هر کسی برای خود ارزشها و باورهایی دارد که برایش محترم، ارزشمند و مهم هستند. این باورهای هر شخص است که شخصیت او را شکل می دهد. باورها، مالک و فرمانده ی وجود ما و ایجاد کننده رفتارهای ما هستند. آن ها نادیدنی و لمس نشدنی اند و بیش تر به صورت ناخودآگاه عمل می کنند. در بسیاری از موارد، باورها با حقایق، مشابه و یکسان تلقی و تصور می شوند درحالی که حقایق، پدیده هایی هستند که اتفاق افتاده اند اما باورها، انواعی از تعمیم ها درباره ی مسائلی است که اتفاق خواهند افتاد. درحقیقت، باورها اصولی هدایت کننده هستند.
همه ی ما دارای باورهای مشترکی درباره ی جهان مادی هستیم که براساس حقایق عینی شکل گرفته اند. برای نمونه، آتش می سوزاند و همه ی ما مشمول قوه ی جاذبه هستیم، بنابراین هرگز در صدد آن برنمی آییم که برای امتحان مجدد، سیم های برق پر ولتاژ را به دست بگیریم و یا در لبه ی پرتگاه های بلند حرکت کنیم. ولی با وجو د این، باورهای زیادی درباره ی خودمان و انسان های دیگر داریم که به اندازه ی خاصیت سوزندگی آتش و قدرت جاذبه، بر ای مان قطعیت دارند. این باور ها، نیرو و عامل محرک رفتارهای ما هستند هرچند که تعدادی از آن ها درست و برخی از آن ها نادرست اند.
باور داشتن اصولی در زندگی، خیلی مهم تر و بهتر از این است که انسان باوری نداشته باشد. برای نمونه، زمانی که گروهی در برابر پدیده ی شگفت انگیزی قرار می گیرند، کسانی که به هر حال، علتی را برای آن مطرح می کنند، آرامش و آسایش بیشتری به دست می آورند تا کسانی که جواب و مفهومی برای آن نمی یابند. ایمان پیدا کردن، باعث می شود جهان و هستی برای فرد، با معنی تر شود. در این شرایط، او بهتر می تواند مسائل را برای خود تفسیر و توجیه کند. عقاید درست و صحیح، حمایت کننده بوده و زمینه ساز خلاقیت و پیشرفت به حساب می آیند. عقاید باعث می شوند ما بهتر خودمان را در شرایط کنونی، حفظ کنیم و با گام های مطمئن تری، به سمت آینده قدم برداریم.
دانشمندان برای بررسی تعیین میزان قدرت باورها بر کیفیت زندگی انسانها آزمایشی را در "هاروارد یونیورسیتی" انجام دادند :
یک شهرک را به دور از هیاهو برابر با امکانات 40 سال پیش ساختند.
80 پیرمرد و 80 پیرزن را انتخاب کردند.
ترتیی دادند تا غذاهای 40 سال پیش در این شهرک پخت شود.
خط روی شیشه های مغازه ها، فرم مبلمان، آهنگها، فیلم های قدیمی، اخباری که از رادیو و تلویزیون پخش میشد را مطابق با 40 سال قبل تدارک دیدتد.
بعد این 160 نفر را از هر نظر آزمایش کردند :
تعداد موی سر، رنگ موی سر، نوع استخوان، خمیدگی بدن، لرزش دستها، لرزش صدا، میزان فشار خون ...
بعد این 160 نفر را به داخل این شهرک بردند.
بعد از گذشت 5 الی 6ماه کم کم پشتشان صاف شد، راست می ایستادند، لرزش دستها بطور ناخودآگاه از بین رفت، لرزش صدا خوب شد، ضربان قلب مثل افراد جوان، رنگ موهای سر شروع به مشکی شدن کرد، چین و چروکهای دست و صورت از بین رفت!
علت چه بود ؟
خیلی ساده است
آنها چون مطابق با 40سال پیش زندگی کردند، باور کرده بودند 40 سال جوانتر شده اند.
انسانها همانگونه که باور داشته باشند می توانند بیندیشند.
و می توان گفت که این باورهای آدمی است که در هر لحظه به او القا میکند که چگونه بیندیشد.
اصولا فرق بین انسانها، فرق میان باورهای آنان است.
انسانهای موفق با باورهای عالی، موفقیت را برای خود خلق میکنند.
انسانهای ثروتمند، باورهای عالی و ثروت آفرین دارند که با اعتماد به نفس عالی خود و بدون توجه به تمام مسائل به دنبال کسب ثروت میروند و به لحاظ باورهای مثبتشان به ثروت مطلوب خود میرسند.
قانون زندگی قانون باورهاست.
باورهای عالی سرچشمه همه موفقیتهای بزرگ است.
چراکه توانمندی یک انسان را باورهای او تعیین می کند.
انسانها هر آنچه را که باور دارند خلق میکنند.
باورهای شما دستاوردهای شما را در زندگی میسازند.
زیرا باورها تعیین کننده کیفیت اندیشه ها، اندیشه ها عامل اولیه اقدامها و اقدامها عامل اصلی دستاوردها هستند.
اگر انسانها بتوانند با اشتیاق فراوان به علم، ثروت، سلامت، آرامش و معنویت فکر کنند قطعا عالم، ثروتمند، سلامت، آرام و با دنیایی از معنویت زندگی خواهند کرد و در دنیا و آخرت سعادتمند خواهند شد. این موفقیت نصیب کسانی خواهد شد که اینگونه بیندیشند.
در آستانه /span>سالروز ولادت ولی نعمت تمام ایرانیان، امام رضا علیه السلام
بهترین شادباش ها تقدیم به شما دوستان گرامی
1. اُرجینال باشید. با خودتان صادق باشید. جودی گارلند گفته است، "همیشه بهترین ورژن خودتان باشید به جای اینکه ورژن دوم یک نفر دیگر باشید." با این جمله زندگی کنید. اصلاً نمیتوانیدخودتان را جای دیگری بگذارید. جای تنها کسی که میتوانید باشید، خودتان هستید. اگر خودتان نباشید، یعنی واقعاً زندگی نمیکنید—فقط وجود دارید. و از خودتان بپرسید: اگر آنچه که هستید را دوست ندارید، چرا بقیه باید دوستتان داشته باشند؟/span>
2. به فکر دیگران باشید. اگر به فکر دیگران نباشید، آنها هم به فکر شما نخواهند بود. هرچقدر بیشتر به بقیه کمک کنید، آنها بیشتر برای کمک به شما راغب خواهند بود. عشق و محبت، عشق و محبت میآورد.
3. کاری کنید بقیه احساس خوبی پیدا کنند. آدمها بهندرت یادشان میماند که چه کردهاید، اما همیشه یادشان میماند که چه حسی در آنها ایجاد کردهاید.
4. صادق باشید و مسئولیت کارهایتان را بپذیرید. هیچکس یک دروغگو را دوست ندارد. در دراز مدت همیشه حقایق روشن میشود و ماه هیچوقت پشت ابر نمیماند. چه مسئولیت کارهایتان را گردن بگیرید یا نگیرید، بالاخره اعمالتان روزی به گردنتان میافتند.
5. مدام لبخند بزنید. همه آدمها دیدن یک لبخند طبیعی را دوست دارند. وقتی یک غریبه مستقیم به صورتتان نگاه میکند و لبخند میزند چه حسی پیدا میکنید؟ یکدفعه دیگر غریبه به نظر نمیرسد، درست است؟
6. به بزرگترها احترام بگذارید. به کوچکترها احترام بگذارید. به همه احترام بگذارید. اینطور نیست که یک گروه خاص از یک طبقه خاص اجتماعی فقط شایسته احترام باشند. با همه با همان درجه احترامی برخورد کنید که به پدر و مادر بزرگتان میگذارید و همان میزان صبری را پیشه کنید که برای فرزندتان دارید. مردم مهربانی شما را درک خواهند کرد.
7. افراد را با اسم صدا کنید. آدمها شنیدن اسمشان از زبان دیگران را دوست دارند. پس سعی کنید اسامی را به خاطر بسپارید.
8. بگویید "لطفاً" و "متشکرم." این دو کلمه ساده باعث میشود خواستهای شما حالت خواهش پیدا کند و به مکالمات جدی حالت دوستانه میبخشد.
9. در کارتان بهترین باشید. همیشه مبهوت موسیقیدانان، نویسندهها، نقاشان، سخنگویان، مدیران، سرمایهگذاران، مهندسان، مادرها، پدرها، ورزشکاران و... عالی میشوید. همه این افراد فقط یک وجه اشتراک دارند: در کاری که میکنند بهترین هستند. اگر قرار است کاری را به بهترینش شکل انجام ندهید، بهتر است اصلاً انجامش ندهید. در کار و سرگرمیهایتان بهترین باشید. برای خودتان اعتباری بسازید، اعتباری برای بهترین بودن.
10. اگر توانستید به دیگران کمک کنید. از هر دست که بدهید از همان دست پس میگیرید. وقتی در زندگی شخصی تاثیر مثبت ایجاد میکنید، این تاثیر مثبت به زندگی خودتان هم میرسد. کاری بکنید که فراتر از شماست—کاری که از درد کسی کم میکند و شادترش میکند. همه آدمها شایسته کمک هستند.
11. در هر کاری که میکنید اثری از شخصیتتان ایجاد کنید. مثل برند زدن روی کارتان میماند، برندی مخصوص خودتان. اگر بانمک و شوخ هستید، به کارتان طنز اضافه کنید. اگر هنرمند هستید، کارتان را با تصویر تزئین کنید. هر کاری که میکنید کمی از شخصبتتان را به آن اضافه کنید.
12. به قولهایتان وفا کنید. بعضی از آدمها عادت دارند قول کاری را بدهند که احتمال کمی دارد بتوانند انجامش دهند. قول ایدآل را میدهند اما متوسط تحویل میدهند. اگر میخواهید ارزش خودتان را در چشم دیگران بالا ببرید، باید خلاف این عمل کنید. سعی کنید ابتدا تواناییهایتان را کمتر نشان دهید و بعد فراتر از آن تحویل بدهید. این باعث میشود دیگران تصور کنند که همیشه فراتر از مسئولیت و وظیفهتان کار انجام میدهید.
13. سازماندهی داشته باشید. اگر سازماندهی نداشته باشید چطور میتوانید کاری را انجام دهید؟ مطمئناً نمیتوانید. سعی کنید فضای زندگی و کارتان را مرتب کرده و سازماندهی کنید.
14. تحقیق کنید و سوال بپرسید. اینطور نباشید که بااینکه هیچ از موضوعی اطلاع ندارید فقط سرتان را به نشانه دانستن تکان میدهید. با تحقیق کردن از قبل خودتان را آماده کنید. و اگر بااینحال باز متوجه چیزی نشدید، سوال کنید. افراد مقابلتان اشتیاق شما به دانستن را ستایش خواهند کرد.
15. دانش و اطلاعاتتان را با دیگران تقسیم کنید. باید منبع اطلاعاتی برای اطرافیانتان باشید. اگر به اطلاعات لازم دسترسی دارید، آن را فقط برای خودتان نگه ندارید. با دیگران تقسیمش کنید.
16. مثبتاندیش باشید و روی آنچه درست است تمرکز کنید. هر چیزی که در زندکی اتفاق میافتدف نه خوب است نه بد. فقط به دیدگاه شما بستگی دارد. و مهم نیست که چه پیش میآید، همیشه آنطور که باید تمام میشود. یا موفق میشوید یا درس میگیرید. پس مثبت اندیش باشید، قدردان نتایج خوشایند باشید و از بقیه آنها درس بگیرید.
17. به حرفهای دیگران بااشتیاق گوش دهید. چشمهایتان متمرکز، گوشهایتان تیز و تلفن همراهتان خاموش باشد. در دنیایی که نمیتوانند آنطور که باید سریع پیش برود، آنهایی که برای شنیدن حرفهای دیگران وقت میگذارند، همیشه موفق هستند.
18. به شریک زندگیتان وفادار باشید. وفادار ماندن به رابطه نه تنها توجه و تحسین همگان را جلب میکند، بلکه پایهای سالم برای بقیه امور زندگیتان ایجاد میکند.
19. طبیعت را دوست داشته باشید و از آن سپاسگذار باشید. آنهایی که واقعاً طبیعت را دوست دارند، برای انسانها هم همان میزان احترام را قائل خواهند بود. این یک راه مثبت برای زندگی کردن است و توجه مردم را هم جلب میکند.
20. هر روز برای خودتان وقت، انرژی و پول خرج کنید. وقتی برای خودتان خرج کنید، هیچوقت بازنده نخواهید بود و به مرور زمان خط سیر زندگیتان را تغییر خواهید داد. شما محصول چیزی هستید که میدانید. هر زمان، انرژی و پول بیشتری برای به دست آوردن دانش هزینه کنید، تسلط بیشتری به زندگیتان پیدا میکنید و برای اطرافیانتان ارزش بیشتری خواهید داشت.
21. هرازگاهی بیدلیل مهربانی کنید. پول قهوه یک غریبه را در کافه بپردازید. برای منشی شرکتتان گل بخرید تا بگویید "متشکرم." به زن سالخورده برای خرید کردن کمک کنید. هیچ چیز لذتبخشتر از نشاندن لبخند بر لب انسانها نیست.
22. آنهایی که شایستگی دارند را تحسین کنید. برای تحسین کسانیکه برای درخشیدن در کاری بیش از حد تلاش کردهاند، کوشش کنید. همه آدمها دوست دارند بشنوند کسی هست که تلاشهایشان را تحسین میکند.
23. واضح صحبت کنید و ارتباط چشمی برقرار کنید. بیشتر آدمها صبر گوش دادن به حرفهای کسی که هیچ از حرفهایش نمیفهمند را ندارند. رمز و راز در حرف زدن هیچوقت ارتباطات قوی نمیسازد. ارتباط چشمی نیز یکی از گیراترین شکلهای ارتباط فردی است. ارتباط چشمی اگر درست انجام شود صمیمیت را وارد رابطههایتان خواهد کرد.
24. همیشه در دسترس باشید. اگر آدمها نتوانند به شما دسترسی داشته باشند، فراموشتان میکنند. در دسترس بودن شما برای دیگران خیلی مهم است. همیشه در ارتباط با اطرافیانتان رفتاری مثبت و صبور داشته باشید.
25. بینیاز از غیر باشید. آزادی والاترین نعمت است و بینیازی بالاترین آزادی است. از این گذشته بسیار گیرا هم هست.
26. از منابعی که در دسترس دارید، استفاده کنید. آدمهای متوسط وقتی میبینند که یک فرد معلول شاد است، بسیار متعجب و حیرتزده میشوند. چطور کسی با چنین محدودیت جسمی میتواند شاد باشد؟ پاسخ در استفاده آنها از منابعی که در اختیار دارند نهفته است.
27. بخشی از چیزی باشید که به آن اعتقاد دارید. این میتواند هر چیزی باشد. یکی آن را در کمک به شهروندان میبیند، یکی در ایمان و اعتقادات مذهبی، یکی در شرکت در گروههای پشتیبانی برای چیزهایی که به آن اعتقاد دارند و بعضی عشق و علاقهشان را در کارشان میریزند. در هر صورت، نتیجه روانشناختی یکسان است. آنها خود را درگیر چیزی کردهاند که شدیداً به آن اعتقاد دارند. این درگیر شدن به زندگیشان مفهوم میدهد.
28. بدون به رخ کشیدن، برای اعتقاداتتان پایداری کنید. بله، میتوانید بدون اینکه سعی کنید اعتقاداتتان را به کسی تحمیل کنید، از آن دفاع کنید. درمورد عقاید شخصیتان با کسی که درمورد آن سوال میکند حرف بزنید اما سعی نکنید حرفتان را تحمیل کنید. برای ارزشهایتان ایستادگی کنید و همیشه گوش بزنگ اطلاعات جدید باشید.
دوران کودکی همواره به عنوان بهترین و شادترین دوره زندگی انسان شناخته شده است. کودکی دنیائی از معصومیت و پاکی در کنار شادی و سبکبالی را در ذهن تداعی می کند. بسیاری از بزرگسالان در کشاکش سختی ها و مشکلات زندگی با یاد کردن از دوران خوش کودکی خود، دمی از غم زمانه فارغ می شوند و بر بال خاطرات به دنیایی کوچ می کنند که در آن از فشار مسئولیت و مرارت خبری نیست و مسلماً آرزوی هر پدر و مادری فراهم کردن یک چنین دوران کودکی ای برای فرزند دلبندشان خواهد بود.
اما مسئله اینجاست که شادی و نشاط آموختنی نیست و شکوفایی استعدادهای او هم نباید بدون در نظر گرفتن علائق او باشد. شاید شما نتوانید به فرزند خود یاد بدهید که خوشحال باشد ولی فراهم کردن امکانات و بستر مناسب برای خوشبختی و شاد زیستن فرزند، هدیه ای است که فقط شما می توانید به فرزندتان بدهید. در همین رابطه با مطالبی که در این ایمیل مرور خواهید کرد ما روشهایی را به شما پیشنهاد می کنیم که می توانند شما را در فراهم کردن این خوشبختی در سایه ی به ظهور رساندن استعدادهای خدادادی او، به فرزندتان یاری دهند.
1. به فرزند خود اجازه دهید علائق خود را کشف کند. به بازی ها و فعالیتهایی که او انتخاب می کند توجه نشان دهید. این گونه بازیها می تواند اطلاعات بسیاری درباره استعدادهای نهفته فرزندتان در اختیار شما قرار دهد.
2. فرزند خود را روی طیف وسیعی از تجارب قرار دهید. این امر باعث فعال شدن استعدادهای نهفته می گردد. فکر نکنید چون او علاقه ای نشان نمی دهد، بنابراین استعدادی هم در آن زمینه ندارد.
3. بگذارید مرتکب اشتباه شود. اگر همه کارها را به طور کامل و بی نقص انجام دهد، هرگز برای کشف و گسترش یک استعداد، خطر نخواهد کرد.
4. سؤال بپرسید. با پرسیدن سؤالهای اساسی از قبیل: چرا آسمان آبی است؟ به کودک خود کمک کنید تا با شگفتیهای دنیا مواجه شود. به اتفاق هم پاسخ سؤال را بیابید.
5. پروژه های خانوادگی ویژه ای را طرح ریزی نمایید. فعالیتهای مشترک می تواند استعدادهای جدید را بیدار کند و گسترش دهد.
6. کودک را مجبور به یادگیری نکنید. این امید که برای پیشرفت و رشد دادن استعدادهای کودکان، باید هر روز درسهای خاصی را به آنان آموخت، ممکن است آنان را مضطرب یا دلزده سازد.
7. انتظارات سطح بالایی داشته باشید، اما این انتظارات باید واقع بینانه باشند.
8. در انجام کارها، کودک خود را سهیم کنید. بگذارید او با انجام کارها موفقیت را در ذهن خود مجسم کند. بگذارید ببیند که شما درگیر فعالیتهای معنادار هستید و به او اجازه دهید درگیر این فعالیتها شود.
9. محیطی را فراهم آورید که به لحاظ تحریکات حسی غنی باشد. مواد و اسبابهایی را در خانه قرار دهید که حواس کودک را تحریک می کنند، موادی از قبیل: نقاشی با انگشت، آلات موسیقی و عروسک های خیمه شب بازی.
10. شور و اشتیاق خود را به یادگیری فعال حفظ کنید.
11. کودک خود را با برچسب زدن به او محدود نکنید. این برچسبها ممکن است شرایطی را به او تحمیل نماید که با استعدادهای ذاتی اش همخوانی ندارند.
12. به عنوان خانواده و با یکدیگر به بازی بپردازید.
13. برای فعالیتهایی نظیر خواندن، گوش دادن به موسیقی و صحبت کردن برنامه زمانی منظم در نظر بگیرید.
14. موادی را برای کودک در نظر بگیرید که همواره بتواند با رجوع به آنها به دنیای خود دسترسی داشته باشد.
15. بگذارید فرزندتان به فعالیتهای گروهی که مورد علاقه اش هستند، بپردازد.
16. برای پرورش خلاقیت کودک خود داستانهای طنز آمیز برایش بخوانید.
17. فعالیتهایی را که فرزندتان انجام می دهد مورد انتقاد یا قضاوت قرار ندهید. اگر احساس کند مورد ارزشیابی قرار می گیرد، احتمالا" شکوفاسازی استعدادهای خود را پیگیری نخواهد کرد.
18. با کودک خود بازی کنید و از این طریق سرزندگی و شوخ طبعی خود را به او نشان دهید.
19. خانواده را در موفقیتهای خود سهیم کنید. درباره اتفاقات خوشایندی که طی روز اتفاق افتاده اند، صحبت کنید تا عزت نفس او از این طریق افزایش یابد.
20. کاری کنید که فرزندتان به کامپیوتر خانه، مدرسه یا یک کتابخانه عمومی دسترسی داشته باشد.
21. به صحبتهای کودک خود گوش فرا دهید. چیزهایی که او به آنها اهمیت بسیاری می دهد، می تواند سرنخی از استعدادهای خاصی باشد که از آنها برخوردار است.
22. فضای خاصی را در خانه برای پرداختن به فعالیتهای خلاقانه در نظر بگیرید.
23. هنگامی که کارهای روزمره ای را که به عهده فرزندتان گذاشته اید، با موفقیت انجام می دهد، حس مسئولیتش را در انجام کارهای خانه مورد قدردانی قرار دهید.
24. بصورت خانوادگی از مکانهای جدید دیدن کنید.
25. بازی های بازپاسخ به فرزند خود بدهید. اسباب بازی هایی مانند سر هم کردن قطعات و عروسکهای دستی باعث تشویق بازیهای تخیلی می شود.
26. بگذارید در روز تا حدی به رویاپردازی و کنجکاوی بپردازد.
27. داستانهای الهام بخشی را بخوانید که قهرمانانشان در زندگی موفقیت هایی را کسب کرده اند.
28. با دادن جایزه به فرزند خود رشوه ندهید. از مشوقهایی استفاده کنید که به کودک این پیام را منتقل می کنند که یادگیری نباید به خاطر گرفتن جایزه باشد.
29. اجازه بدهید فرزندتان به گروههای همسالی بپیوندد که همگام با استعدادهای او هستند.30. برای برانگیختن علائق کودک، درباره خبرهایی که می شنوید، با او به بحث بپردازید.
31. سوگیریهایی جنسیتی را تشویق نکنید. برای کودک خود هم اسباب بازیها و فعالیتهای زنانه و هم مردانه تدارک ببینید.
32. از مقایسه کودک خود با دیگران اجتناب ورزید. به او کمک کنید تا عملکرد فعلی خود را با عمکرد گذشته اش مقایسه کند.
33. سعی کنید پدر یا مادری اقتدارگرا باشید.
34. برای برانگیختن علائق و استعدادهای فرزندتان از موقعیتهای گروهی یا جمعی(خارج از منزل) بهره ببرید. با هم به کتابخانه، موزه، کنسرت، یا مسابقه بروید.
35. پاداشهایی به فرزندتان بدهید که نقاط قوتش را تقویت می کند.
36. کودکتان را به صحبت درباره آینده اش تشویق کنید. از دیدگاههای او حمایت کنید بدون آنکه به سمت حیطه یا رشته ای خاص هدایتش نمایید.
37. کودک خود را با افراد جالب و موفق آشنا کنید.
38. خانه خود را به عنوان فضایی برای یادگیری تلقی کنید. فضای آشپزخانه و آشپزی برای آموزش ریاضیات و علوم بسیار مناسب است.
39. در احساسات با یکدیگر سهیم شوید. سرکوبی حوادث می تواند به سرکوبی استعدادهای کودک بیانجامد.
40. کودک خود را تشویق به خواندن کنید.
41. ابداعات و ساخته های کودک خود را به شوخی بگیرید.
42. با کودک خود فعالیتهایی را انجام دهید که در ارتباط با علائق و استعدادهایش است.
43. به کودک خود بیاموزید که به قوه شهود خویش اعتماد کند و به ظرفیتهایش اعتماد داشته باشد.
44. به کودک خود حق انتخاب بدهید. این عمل، قدرت اراده او را مستحکم و حس نوآوری را در وی بیدار می کند.
45. به کودک خود یاد بدهید که برای شکوفا ساختن استعداد خویش چگونه از کتابها استفاده کند. به عنوان مثال، برای یادگیری "درست کردن چیزی" از کتابهای "چگونه ..." استفاده کند.
46. در گوشه ای از خانه فضایی را برای به نمایش گزاردن ساخته ها و جایزه های کودک اختصاص دهید.
47. کودک خود را تشویق کنید تا در حیطه هایی که با مشکل مواجه است، دست و پنجه نرم کند و کلنجار برود. به او کمک کنید تا با هر محدودیتی رو در رو شود.
48. رابط بین دنیای واقعی و استعدادهای خاص کودک خود باشید. به او کمک کنید راهی برای نشان دادن استعدادهایش بیابد.
49. کودک را با مطالبی آشنا کنید که درباره افتخارات و استعدادهای کودکان است. کتابهایی مانند "مهندس کوچکی که می توانست ..." می تواند نگرش "می توانم انجام دهم" را تشویق کند.
50. کودک خود را همان طور که هست بپذیرید.
روزی روزگاری، عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند... و او را بدینگونه سیر نمایند. بعد از 70 سال عبادت ، روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد. طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد، آتش پرست 3 قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد.
سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت...
مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت، مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد. مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت : ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟
به اذن خدای عز و جلٌ ، سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم، من سالهای سال سگ در خانه مردی هستم، شبهابی که به من غذا داد پیشش ماندم ، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم... تو بی حیایی، تو که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک آتش پرست آمدی و طلب نان کردی...
بسیاری از مردم هستند که دوران مجردی را شادترین بخش زندگی میدانند اما تحقیقات جدید نشان میدهد شیوه زندگی در این دوره چندان برای سلامت انسانها مفید نیست.
در حقیقت زنان مجرد بین 7 تا 15 سال کمتر از همتایان متاهل خود عمر میکنند و در طول مدت زندگی خود هم به بیماریهای بیشتری دچار میشوند. این وضعیت در بین مردان حتی از این هم بدتر است و میانگین طول عمر آنها نسبت به افراد متاهل بین 8 تا 17 سال کمتر است. دانشمندان تقریبا به این یافته خود اطمینان زیادی دارند، زیرا آن را با انجام تحقیقاتی روی بیش از 500 میلیون نفر در طول 60 سال گذشته به دست آوردهاند. البته در این مطالعات منظور از مجردها افرادی هستند که هرگز در زندگی خود ازدواج نکردهاند و به این ترتیب افرادی که طلاق گرفتهاند یا همسر خود را از دست دادهاند مورد نظر دانشمندان نبودهاند. به گفته محققان مردان مجرد با احتمال 32درصد بیشتر از مردانی که ازدواج کردهاند در طول عمر خود در معرض خطر مرگ قرار دارند. این آمار در میان زنان مجرد نزدیک به 23 درصد است.
دلیل اصلی این است که افراد متاهل حمایت و پشتیبانی زیادی دارند و ارتباطات اجتماعی آنها بسیار قویتر است.
علاوه بر آن همسران نقش مهمی در وضعیت تغذیه و سلامت یکدیگر دارند. معمولا افراد مجرد توجه کمتری به سلامت خود دارند، زیاد مورد حمایت جامعه قرار نمیگیرند و معمولا درآمد کمتری هم دارند.
اگر مقیاس کربلا نبود و اگر زینب(س) نبود چه بسیار مردان و زنانی که در نیمهی/span> راه باز میماندند.
* صبر زینب یک شورش بر اساس حیاتی معقول است که همواره در بحرانیترین شرایط، بهترین جهت را برای تاریخ و زمانه ساخته و عالمی را درس داده است.
* بانویی که وقتی بر عمرسعد خطابه میخواند, مصیبت را بزرگتر از فهم و عقل او میشمرد.
* زمانی که فقط خود اوست و خدا و کشته ی غرقه به خونش، دستان خود را به زیر آن پاره پاره تن میبرد و تمام وجودش غرق در محبت و معرفت به خداوند التماس میکند: «ربنا تقبل منا هذا القربان»
* این ایمان و باور است که زینب را به چنان صبوری فرامیخواند و صبوری او عین علم اوست.
موبفا.ارگ
روی زمین هیچ چیز پایدار نیست.
زندگی مانند شراره ای است که از اصطکاک چوب پدید آمده،زمانی روشن می شود و دوباره خاموش می گردد.
ولی ما نمی دانیم از کجا آمده و به کجا خواهد رفت.
بودا
یک روز عربی ازبازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد !/span>
هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی !!!
مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد ...
بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذای تو خورده است؟
آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است.
بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد وبه زمین ریخت وگفت : ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر.
آشپز با کمال تحیر گفت :این چه قسم پول دادن است؟
بهلول گفت مطابق عدالت است : کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند !
سلام دوستای خوبم راستش امروز این متن رو توی یکی از سایتهای اینترنت دیدم خیلی کامل نبود اما به نوعی تونسته بود حرف دل ما رو بیان کنه.
حقیقت اینه که توی جامعه ما موارد زیادی دیده شده که وقتی وارد یک مغازه میشی که خرید کنی تا با آن فروشنده گرم نشی نمی تونی از مغازه اش خرید خوبی کنی
اما به چه قیمتی ...؟
به قیمت از دست دادن عفتمون؟
البته اینجا نمیشه کسی رو مقصر دانست به دلیل اینکه منشا همه این رفتارها برمیگردد به خانواده آدم ،به اینکه چه ارزشهایی رو به آنها یاد دادن ای کاش زن ها این موضوع رو میفهمیدن که ارزش آنها خیلی بیشتر از اینه که خودشون رو به شکل یک انسان ضعیف دربیارن درحالیکه فکر میکنن در این کار خیلی باهوش هستن و مهارت زیادی دارن.
متاسفانه مردانی هستند که زنان را ابزار جنسی میبینند اما این مردان در حداقلند، حداقلی که هنوز مانده تا بزرگ شوند. بیشتر مردها به دنبال همراهی، وفاداری و پیوستگی عمیق با زن زندگیشان هستند، رابطه جنسی در رابطه های جدی معمولاً حرف اول را نمیزند. مردان زنانی را دوست دارند که شخصیت و صداقت داشته باشند. تنها زنانی بعنوان ابزار جنسی به آنها نگاه میشود که برای این منظور برنامهریزی میشوند، چه خواسته و چه ناخواسته./span>>/>
داغ این ننگ بر مردان زده شده است که نگرششان به زنها کوته فکرانه است. به دلایلی بیشتر زنان تصور میکنند که مردها فقط به دنبال رابطه جنسی هستند اما این از واقعیت خیلی دور است. البته درست است که مردهایی هستند که در زنان فقط به دنبال رابطه جنسی میگردند نه چیز دیگر، اما اکثریت مردان اینطور نیستند.
مردان درمورد زنانی که باز لباس میپوشند چطور فکر میکنند؟
وقتی زنی لباس باز و برانگیزاننده میپوشد، تنها پیامی که مرد دریافت میکند این است که او دنبال رابطه جنسی است. البته دلایلی که ممکن است یک زن لباس جذاب بپوشد میتواند کاملاً متفاوت باشد. ممکن است فقط به این دلیل چنین لباسی پوشیده است که تصور میکند بسیار روی مُد و زیبا است. اما برای یک مرد، وقتی زن را در لباس تنگ و محرک میبیند، بهطور اتوماتیک وار تصویر زنی برایش نمودار میشود که دوست دارد رابطه جنسی داشته باشد. به همین دلیل بعنوان یک ابزار جنسی به او نگاه میکند و دیگر قادر نخواهد بود به عنوانی دیگر با او رابطه برقرار کند.
درواقع، زنانی که مردها را بخاطر چشمچرانی متهم میکنند با پوشیدن لباسهای باز پیامی کاملاً متفاوت میفرستند. یک مرد هرچقدر هم که قوی و مقاوم باشد، نمیتواند دربرابر تن برهنه مقاومت کند. وقتی میبیند زنی چنین لباسی پوشیده است، تنها نتیجه ای که به ذهنش خطور میکند این است که آن زن به دنبال رابطه جنسی است. هیچ مردی در ذهنش استدلال نمیکند که ممکن است دلیل پوشیدن چنین لباسی این باشد که به نظر آن زن آن لباس زیبا و مُد روز است. ذهن مرد اینطور کار میکند.
اگر زنی به دنبال این است که احترام مردان را جلب کند، باید طوری خود را به آنها نشان دهد که آنها با شخصیت او ارتباط برقرار کنند نه بدن او. زنی که لباسهای باز و محرک میپوشد غیرمستقیم به مردان میفهماند که به او بعنوان یک ابزار جنسی نگاه کنند، نه چیز دیگر. مردان هم اینجا مقصر نیستند، آنها مخلوقاتی شدیداً دیداری هستند که فقط به دنبال کوچکترین محرک در جوانب جنسی هستند.
زنان باشخصیت مورد احترام مردان هستند
واقعیت این است که اکثریت مردان به دنبال زنی هستند که شخصیتی قوی با سیستم ارزشی خوب باشند. البته دوست دارند که زنانی که لباسهای باز و برانگیزاننده میپوشند را هم چشمچرانی کنند اما هیچوقت همچنین زنی را بعنوان شریک زندگی خود انتخاب نمیکنند، آن زن برای آنها فقط یک ابزار برای تخیلات جنسی است.
زنی که متین و موقر لباس میپوشد و سعی نمیکند توجه مردی را به بدن خود جلب کند، اتوماتیک وار احترام شگرفی برای خود بین مردان ایجاد میکند. برای مردان بودن در کنار چنین زنی همواره توام با آرامش است.
تصور زنان از اینکه مردان به زنان فقط به چشم ابزار جنسی نگاه میکنند کاملاً اشتباه است.
بیشتر مردان ارزشهای عمیقی دارند و سعی میکنند همانها را در زنان خود پیدا کنند
مردان "خوب" زیادی هستند که زنی را بخاطر آنچه که هست دوست دارند به بخاطر ظاهرش. عشق پاک فقط در حضور معصومیت وجود خواهد داشت، هم مردان و هم زنان به دنبال این پاکی هستند اما به طریقی کاملاً مخالف آن رفتار میکنند.
وقار مایه جذابیت زنان است و بیشتر مردان این خصوصیت را در زن رویاهایشان میبینند. اما سکس فقط یکجنبه کوچک از زندگی یک انسان است، همه انسانها خیلی بیشتر از تمایلات و تحریمات جسمی به دنبال احترام، عشق و درک هستند.
مردان احترام عمیقی برای زنان قائل هستند، بالاخره همه آنها با مادر و خواهر خود حس پیوستگی عمیقی دارند. همه مردان به طور ذاتی به دنبال یک زن ساده، بیآلایش، موقر و محترم هستند که بتواند همراه زندگی آنها باشد. و درست نیست که بگوییم همه مردها زنان را ابزارهای جنسی میبینند.
وقتی زنی را به چشم ابزار جنسی ببینید، هیچوقت او را به دست نخواهید آورد.
جای تعجب نیست که زنان شما را طرد کنند. بله متناقض به نظر میآید اما بسیاری مردان امروزی را درگیر کرده است.
جنسیت واقعی یک زن یک "ابزار جنسی" نیست. بااینکه ممکن است آنطور به نظر برسد و یا رفتار کند اما این فقط شخصیت اجتماعی اوست.
شخصیت طبیعی او (که احتمالاً هیچوقت ندیدهاید) جنسیت واقعی او و راه رابطه جنسی برای اوست.
بخشی از درک جنسیت واقعی او این است که واقعاً خیلی به سکس علاقه نداشته باشید و از جنبهها و جوانب دیگری با او ارتباط برقرار کنید.
غیرممکن است؟ به همین دلیل است که شما و خیلی مردان دیگر تابحال آن را ندیدهاند. همه چیزی که شما دیدهاید، رفتار واقعی او و ظاهر اوست. هیچ شکی نیست که این خیلی واقعی است زیرا "بدن" و "قدرت" او درست جلوی چشمانتان است.
برای زنان، کاملاً مشخص است که شما بعنوان یک مرد از کجا آمدهاید.
پسران و مردان بیخودی که هیچوقت به آنها توجه نداشتهاند و اینقدر بیشخصیت بودهاند که فقط به ظاهر آنها پرداختهاند.
به قهرمانان مرد نگاه بیندازید، آنها هیچوقت به زنی بعنوان ابزار جنسی نگاه نمیکنند. آنها با او وارد رابطه میشوند و عالی رفتار میکنند.
مسئله زنان هستند اما نه شخصیت درونی و اجتماعیشان یا پیشرفتشان، که تقریباً همه مردان بالاخره متوجه آن میشوند.
درعوض، مسئله دینامیک طبیعی و جنسی آنهاست. و اگر تابحال آن را ندیدهاید، وقتش است یک درس جدید یاد بگیرید.
دیگر زمان شناخت است.
جنسیت زن بعنوان راهی برای سکس (نه خود سکس) از 15 سالگی که طبیعیتر عمل میکرد و میدانست مردی که دوست دارد را چطور به دست آورد، در او سرکوب میشود.
شما بعنوان مردی که این واقعیت را میداند، میتوانید با توجه کردن به آنچه درون آن ظاهر زیبا است، از همان ابتدا زنان را در این وضعیت جذبه قرار دهید.
دیگر زمانش رسیده که به زنان بعنوان ابزار جنسی نگاه نکنید، حتی اگر به نظر برسد که واقعاً هستند. دیگر زمانش رسیده که به قدرت و شخصیت آنها توجه کنید و ارزشی که به دنبالش هستند را به آنها بدهید. و این درعوض شما را به آنچه میخواهید خواهد رساند.
«پدروس» یا حشرهای که در میان مردم به بیماری دراکولا یا بند مشهور است، از خانواده سوسکها و از جمله حشراتی است که موجب بروز ضایعات خطی روی پوست بدن ساکنان مناطق شمالی و مرکزی ایران میشود. البته جالب است بدانید آلودگی پوست با ماده فعالی که «پدرین» نام دارد و توسط حشره ترشح میشود، در حالت عادی اتفاق نمیافتد، بلکه ضایعات پوستی معروف به «دراکولا گزیدگی» تنها درپی له شدن پدروسها به وجود میآید و بر اثر له شدن، این حشرات سطح پوست را آغشته کرده و موجب ضایعات پوستی میشود. /span>
>/>حشرهای که نیشش از ره کینه نیست
دکتر سید مسعود داوودی، متخصص پوست و مو در این باره میگوید:
>/>اوج شیوع بیماری دراکولا در اواخر فصل بهار، تابستان و اوایل پاییز است و اوج فعالیت «پدروس» در شبها و اطراف کانونهای نورانی است و شعلههای آتش در محیطهای باز یا چراغها به خصوص چراغهای فلورسنت در مکانهای بسته پدروس را به سوی خود میکشاند. حفاظت تنها راه پیشگیری نصب توری به پنجرهها، پوشیدن لباسهای آستین بلند و پوشیده از مهمترین راهکارها برای پیشگیری است. بهعلاوه حتیالمقدور باید از کشتن حشرات بر روی پوست خودداری کرد و آنها را به آهستگی از روی پوست پراند. ناگفته نماند که نگهداری از حیوانات خانگی باعث تجمع بیشتر حشرات میشود، پس در نگهداری از این نوع حیوانات باید نکات بهداشتی را به دقت رعایت کنیم. در صورت آگاهی از تماس با سم «پدرین» نیز باید بلافاصله محل تماس با آب و صابون شسته شود و این کار به صورت مداوم تکرار شود. بهعلاوه از آنجا که این حشرات بیشتر شبها فعال هستند، باید نکات ایمنی در نزدیکی منابع نورانی را رعایت کرد. فراموش نکنید کشتن پادشاه حشرات در مناطق شمالی کشور تاوان دردناکی خواهد داشت، پس مراقب باشید به او صدمه نزنید.
بارزترین نشانه تماس سم دراکولا با پوست انسان، آسیب سطح پوست به صورت قرمز شدن موضعی، جوشها یا کهیرهای کوچک همراه با خارش و در انتها ورقه ورقه شدن و پوسته پوسته شدن پوست است. التهاب پوستی ایجاد شده با خاراندن پوست، سبب انتشار سم و تشدید زخمهای روی آن خواهد شد. بهعلاوه در صورت تماس این سم با چشم، اطراف لبها و بینی، به علت نرم بودن بافت پوست در این نواحی، این عضوها را ملتهب میکند.
این آسیبها دردناک بوده و طی 10 تا 12 روز، زخمها حالت دلمه پیدا میکنند و به تدریج از بین میروند، ولیکن یک ناحیه تیره تا هفتهها یا حتی ماهها باقی میماند و سپس از بین میرود.
تنها عارضه ثانویه در ارتباط با این بیماری، ایجاد عفونت در ناحیه ضایعات است که در این صورت مصرف آنتیبیوتیک توصیه میشود. البته خوشبختانه این بیماری مسری نیست، مگر آن که در زمان له شدن حشره، شخص دیگری هم با مواد خارج شده از بدن پدروس تماس پیدا کند.
خارشهای آزاردهنده پوست پدروسهای نارنجیرنگ که ظاهری شبیه مورچه دارند، رطوبتدوست هستند و به همین دلیل در مناطق شمالی کشور و به خصوص فصل تابستان، بیشتر به مردم آسیب میرسانند. این حشره که سلطان حشرات مناطق گرم و مرطوب شناخته میشود، به واسطه سمی که در بدن خود دارد فاقد دشمن طبیعی است و حتی پرندگان نیز از خوردن آن خودداری میکنند، اما به محض آنکه روی پوست بدن انسان کشته شود، با ترشح سم بر پوست بدن، باعث بروز تاولهای شدید همراه با درد، سوزش و خارش میشود. تاولهایی که بهبودشان متاسفانه درمان خاصی ندارد و یک بیماری خود التیامیابنده است و نیشخورده تنها باید با مواد ضدعفونیکننده، زمان بهبود 10 روزه آن را تحمل کند.
اصلیترین اقدام؛ تمیز نگه داشتن محل عارضه اصلیترین اقدامی که برای کاهش درد، سوزش و خارش آزاردهندهی عارضه و نیز کاهش طول دوره ناشی از سم دراکولا میتوان انجام داد، شستشوی سریع و مرتب محل آن با آب و صابون است، کما اینکه با تمیز نگه داشتن محل عارضه میتوان از بروز مشکلات ثانویه از جمله عفونتهای باکتریایی جلوگیری کرد. متاسفانه باید بدانید که حتی تجویزآنتیهیستامینها و کورتونها، تغییر خاصی در روند درمان بیمار ندارد و به طور قطع باید مراقب بود تا زخم، دچار عفونت ثانویه نشود.
خدایا! برای تو روزه گرفتیم و با روزی تو افطار می کنیم پس این روزه را از ما بپذیر که به راستی تو شنوا و دانا هستی/span>
خدایا! ای پروردگار روشنی سترگ و ای پروردگار جایگاه بلند! تویی معبود هرکس که در آسمان ها است و معبود هر کس که در زمین است و جز تو معبودی در میان آن ها نیست و تویی قاهر و مسلط بر هر که در آسمان ها و هر که در زمین است
از تو می خواهم که در کار من آسانی و گشایشی مقرّر فرمایی و مرا بر دین محمد و خاندان محمد و بر سنّت محمد و خاندان محمد که درود بر او و آنان باد، پا برجا و ثابت قدم بداری و عمل و کردار مرا در فراز جایگاه پذیرفته قرار دهی
زیرا که من به تو ایمان دارم و بر تو توکل می کنم و به درگاه تو زاری می نمایم
می دانم که بازگشتم به سوی تو است و هرآنچه خیر و خوبی است از تو می خواهم که همه را برای من و پدر و مادر و خاندان و فرزندانم گردآوری و هرآنچه بدی است همه را از ما بازگردانی
ای خدا! تویی مهر پیشه و نعمت بخش، پدید آرنده ی آسمان ها و زمین، عطا فرمایی خیر و خوبی را به هر که خواهی و بگردانی آن را از هر که خواهی. پس به مهر و رحمت خویش بر من منّت بنه ای مهربان ترین مهربانان!
عشقم نثار کسی است که؛
با دستپاچگی در جادهها از من سبقت میگیرد
به کسی که در گوشهٔ خیابان به حالت احتیاج افتاده است، کمی پول بیشتری میدهم
بین جر و بحثهای مردم در یک سوپر مارکت میروم و سعی میکنم به آن محیط عشق ببرم
در غالب هزاران راه، هر روز، عبادت معنویم بخشیدن عشق است و نه اینکه یک مسیحی، کلیمی، بودایی یا مسلمان باشم بلکه؛
سعی میکنم شبیه به مسیح، شبیه به بودا، شبیه به موسی، و یا شبیه به محمد (ص) باشم
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
***
اى کسانى که ایمان آوردهاید روزه بر شما مقرر شده است همان گونه که بر کسانى که پیش از شما [ بودند] مقرر شده بود باشد که پرهیزگارى کنید
بند دوم
بار خدایا از تو مسألت دارم که از هر گناهی را که
به واسطه عافیت بخشی تو بدنم بر آن توانا شد با به واسطه نعمت فراوان به آن
قدرت پیدا کردم یا به واسطه رزق واسع تو به آن دست یافتم و یا با پرده پوشی تو در
آن خود را از مردم پنهان کردم
و چون ترس و خوف مرا فرا گرفت بر صبر و درنگ تو تکیه نمودم
و از خشم و غضب در آن بر حلت اعتماد نمودم و آن را بر عفو کریمانه ات
واگذار نمودم
پس ای بهترین بخشندگان
بر محمد و آلش درود فرست و آن گناهان را بر من ببخش ای بهترین آمرزندگان
فضیلت ماه رمضان>/>/span>>/>:/span>
ماه رمضان ماه خداوند، ماه نزول قرآن و از شریفترین ماههای سال است. در این ماه درهای آسمان و بهشت گشوده و درهای جهنم بسته میشود، و عبادت در یکی از شبهای آن ( شب قدر ) بهتر از عبادت هزار ماه است.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در خطبه شعبانیه خود درباره فضیلت و عظمت ماه رمضان فرموده است: ای بندگان خدا! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما روی آورده است؛ ماهی که نزد خداوند بهترین ماهها است؛ روزهایش بهترین روزها، شبهایش بهترین شبها و ساعاتش بهترین ساعات است.
بر مهمانی خداوند فرا خوانده شدید و از جمله اهل کرامت قرار گرفتید. در این ماه، نفسهای شما تسبیح، خواب شما عبادت، عملهایتان مقبول و دعاهایتان مستجاب است.
پس با نیتی درست و دلی پاکیزه، پروردگارتان را بخوانید تا شما را برای روزه داشتن و تلاوت قرآن توفیق دهد. بدبخت کسی است که از آمرزش خدا در این ماه عظیم محروم گردد. با گرسنگی و تشنگی در این ماه، به یاد گرسنگی و تشنگی قیامت باشید.
آن گاه پیامبر اکرم وظیفه روزهداران را برشمرد و از صدقه بر فقیران، احترام به سالخوردگان، ترحم به کودکان، صله ارحام، حفظ زبان و چشم و گوش از حرام، مهربانی به یتیمان و نیز عبادت و سجده های طولانی، نماز، توبه، صلوات، تلاوت قرآن و فضیلت اطعام در این ماه سخن گفت.
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشة ماه فروریخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:
- ” از این عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینة عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم:” حذر از عشق!؟ - ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم ...“
باز گفتم که : ” تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم! “
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، نالة تلخی زد و بگریخت ...
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
ف.م
در یکی از شهرهای اروپایی پیرمردی زندگی می کرد که تنها بود. هیچکس نمی دانست که چرا او تنهاست و زن و فرزندی ندارد. او دارای صورتی زشت و کریه المنظر بود.
شاید به خاطر همین خصوصیت هیچکس به سراغش نمی آمد و از او وحشت داشتند ، کودکان از او دوری می جستند و مردم از او کناره گیری می کردند. قیافه ی زننده و زشت پیرمرد مانع از این بود که کسی او را دوست داشته باشد و بتواند ساعتی او را تحمل نماید. علاوه بر این ، زشتی صورت پیرمرد باعث تغییر اخلاق او نیز شده بود.او که همه را گریزان از خود می دید دچار نوعی ناراحتی روحی شد که می توان آن را به مالیخولیا تشبیه نمود همانطور که دیگران از او می گریختند او هم طاقت معاشرت با دیگران را نداشت و با آنها پرخاشگری می نمود و مردم را از خود دور می کرد.
سالها این وضع ادامه یافت تا اینکه یک روز همسایگان جدیدی در نزدیکی پیرمرد سکنی گزیدند آنها خانواده ی خوشبختی بودند که دختر جوان و زیبایی داشتند.یک روز دخترک که از ماجرای پیرمرد آگاهی نداشت از کنار خانه ی او گذشت اتفاقا همزمان با عبور او از کنار خانه ، پیرمرد هم بیرون آمد و دیدگان دخترک با وی برخورد نمود. اما ناگهان اتفاق تازه ای رخ داد پیرمرد با کمال تعجب مشاهده کرد که دخترک بر خلاف سایر مردم با دیدن صورت او احساس انزجار نکرد و به جای اینکه متنفر شده و از آنجا بگریزد به او لبخند زد.
لبخند زیبای دخترک همچون گلی بر روی زشت پیرمرد نشست.آن دو بدون اینکه کلمه ای با هم سخن بگویند به دنبال کار خویش رفتند.همین لبخند دخترک در روحیه ی پیرمرد تاثیر بسزایی داشت . او هر روز انتظار دیدن او و لبخند زیبایش را می کشید.دخترک هر بار که پیرمرد را می دید ، شدت علاقه ی وی را به خویش در می یافت و با حرکات کودکانه ی خود سعی در جلب محبت او داشت.
چند ماهی این ماجرا ادامه داشت تا اینکه دخترک دیگر پیرمرد را ندید. یک روز پستچی نامه ای به منزل آنها آورد و پدر دخترک نامه را دریافت کرد. وصیت نامه ی پیرمرد همسایه بود که تمام ثروتش را به دختر او بخشیده بود.