان شده به دست می‌آورد، و تنها اوست که در آخر الزمان ظاهر می‌شود و تحول و دگرگونی عظیمی در دنیا به وجود می‌آورد، و زحمات همه‌ی پیامبران را که به منظور برقرار ساختن عدالت اجتماعی آمده‌اند به ثمر می‌رساند، و فرمانش بر همه‌ی موجودات جهان نافذ است.

به هر حال، در این بشارت و بشارات دیگری که در سایر کتب مقدسه‌ی مذهبی اهل ادیان آمده، موضوع ظهور مبارک حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ به قدری واضح و روشن است که هیچ گونه نیازی به توجیه و تفسیر ندارد؛ ولی در عین حال، برای این که معلوم شود تمام مضامین بشارت مزبور در احادیث اسلامی نیز آمده است، پیرامون برخی از فرازهای آن توضیحاتی می‌دهیم.

«راحَتِهِ فَأیَکُمْ لَوْ کانَتْ فِی راحَتِهِ شَعْرَهٌ لَمْ یُبْصِرْها» [5]

« هنگامی که اُمور به دست حضرت صاحب الامر ـ علیه السّلام ـ برسد، خدای تبارک و تعالی هر زمین پستی را برای او بالا می‌برد، و هر زمین بلندی را پائین می‌آورد تا این که همه‌ی جهان همانند کف دست او برایش آشکار شود. آیا کدام یک از شما اگر کف دست او تار مویی باشد آن را نمی‌بیند؟»

پس با توجّه به آنچه گذشت، به این نتیجه می‌رسیم که، آن شخصیّت بی‌نظیر و بی‌مانندی که از آسمان و زمین خبر می‌دهد و حجّت بر تمام مردم است و بر تمام جهان هستی احاطه‌ی علمی دارد، یگانه منجی عالم و تنها باز مانده از حجّت‌های الهی، حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ است که چیزی از اسرار عالم بر او پوشیده نیست.

** در همه‌ی عالم کسی بزرگ‌تر از مهدی ـ علیه السّلام ـ به دنیا نیاید

صاحب کتاب «عقد الدرر» در مورد عظمت و بزرگواری حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ و مقام و موقعیّت آن امام والا مقام، حدیثی از امام محمّد باقر ـ علیه السّلام ـ روایت کرده است که فرمود:

« حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ برای بار اوّل، به آنچه که به قائم آل محمّد ـ علیهم السّلام ـ عطا خواهد شد نظر کرد و گفت: پروردگارا! مرا قائم آل محمّد ـ علیه السّلام ـ قرار بده. به آن حضرت گفته شد: قائم ـ علیه السّلام ـ از ذریه‌ی احمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است.

بار دوم نظر کرد همان عطا را دید و همان دعا را کرد و همان جواب را شنید، برای سومین بار نظر کرد، همان عطا را دید و همان درخواست را نمود و همان جواب را شنید.»[6]

ج) بشارت ظهور حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ در کتاب «پاتیکل»

در کتاب «پاتیکل» که از کتب مقدّسه‌ی هندیان می‌باشد و صاحب این کتاب از اعاظم کفره‌ی هند است و به گمان پیروانش، صاحب کتاب آسمانی است، بشارت ظهور مبارک حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ چنین آمده است:

« چون مدّت روز تمام شود، دنیای کهنه نو شود و زنده گردد، ‌و صاحب ملک تازه پیدا شود از فرزندان دو پیشوای بزرگ جهان که یکی« ناموس آخر الزمان» و دیگری «صدیق اکبر».

یعنی وصی بزرگ‌تر وی که «پشن» نام دارد. و نام آن صاحب ملک تازه، «راهنما» است، به حق، پادشاه شود، و خلیفه‌ی «رام» باشد، و حکم براند، و او را معجزه بسیار باشد. هر که پناه به او برد و دین پدران او اختیار کند، سرخ روی باشد در نزد رام.»

و دولت او بسیار کشیده شود، و عمر او از فرزندان «ناموس اکبر» زیاده باشد، و آخر دنیا به او تمام شود. و از ساحل دریای محیط و جزایر سراندیب و قبر بابا آدم ـ علیه السّلام ـ و از جبال القمر تا شمال هیکل زهره، تا سیف البحر و اقیانوس را مسخر گرداند، و بتخانه‌ی «سومنات» را خراب کند. و »جگرنات»[7] به فرمان او به سخن آید و به خاک افتد، پس آن را بشکند و به دریای اعظم اندازد، و هر بتی که در هر جا باشد بشکند.»[8]

از آنجا که در این بشارت، الفاظ و تعابیری به کار رفته است که امکان دارد برای بعضی از خوانندگان نامفهوم باشد بعضی از آنها را جهت روشن‌تر شدن مطلب توضیح می‌دهیم:

1ـ مقصود از «ناموس آخر الزمان»، ناموس اعظم الهی، پیامبر خاتم حضرت محمّد بن عبدالله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است.

 2ـ پشن، نام هندی حضرت علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ است.

3ـ صاحب ملک تازه، آخرین حجّت خداوند حضرت ولی عصر ـ علیه السّلام ـ است و راهنما، نام مبارک حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ است که بزرگ‌ترین نماینده‌ی راهنمایان الهی و نام مقدّس وی نیز، هادی و مهدی و قائم به حق است.

4ـ کلمه‌ی «رام» به لغت «سانسکریتی» نام اقدس حضرت احدیت (خدا) است.

5ـ این جمله «هر که به او پناه برد، و دین پدران او اختیار کند، در نزد رام، سرخ روی باشد» صریح است در این که، حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ جهانیان را به دین اجداد بزرگوارش، اسلام، دعوت می‌کند.

6ـ سومنات ـ بنا به نوشته‌ی علّامه دهخدا، در کتاب لغت نامه بتخانه‌ای بوده است در «گجرات». و گویند: سلطان محمود غزنوی آنرا خراب کرد، و «منات» را که از بتهای مشهور است و در آن بتخانه بود، شکست. و گویند: این لغت هندوی است که مفرّس شده و آن نام بتی بود، و معنی ترکیبی آن «سوم، نات» است: نمونه‌ی قمر، زیرا «سوم» به لغت هندوی قمر را گویند، و نات، تعظیم است. برای اطلاع بیشتر به لغت نامه‌ی دهخدا، ماده‌ی «سومنات» مراجعه فرمایید.

د) بشارت ظهور حضرت بقیه الله ـ علیه السّلام ـ در کتاب «وشن جوک»

در کتاب «جوک» که رهبر جوکیان هندو است و او را پیامبر می‌دانند، ‌درباره‌ی بشارت ظهور حضرت «بقیه الله» ـ علیه السّلام ـ و رجعت گروهی از اموات در دوران حکومت عدالت گستر آن حضرت، چنین آمده است:

« آخر دنیا به کسی برگردد که خدا را دوست می‌دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او «خجسته» و «فرخنده» باشد. خلق را، که در دین‌ها اختراع کرده و حق خدا و پیامبر را پایمال کرده‌اند، همه را زنده گرداند و بسوزاند، و عالم را نو گرداند، و هر بدی را سزا دهد، و یک «کرور» دولت او باشد که عبارت از چهار هزار سال است، خود او و اقوامش پادشاهی کنند.»[9]

 --------------------------------------

[1] . اوپانیشاد، ترجمه‌ی محمد داراشکوه (از متن سانسکریت) ج2، ص637.

[2] . غیبت شیخ طوسی، ص111، ص180؛ بحارالانوار، ج51، ص74، ح25؛ اثبات الهداه، ج3، ص502، ح294؛ منتخب الاثر، ص169، ح81، و در چاپ دیگر، ص222، ح81.

[3] . عقد الدرر، باب 3، ص39.

[4] . بشارات عهدین، ص246 ـ علائم الظهور کرمانی، ص18 ـ لمعات النور فی کیفیه الظهور، ج1، ص19، نور الانوار، ص86، نور هفتم.

[5] . بشاره الاسلام، ص243.

[6] . عقد الدرر، ص26 و 160، آخر باب اول و باب هشتم؛ بحارالانوار، ج51، ص77، ح35؛ غیبت نعمانی، ص240، ح34، باب 13.

[7] . جگرنات به لغت سانسکریت نام بتی است که هندوها آن را مظهر خدا می‌دانند.

[8] . علائم الظهور کرمانی، ص17؛ لمعات شیرازی، ج1، ص18؛ نور الانوار، ‌نور هفتم، بشارات عهدین، ص246 به نقل از کتاب زبده المعارف، ذخیره الالباب و تذکره الاولیاء.

[9] . بشارات عهدین، ص272 ـ علائم الظهور کرمانی، ص18.

ظهور حضرت مهدی (عج) از دیدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان ـ انتشارات مسجد جمکران

نسل حسین(ع)

 

محدثین شیعه و سنّی، روایات متعددی از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل کرده‌اند که حضرت مهدی (عج) از اولاد امام حسین ـ علیه السلام ـ است از جمله:

1. شیخ صدوق به روایت عبدالرحمان بن سَمره از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در یک حدیث طولانی که صفات امام علی ـ علیه السلام ـ و حسنین ـ علیهم السلام ـ را بیان داشته نقل کرده است که:

حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ دو امام و سید اهل بهشت هستند. و 9 امام از نسل حسین ـ علیه السلام ـ امام این امت است. که نهم آن قائم امت بوده و زمین را از قسط و عدل پر می‌کند...[1] هم چنین شیخ صدوق سی و هشت حدیث با سندهای مختلف در این مورد بیان کرده است.

و باز شیخ صدوق از امام حسین ـ علیه السلام ـ پنج حدیث نقل نموده که آن حضرت فرموده است، امام قائم از فرزندان من می‌باشد که از آن جمله می‌توان به روایتی اشاره کرد که عبدالرحمان بن حجاج از امام صادق ـ علیه السلام ـ و او از پدر بزرگوارش امام باقر ـ علیه السلام ـ و وی از امام سجاد ـ علیه السلام ـ نقل کرده که امام حسین فرموده است: نهم از فرزندان من، سنتی از حضرت یوسف و موسی بن عمران را به همراه دارد. او قائم اهلبیت ما است و او صاحب غیبت است.[2]

2. حافظ محمد گنجی شافعی (م 685) روایات متعدد به سندهای مختلف از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آورده است که از جمله، به روایت از حذیفه این گونه بیان می‌کند که حضرت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «اگر از دنیا باقی نماند مگر یک روز، خداوند در آن روز مردی را بر می‌انگیزد که اسمش اسم من و خلقش خلق من است و مردم بین رکن و مقام با او بیعت کنند... جناب سلمان (ره) برخاست و فرمود: یا رسول الله از نسل کدام یکی از فرزندان شماست؟» حضرت اشاره به امام حسین ـ علیه السلام ـ کرده و دست روی بازوی او گذاشت و فرمود: «از نسل این فرزندم می‌باشد.»[3]

3. ابراهیم بن محمد جوینی شافعی، به همین مضمون [4] روایتی را نقل کرده است.

4. علاء الدین متقی، هندی (م 977) با سندهای متعدد نیز به همین مضمون روایتی را نقل کرده است.[5]
5. علی بن محمد مالکی مشهور به ابن صباغ (م 652) این روایت را ذکر کرده است.[6]

بنابراین، از روایات فوق به دست می‌آید، که حضرت مهدی (عج) از نسل امام حسین ـ علیه السلام ـ است نه از امام حسن ـ علیه السلام ـ .نکته: شاید در روایات که آمده است پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرموده است حضرت مهدی (عج) از نسل حسین ـ علیه السلام ـ است و یا در بعضی از روایات دیگر آمده که از نسل امام حسن ـ علیه السلام ـ است. اشاره به این است که چون مادر امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ دختر امام حسن ـ علیه السلام ـ می‌باشد. و از این طریق نسل حضرت مهدی (عج) به امام حسن ـ علیه السلام ـ نیز می‌رسد. بنابراین، هیچ گونه منافاتی ندارد که حضرت مهدی از طریق امام حسین ـ علیه السلام ـ از نسل فرزند پسری، و از امام حسن ـ علیه السلام ـ از نسل فرزند دختری باشد[7]
مادر:مادر آن جناب را به نامهای متعددی معرفی نموده اند: مانند نرجس، صیقل، ریحانه، سوسن، خمط، حکیمه، مریم و این تعدد اسم بی وجه نیست[8]

زیرا: فرزند امام حسن ـ علیه السلام ـ در محیطی بسیار خطرناک تولد یافته زیرا خلفای بنی عباس و حتی بعضی از بنی هاشم به وسیله مأمورین خود از خانه های علویین مراقبت کامل به عمل می آوردند. از اینرو از جانب خداوند تمام پیش بینی های لازم به عمل آمد: اولاً چنان که در روایات است آثار آبستنی در مادرش ظاهر نشد ثانیاً امام حسن ـ علیه السلام ـ برای مراعات احتیاط نام آنجناب را برای کسی فاش نکرد، ثالثاً در حین وضع حمل جز حکیمه خاتون و بعضی از کنیزان کسی حضور نداشت و این خود نیز در تعدد اسامی بی اثر نبوده است.[9]

امادرباره «ملیّت» مادر امام نیز دو قول عمده وجود دارد که عبارتند از:

الف) مرحوم کلینی می نویسد: مادر قائم (عج) کنیزی از «نوبه» استان شمالی سودان بوده است.[10]
ب) مرحوم صدوق مطابق روایتی او را «ملیکه» دختر «یشوع» پسر قیصر روم و مادرش را از حواریین مسیح می داند که توسط نیروهای اسلامی به اسارت در آمد و به صورت کنیز در معرض فروش قرار گرفت و به واسطه فرستاده امام هادی ـ علیه السلام ـ از بازار برده فروشان بغداد خریداری شد و به محضر امام هادی ـ علیه السلام ـ در سامرا فرستاده شد.»[11]

که قول مشهور نیز همین است (و مرحوم صدوق هم آنرا بیان کرد) و مادر حضرت را نرجس خاتون می دانند وتردیدی نیست

در این که «نرجس» مادر صاحب الامر (عج) خانم والامقامی بوده است زیرا شایستگی و پاکی او مورد تأیید بوده است چگونه می توان عظمت روحی و معنوی او را کتمان کرد و یا در آن شک کرد در حالی که حضرت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و حضرت علی ـ علیه السلام ـ و صادقین ـ علیهما السلام ـ او را بهترین و سیده کنیزان می خوانند.

و حکیمه «عمه امام عسکری ـ علیه السلام ـ » که خود از بزرگ بانوان خاندان امامت است، مادر بزرگوار امام زمان را بانوی خود و بانوی خاندان خویش می خواند و خود را خدمتگزار او می دانست.[12] به یقین اگر آن بانوی گرامی(نرجس) از امتیازات والایی بهره مند نبود هرگز آن معصومین با عظمت، او را این چنین مدح نمی کردند و او را با واژه های «بهترین» و «سیده» توصیف نمی کردند و هرگز حکیمه خاتون، اینهمه اسم گل را (ریحانه، سوسن و...) بر او نمی نهاد و او را به این اسامی نمی خواند.
---------------------------------

[1] ابی جعفر محمد بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین، وتمام النعمه، ج 2، باب 24، ص 282، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1363.

[2] همان، ج 2، باب 30، ص 328.

[3] محمد گنجی شافعی، البیان فی اخبار صاحب الزمان، طبع مؤسسه اعلمی مطبوعات، بیروت،

1977 م.

[4] شیخ الاسلام ابراهیم بن محمد جوینی شافعی، فراید السمطین، ج 2، باب 35، مؤسسه طبع و نشر، بیروت، طبع اول، 1978 م.

[5] علاء‌الدین متقی هندی، کنز العمال، مؤسسه الرساله، بیروت، 1979.

[6] علی بن محمد مالکی مشهور به ابن صباغ، الفصول المهمه، منشورات اعلمی، تهران.

[7] لطف الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ف 2، ب 9، ح 1، مؤسسه السید المعصومه، قم، 1421 هـ).
[8]
برخی از محققان می نویسند امکان دارد نام اصلی او همان «نرجس» بوده باشد و اسامی دیگر به جز «صیقل» را بانوی او «حکیمه» دختر امام جواد ـ علیه السلام ـ به او داده باشد زیرا در آن زمان کنیزان را برای خوش آمدگویی به اسامی گوناگون می خواندند و نرجس و ریحانه و سوسن همه اسامی گل ها هستند و صدوق نیز روایتی را نقل می کند که این احتمال را تقویت می کند.درسنامه تاریخ عصر غیبت، آقائی، جباری، عاشوری و حکیمی، دفتر تحقیقات و تدوین کتب درسی مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ شریعت قم، ص 29.

[9] ابراهیم امینی، دادگستر جهان، انتشارات شفق، چاپ قدس، ص 113-114.

[10] کافی، ج 1، ص 323 .

[11] کمال الدین، ص 317 .

[12] مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، مؤسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ ، چاپ سیزدهم. ص 66، درسنامه تاریخ عصر غیبت، ص 30.

کودکی و امامت

 

چگونه ممکن است حضرت مهدى(عج) امام دوازدهم شیعیان که بعد از وفات پدرش امام حسن عسکرى(ع) پنج ساله بود امام شود، آیا ممکن است کودکى پنچ ساله پیشوایى مسلمین را داشته باشد؟
اولا: اگر در اخبار اهل بیت (علیهم السلام) تأمل شود معلوم مى گردد که مقام نبوت و امامت یک مقام ظاهرى ناچیز نیست که هر کسى صلاحیت آن را داشته باشد بلکه نبوت مقام ارجمندى است که شخص واجد آن مقام با حق تعالى ارتباط و اتصال داشته از افاضات و علوم عوالم غیبى برخوردار مى شود، احکام و قوانین الهى بر باطن و قلب نورانیش وحى و الهام مى گردد و به طورى آنها را دریافت مى کند که از هر گونه خطا و اشتباهى معصوم است.

همینطور ولایت و امامت مقام بزرگى است که واجد آن مقام به طورى احکام خدایى و علوم نبوت را تحمل و ضبط مى کند که خطا و نسیان و عصیان در ساحت وجود مقدسش راه ندارد و همواره با عوالم غیبى مرتبط بوده و از افاضات و اشراقات الهى بهره مند مى گردد.

بواسطه علم و عمل پیشوا و امام انسانیت و نمونه و مظهر دین و حجت خداوندى است، معلوم است که هر کسى قابلیت و استعداد احراز این مقام شامخ را ندارد بلکه باید از حیث روح در مرتبه اعلاى انسانیت باشد تا لیاقت ارتباط با عوالم غیبى و دریافت علوم و ضبط آنها را واجد باشد و از حیث ترکیبات جسمانى و قواى دماغى در کمال اعتدال باشد تا بتواند حقایق عالم هستى و افاضات غیبى را بدون خطا و اشتباه به عالم الفاظ و معانى تنزل دهد و به مردم ابلاغ کند پس پیغمبر و امام از حیث آفرینش ممتازند و به واسطه همین استعداد و امتیاز ذاتى است که خداوند متعال آنان را به مقام شامخ نبوت و امامت انتخاب مى کنند، این امتیاز از همان اوان کودکى در وجود آنهان موجود است لکن هر وقت که صلاح بود و شرایط موجود شد و مانعى در کار نبود آن افراد برجسته رسماً به مقام و منصب نبوت و امامت معرفى مى شوند این انتخاب و نصب ظاهرى چنانکه گاهى بعد از بلوغ یا در زمان بزرگى انجام مى گیرد ممکن است در ایام کودکى تحقق پذیرد.

چنانکه حضرت عیسى (ع) در گهواره با مردم سخن گفت و خودش را پیغمبر و صاحب کتاب معرفى نمود. خداوند متعال در سوره مریم مى فرماید: « فاشارت الیه قالوا کیف نکلم من کان فى المهد صبیاً. قال انى عبدالله آتانى الکتاب و جعلنى نبیاً و جعلنى مبارکاً این ما کنت و اوصانى بالصلوه و الزکوه ما دمت حیاً[1]» مریم به عیسى اشاره کرد، گفتند: «چگونه با کودکى که در گهواره است سخن بگوییم؟! عیسى گفت من بنده خدایم که مرا کتاب داده و به پیغمبرى برگزیده است و هر کجا باشم مبارک گردانیده و به نماز و زکوه تا زنده باشم سفارش کرده است.

از این آیه و آیات دیگر استفاده مى شود که حضرت عیسى (ع) از همان کودکى و ایام صغر پیغمبر و صاحب کتاب بوده است.

بنابراین هیچ مانعى ندارد که کودکى در سن پنج سالگى با عوالم غیبى ارتباط داشته باشد و به وظیفه سنگین خزانه داراى و ضبط و تبلیغ احکام منصوب گردد و در انجام وظیفه خویش و اداى این امانت بزرگ کاملا نیرومند و مقتدر باشد[2].

ثانیاً: حضرت امام جواد (ع) هم در هنگام وفات پدرش نه ساله و یا هفت ساله بوده و امام رضا (ع) او را به عنوان جانشین خود معرفى نمود[3]، که سخنان و مناظرات امام جواد (ع) و حل مشکلات بزرگ علمى و فقهى توسط آن حضرت تحسین و اعجاب دانشمندان اسلامى اعم از شیعه و سنى را بر انگیخته و آنان را به تعظیم در برابر عظمت علمى امام وا داشته است و هر کدام او را به نحوى ستوده اند و به عنوان نمونه:

سبط ابن جوزى مى گوید: (اما جواد (ع)) در علم و تقوا و زهد و بخشش بر روش پدرش بود[4].

ابن حجر هیتمى به اعلمیت امام جواد (ع) اعتراف نموده مى نویسد: مأمون او را به دامادى انتخاب کرد زیرا با وجود کمى سن از نظر علم و آگاهى وحلم و بر همه دانشمندان برترى داشت[5].

ثالثاً: ائمه اطهار (ع) هم موضوع صغر سِنّ آن جناب را پیش بینى کرده و اعلام نموده اند تا مورد اعتراض مخالفین و معاندین قرار نگیرد. به عنوان نمونه:

قال ابو جعفر (ع): «صاحب هذالامر اصغرنا سناً و اخملنا شخصاً[6]» حضرت امام محمد باقر (ع) فرمود: حضرت صاحب الامر سن مبارکش از ما کمتر و گمنام تر است.

رابعاً: با اینکه آفرینش و خلقت ویژه انبیاء و ائمه طورى است که نمى توان آن را به افراد عادى مقایسه کرد مع الوصف در بین اطفال عادى هم گاهى افراد نادرى دیده مى شوند که از حیث استعداد و حافظه نابغه عصر خویش بوده و قواى دماغى و ادراکات آنان از مردان چهل ساله هم بهتر است ابو على سینا فیلسوف نامى از این افراد شمرده مى شود از وى نقل شده است که گفته: چون به حد تمیز رسیدم مرا به معلم قرآن سپردند و پس از آن معلم ادب پس هر چه را شاگردان بر استاد ادیب قرائت مى کردند من همه را حفظ نمودم. بعلاوه آن،استاد مرا به کتابهاى ذیل تکلیف کرد: «الصفات» و «غریب المصنف» و «ادب الکاتب» و «اصلاح المنطق» و «العین» و «شعر و حماسه» و «دیوان رومى» و «تصریف مازنى» و «نحو سیبویه» پس همه را در مدت یک سال و نیم حفظ کردم و اگر تعویق استاد نبود در کمتر از این مدت حفظ مى کردم. پس از آن شروع کردم به یاد گرفتن فقه و چون به دوازده سالگى رسیدم بر طبق مذهب ابى حنیفه فتوى مى دادم پس از آن شروع کردم به علم طب و «قانون» را در سن شانزده سالگى تصنیف نمودم و در سِنّ بیست و چهار سالگى خودم را در تمام علوم متخصص مى دانستم[7].

درباره فاضل هندى گفته شده: «قبل از رسیدن به سن سیزده سالگى تمام علوم معقول و منقول را تکمیل کرده بود و قبل از دوازده سالگى به تصنیف کتاب پرداخت[8]

بنابراین در صورتى که اطفال نابغه، داراى چنان مغز و قوایى باشند که در سنین خرد سالى از عهده حفظ هزاران مطالب گوناگون و حل مشکلات و غوامض علوم بر آیند و نیروى محیر العقول آنان باعث اعجاب گردد پس چه استبعادى دارد که خداوند متعال حضرت بقیه الله و حجّت حق و علت مبقیه انسانیت را در سن پنج سالگى به ولایت منصوب گرداند و تحمل و ضبط احکام را به عهده اش واگذار کند[9].
نتیجه آنکه عقلا و وقوعاً هیچ استبعادى ندارد که حضرت صاحب الامر (عج) به اراده و امر الهی در سن پنج سالگى پیشوایى مسلمین را به عهده بگیرد.

-----------------------------

[1]ـ مریم/29.

[2]ـ ابراهیم امینى، دادگستر جهان (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، ص1373) ص121ـ122.

[3]ـ اثبات الوصیه، ص161.

[4]ـ سبط بن جوزى، تذکره الخواص، مکتبه الحیدریه، 1383 هـ ق) ص359.

[5]ـ ابن حجر هیتمى، صواعق المحرقه (ط 2، قاهره، مکتبه القاهره، 1385 هـ ق) ص205.

[6]ـ مجلسى، بحار الانوار، (اسلامیه) ج51، ص38.

[7]ـ دادگستر جهان، ابراهیم امینى (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، 1373) ص123ـ124.

[8]ـ هدیه الاحباب، ط تهران، 1329، ص228.

[9]ـ ابراهیم امینى، دادگستر جهان، (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، 1373) ص123ـ124.

انتظار و شناخت بهتر امام عصر(عج)

قبل از پرداختن به اینکه انتظار مایه شناخت بهتر ولایت امام عصر(عج) مى گردد توجه به نکات ذیل لازم است:

1. از مهمترین وظیفه ى هرشیعه ى منتظر، شناخت امام زمان است. در روایات بسیارى که به طریق شیعه و اهل سنّت از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم علیهم السلام، نقل شده آمده است که:

« هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلى مرده است».[1]

2. شناخت امام زمان(عج) از شناخت امامان معصوم دیگر جدا نیست; اگر کسى به طور کلّى به شأن و جایگاه ائمه هدى واقف شد، صفات و ویژگى هاى آنها را شناخت و به مسئولیت خود در برابر آنها پى برد قطعاً نسبت به امام عصر(عج) نیز به شناختى شایسته مى رسد.

3. مراد از شناخت امام شناختن نام و نسب امام(علیه السلام) و صفات و ویژگى هاى امام مى باشند; مؤلف مکیال المکارم مى فرمایند:

«بدون تردید مقصود از شناختى که امامان ما که تحصیل آن را نسبت به امام زمانمان امر فرموده اند، این است که ما آن حضرت را آن چنان که هست بشناسیم، به گونه اى که این شناخت سبب در امان ماندن ما از شبهه هاى ملحدان و مایه نجاتمان از اعمال گمراه کننده ى مدعیان دروغین باشد، و چنین شناختى، جز به دو امر حاصل نمى گردد: اول شناختن شخص امام(علیه السلام) به نام و نسب و دوم شناخت صفات و ویژگى هاى او و به دست آوردن این دو شناخت از اهم واجبات است».[2]

با توجه به مطالب بیان شده انتظار مایه شناخت بهتر ولایت امام عصر(عج) مى گردد زیرا کسى که منتظر شد و نام و یاد امام زمان(عج) در دل او تجلّى کرد صاحب دل بى قرار مى شود و با تمام وجود و از همه ى راه هاى ممکن براى شناخت بیشتر و رسیدن به قرب محبوبش گام بر مى دارد و هر گامى را که بر مى دارد، او را بهتر درک مى کند در مى یابد که غیر از حضرت مهدى(عج) کسى نمى تواند وارث همه ى فضایل باشد و پرچم عدل را در سراسر جهان به اهتزاز در بیاورد به تمام معنا شیفته و عاشق حضرت حجت مى شود و براى رسیدن به وصال و یا شناخت بیشتر او لحظه شمارى مى کند و با سوز و گدازى که دارد از راه هاى ذیل بر معرفت خویش مى افزاید:


1.
در ابتدا از عنایات خداوند متعال مدد مى جوید و از این درگاه نیز توفیق شناخت حجتش را درخواست مى کند چرا که خدا سرچشمه ى توفیق است.

2. از دستورها[3] و روش هایى که از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه معصومین علیم السلام براى شناخت بیشتر و بهتر امام رسیده است، استفاده مى کند مثلاً در باب سیرت دینى حضرت در مى یابد که:

«مهدى(عج) در برابر خداوند و جلال خداوندى، فروتن است، بسیار فروتن، همچون عقاب، به هنگامى که بالِ خویش فرو گشاید، و سر به زیر انداخته، از اوج آسمان فرود آید. مهدى در برابر جلال خداوند اینسان خاشع و فروتن است. خدا و عظمت خدا، در وجود او متجلّى است، همه ى هستى او را در خود فرو برده است; مهدى(عج) عادل است و خجسته و پاکیزه. او ذره اى از حق را فرو نگذارد. خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند... مهدى همواره بیم خداوند را به دل دارد، و به مقام تقربى که نزد خداوند دارد مغرور نشود، او به دنیا دل نبندد و سنگى روى سنگ نگذارد. در حکومت او، به احدى بدى نرسد مگر آن که حد خدایى جارى گردد».[4]

یا اینکه از امام رضا(علیه السلام) مى آموزد که وقتى خدا اراده کرد فردى را براى امور بندگانش انتخاب کند، شرح صدرى به وى عطا نموده قلبش را چشمه ى حقایق و حکمت ها، مى گرداند و علوم خودش را همواره به او الهام مى کند بعد از آن از هیچ جوابى عاجز نخواهد ماند و در بیان حقایق و راهنمایى صحیح به ظلالت و گمراهى مبتلا نمى گردد. از خطا معصوم است و از تأییدات و توفیقات و راهنمایى هاى خداوندى همواره برخوردار مى باشد. خدا او را به این مقام برگزیده تا بر بندگانش، حجت و گواه باشد.[5]

و از امام صادق(علیه السلام) مى آموزد که فرمود:

«خدا ما را به نیکوترین خلقت آفرید و در آسمان و زمین خزانه دار علوم خویش قرار داد. درخت با ما، تکلم کرد و به عبادت کردن ما، خدا عبادت مى شود. اگر ما نبودیم خدا عبادت نمى شد».[6]

آرى شخص منتظر مى آموزد که امامان به نیکوترین خلقت آفریده شده اند و به این نتیجه مى رسد که بىولایت آنها هرگز نمى توان به درجات قرب الهى رسید و این شناخت، بهتر در سایه ى گفتار معصومین علیهم السلام، حاصل مى شود.

3. از برهان عقلى استفاده مى کند که:

«همیشه باید در بین نوع انسان، فرد کاملى وجود داشته باشد که به تمام عقائد حقه ى الهى عقیده مند بوده تمام اخلاق و صفات نیک انسانى را به کار بسته و به تمام احکام دین عمل نماید و همه را بدون کم و زیاد بداند و در تمام این مراحل، از خطائ و اشتباه و عصیان معصوم باشد، و اگر نوع انسان، زمانى از چنین فرد ممتازى خاطى گردد لازم مى آید که احکام الهى که به منظور هدایت انسان نازل گشته است، از بین برود و افاضات و امدادهاى غیبى حق تعالى، منقطع شود و بین عالم ربوبى و عالم انسانى، ارتباطى برقرار نباشد».[7]

4. مطالعه در راستى مهدى(عج)

1. منتظران امام عصر(عج) با مطالعاتى که دارند در مى یابند که: او امام عصر و زمان و حجت حىّ و حاضر و ناظر خداوند است.

2.  آن حضرت وارث همه فضایل و شایستگى هایى هستند که در خاندان رسالت وجود داشته است.

توجه و عشق به مهدى منتظران را به تحقیق وادار مى کند و آنان درک مى کنند که آن امام احیاء کننده ى مکتب اهل بیت علیهم السلام، بلکه احیاء کننده ى دین و دین باورى در سراسر جهان هستند.

مطالعه درباره امام مهدى(عج)، مى آموزد که حضرت حجت(عج) در بین امامان پیش از خود نیز از جایگاه ویژه اى برخوردار بوده ند. تا آنجا که امام صادق(علیه السلام) در پاسخ کسى که از ایشان مى پرسد: آیا قائم(عج) متولد شده است؟ مى فرماید:

«.. لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیّامَ حَیاتى» [8] ... اگر او را دریابم در طول زندگیم خدمتگذارش خواهم بود.

5. علاوه بر آنچه که گفته شد، محبان کوى امام زمان(عج) براى رسیدن به محبوب خود، از تجربه دیگر داده هاى امام عصر(عج) استفاده مى برند و در پرتو راهنمایى هاى سالکان دیدار دوست، به مراحلى از شناخت مى رسند و رسیدن به این مراحل بخشش خدادادى است.


[1] -
مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، ج 8، ص 368، و ج 32، ص 321 و 333.

[2] - الموسوى الاصفهانى، میرزا محمد تقى، مکیال المکارم، ج 2، ص 107.

[3] - محمدرضا حکیمى، خورشید مغرب، ص 29 - 30 به نقل از المهدى الموعود، ج 1، ص 280 - 300.

[4] - همان، ص 281 - 300.

[5] - محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 390.

[6] - همان، ج 1، ص 368.

[7] - ابراهیم امینى، دادگستر جهان، چاپ 81، انتشارات شفق، ص 78.

[8] - النعمانى، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص 245 - 246.