آورده اند که خلیفه هارون الرشید با زبیده زن خود نشسته و مشغول بازی شطرنج بودند ، بهلول بر آنها وارد شد او هم نشست و به تماشای آنها مشغول شد . /span>
در آن حال صیادی زمین ادب را بوسه داد و ماهی بسیار فربه قشنگی را جهت خلیفه آورده بود .
هارون در آن روز سر خوش بود امر نمود تا چهار هزار درهم به صیاد انعام بدهند !
زبیده به عمل هارون اعتراض نمود و گفت : این مبلغ برای صیادی زیاد است به جهت اینکه تو باید هر روز به افراد لشگری وکشوری انعام بدهی و چنانکه تو به آنها از این مبلغ کمتر بدهی خواهند گفت که ما به قدر صیادی هم نبودیم و اگر زیاد بدهی خزینه تو به اندک مدتی تهی خواهد شد ...
هارون سخن زبیده را پسندیده و گفت الحال چه کنم ؟ گفت صیاد را صدا کن و از او سوال نما این ماهی نر است یا ماده ؟ اگر گفت نر است بگو پسند مانیست و اگر گفت ماده است باز هم بگو پسند ما نیست و او مجبور می شود ماهی را پس ببرد و انعام را بگذارد .
بهلول به هارون گفت : فریب زن نخور مزاحم صیاد نشو ولی هارون قبول ننمود .
صیاد را صدا زد و به او گفت : ماهی نر است یا ماده ؟
صیاد باز زمین ادب بوسید و عرض نمود این ماهی نه نر است نه ماده بلکه خنثی است .
هارون از این جواب صیاد خوشش آمد و امر نمود تا چهار هزار درهم دیگر هم انعام به او بدهند !!!
صیادپولها را گرفته ، در بندی ریخت و موقعی که از پله های قصر پایین می رفت یک درهم از پولها به زمین افتاد . صیاد خم شد و پول را برداشت !
زبیده به هارون گفت :این مرد چه اندازه پست همت است که از یک درهم هم نمی گذرد . هارون هم از پست فطرتی صیاد بدش آمد و او را صدازد و باز بهلول گفت مزاحم او نشوید . هارون قبول ننمود و صیاد را صدا زد وگفت : چقدر پست فطرتی که حاضر نیستی حتی یک درهم از این پولها قسمت غلامان من شود .
صیاد باز زمین ادب بوسه زد و عرض کرد : من پست فطرت نیستم . بلکه نمک شناسم و از این جهت پول را برداشتم که دیدم یک طرف این پول آیات قرآن و سمت دیگر آن اسم خلیفه است و چنانچه روی زمین بماند شاید پا به آن نهند و از ادب دور است !
خلیفه باز از سخن صیاد خوشش آمد و امر نمود چهار هزار درهم دیگر هم به صیاد انعام دادند و به بهلول گفت : من از تو دیوانه ترم به جهت اینکه هردفعه مرا مانع شدی من حرف تو را قبول ننمودم و حرف آن زن را به کار بستم و این همه متضرر شدم ...!!!
تقدیر بود تو بمانی تا کربلا در کربلا نماند و عاشورا در پشت دیوارهای زمان زندانی نشود.
در تمام این بیست سال، تو سفیر لحظه های عطشناک واقعه و پیامبر آیتی مانده ای که بر گلوی بریده بالای نی، وحی شد!
در تلاطم قطرات اشک تو، هنوز کاروان ماتم زده اسیران، جاری اند و در دل اندوهگینت، هفتاد و دو پیکر غرق خون، مرثیه می خوانند.
وقتی داغ آن همه مصیبت از دیدگان معصوم تو سرازیر می شود و ناله های دردمندت فراگیر، تمام آب های دنیا، مبلّغ پیام کربلا می شوند و کودکان شیرخوار، پرچم دار حماسه روشنگری.
عناصر دنیا به چشم برهم زدنی، در هیئت سفیران حسینی جلوه می کنند و سایه سار درختان، هیکل های سیاه پوش عزا!
با این همه، چه باک از آن که خلفای جور، پیامبران واقعه را به جرعه های زهر میهمان کنند؛ وقتی تو از تمام چشمه ها، چشم گریان برای عاشورا ساخته ای و در تمام سینه ها، بذر عشق حسین علیه السلام را پراکنده ای!
صحیفه سجادیه را که می گشایم، عطر تو، دنیای کوچکم را پر می کند و اشک هایم بوی دعا می گیرند.
ستاره های بی فروغ اشک هایم، مرا گریه می کنند در روزهایی که داغ ندیدنت به آتشم کشیده است.
کاش من هم از روزهای امامت تو گذشته بودم!
کاش تنهایی ام را بر شانه های صبور و مردانه ات می گریستم! کاش تو بودی و مرا از دل این شب های بی ستاره، به خورشید می رساندی!
جهان هنوز تشنه امامت توست.
جهان هنوز به یمن دعاهای باشکوه تو، برپای ایستاده است.
کاش دنیا را با عطر تو شناخته بودم! کاش ستاره ها، رد پای تو را برایم می خواندند تا به سوی آرامش قدم بردارم!
شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید. دختر پرسید: شام چه داری ؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشهای از اتاق خوابید.صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند. شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و ....
محمد باقر گفت : شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ... علت را پرسید. طلبه گفت :
چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود. هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع میگذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد .
امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند.
بند پنجم
خدایا از تو آمرزش می طلبم
و از هر گناهی که بسوی گمراهی می کشاند
و راه رشد دور می کند
روزی را کم و برکت را از بین می برد
میراث گذشته را نابود و نام آدمی را از خاطرها می برد
پس بر محمد و آلش درود فرست و آن را بر من بیامرز
ای بهترین آمرزندگان
إِنّی لا أَعْلَمُ أَصْحابًا أَوْلی وَ لا خَیْرًا مِنْ أَصْحابی وَ لا أَهْلَ بَیْت أَبَرُّ وَ لا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتی فَجزاکُمُ اللّهُ جمیعًا خَیْرًا:
در شب عاشورا فرمود:
من اصحاب و یارانی را بهتر از یاران خود ندیده ام و اهل بیت و خاندانی بهتر و باوفاتر از اهل بیت خود سراغ ندارم،
خداوند به همه شما جزای خیر دهد.
وَ اللّهِ لا أَعْطِی الدَّنِیَّةَ مِنْ نَفْسی أَبَدًا وَ لَتَلْقِیَنَّ فاطِمَةُ أَباها شاکِیَةً ما لَقِیَتْ ذُرِّیَّتُها أُمَّتَهُ وَ لا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَحَدٌ أَذاها فی ذُرِّیَّتِها:
به خدا قسم من هرگز زیر بار پستی و ذلّت نخواهم رفت و در روز قیامت، فاطمه زهرا پدرش را ملاقات خواهد کرد،
در حالی که از آزاری که فرزندانش از امّت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دیده اند به پدر خویش شکایت خواهد برد
و کسی که ذرّیّه فاطمه را آزار دهد داخل بهشت نخواهد شد.
زنى که فرزند خویش را انکار مى کرد
او که جوانى نورس بود سراسیمه و شوریده حال در کوچه هاى مدینه گردش مى کرد، و پیوسته از سوز دل به درگاه خدا مى نالید: اى عادل ترین عادلان !میان من و مادرم حکم کن .
عمر به وى رسید و گفت : اى جوان ! چرا به مادرت نفرین مى کنى ؟!
جوان : مادرم مرا نه ماه در شکم خود نگهداشته و پس از تولد دو سال شیر داده و چون بزرگ شدم و خوب و بد را تشخیص دادم مرا از خود دور نمود و گفت : تو پسر من نیستى !
عمر رو به زن کرد و گفت : این پسر چه مى گوید؟
زن : اى خلیفه ! سوگند به خدایى که در پشت پرده نور نهان است و هیچ دیده اى او را نمى بیند، و سوگند به محمد صلى الله علیه و آله و خاندانش ! من هرگز او را نشناخته و نمى دانم از کدام قبیله و طایفه است ، قسم به خدا! او مى خواهد با این ادعایش مرا در میان عشیره و بستگانم خوار سازد. و من دوشیزه اى هستم از قریش و تاکنون شوهر ننموده ام .
عمر: بر این مطلب که مى گویى شاهد دارى ؟
زن : آرى ، و چهل نفر از برادران عشیره اى خود را جهت شهادت حاضر ساخت .
گواهان نزد عمر شهادت دادند که این پسر دروغ گفته ، مى خواهد با این تهمتش زن را در بین طایفه و قبیله اش خوار و ننگین سازد.
عمر به ماموران گفت : جوان را بگیرید و به زندان ببرید تا از شهود تحقیق زیادترى بشود و چنانچه گواهیشان به صحت پیوست بر جوان حد افتراء جارى کنم .
ماموران جوان را به طرف زندان مى بردند که اتفاقا حضرت امیرالمومنین علیه السلام در بین راه با ایشان برخورد نمود. چون نگاه جوان به آن حضرت افتاد فریاد برآورد: اى پسر عم رسول خدا! از من ستمدیده دادخواهى کن . و ماجراى خود را براى آن حضرت شرح داد.
امیرالمومنین علیه السلام به ماموران فرمود: جوان را نزد عمر برگردانید. جوان را برگرداندند، عمر از دیدن آنان برآشفت و گفت : من که دستور داده بودم جوان را زندانى کنید چرا او را بازگرداندید؟!
ماموران گفتند: اى خلیفه ! على بن ابیطالب به ما چنین فرمانى را داد، و ما از خودت شنیده ایم که گفته اى : هرگز از دستورات على علیه السلام سرپیچى مکنید.
در این هنگام على علیه السلام وارد گردید و فرمود: مادر جوان را حاضر کنید، زن را آوردند و آنگاه به جوان رو کرده و فرمود: چه مى گویى ؟
جوان داستان خود را به طرز سابق بیان داشت .
على علیه السلام به عمر رو کرد و فرمود: آیا اذن مى دهى بین ایشان داورى کنم ؟
عمر: سبحان الله ! چگونه اذن ندهم با این که از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود: على بن ابیطالب از همه شما داناترست .
امیرالمومنین علیه السلام به زن فرمود: آیا براى اثبات ادعاى خود گواه دارى ؟
زن : آرى ، و شهود را حاضر ساخت و آنان مجددا گواهى دادند.
على علیه السلام : اکنون چنان بین آنان داورى کنم که آفریدگار جهان از آن خشنود گردد، قضاوتى که حبیبم رسول خدا صلى الله علیه و آله به من آموخته است ، سپس به زن فرمود:
آیا ولى و سرپرستى دارى ؟
زن : آرى ، این شهود همه برادران و اولیاى من هستند.
امیرالمومنین علیه السلام به آنان رو کرد و فرمود: حکم من درباره شما و خواهرتان پذیرفته است ؟
همگى گفتند: آرى .
و آنگاه فرمود: گواه مى گیرم خدا را و تمام مسلمانانى را که در این مجلس حضور دارند که عقد بستم این زن را براى این جوان به مهر چهارصد درهم از مال نقد خودم ، اى قنبر! برخیز درهمها را بیاور. قنبر درهمها را آورد، على علیه السلام آنها را در دست جوان ریخت و به وى فرمود: این درهمها را در دامن زنت بینداز و نزد من میا مگر این که در تو اثر زفاف باشد( یعنى غسل کرده باشى ).
جوان برخاست و درهمها را در دامن زن ریخت و گریبانش را گرفت و گفت : برخیز!
در این موقع زن فریاد برآورد: آتش ! آتش ! اى پسر عم رسول خدا! مى خواهى مرا به عقد فرزندم در آورى ! به خدا سوگند او پسر من است ! و آنگاه علت انکار خود را چنین شرح داد: برادرانم مرا به مردى فرومایه تزویج نمودند و این پسر از او بهمرسید، و چون بزرگ شد آنان مرا تهدید کردند که فرزند را از خود دور سازم، به خدا سوگند او پسر من است . و دست فرزند را گرفت و روانه گردید.
در این هنگام عمر فریاد برآورد: اگر على نبود عمر هلاک مى شد
نخستین چیزی که با شنیدن کلمه جوش شیرین به ذهن شما میآید مادهای است که در شیرینیپزی از آن استفاده میکنند اما این ماده میتواند یک ماده زیباکننده فوقالعاده نیز باشد.
جوششیرین از آن دسته موادی است که از روزگارهای گذشته کاربردهای فراوانی هم در آشپزی، هم بهعنوان یک ماده درمانی و حتی بهعنوان یک ماده تمیزکننده داشته و جالب است بدانید جوش شیرین میتواند یک زیباکننده پوست و مو نیز باشد. در واقع جوش شیرین این ماده همهکاره و طبیعی که از کربنات سدیم ساخته شده است و استفادههای فراوانی دارد، از پخت نان و کیک گرفته تا خوشبوکردن فضا، تمیزکردن خانه و حتی زیبایی!
فقط کافی است کمی جوششیرین در منزل داشته باشید تا بتوانید خیلی از محصولات زیبایی را به راحتی در منزل تهیه کنید.
یک حمام آرامبخش زیبا کننده
برای داشتن این حمام لطیف و آرامبخش، احتیاج به ۴ قاشق سوپخوری جوش شیرین، حدود ۶ قاشق غذاخوری عسل روان، ۲ لیوان شیر، ۱۶ قاشق سوپخوری نمک و ۳ قاشق غذاخوری روغن بچه دارید. در یک ظرف بزرگ جوش شیرین، عسل، شیر و نمک را مخلوط کنید و بهخوبی هم بزنید. مخلوط را در وان آب گرم بریزید و سپس روغن بچه را اضافه کنید. برای هم زدن مخلوط در آب وان از دستهایتان کمک بگیرید و بعد قدم در این حمام تسکیندهنده و آرامبخش بگذارید. این حمام برای نرم و صاف کردن پوست مفید است.
پاهایتان را زیبا کنید
اگر روی پاشنهپاهایتان پینه بسته یا خیلی زبر و خشن شده است و این وضعیت آزارتان میدهد، جوش شیرین را با آب مخلوط کنید و سپس با این مخلوط چسبی شکل زبریهای پاشنه را نرم و صاف کنید.
اگر هم پاهایتان خارش دارد ۴ قاشق غذاخوری جوششیرین را با یک لیتر آب گرم مخلوط کنید و سپس پاها را حدود ۱۰دقیقه در آن بگذارید، با این کار خارش پاها آرام میگیرد.
علاوه بر اینها شما میتوانید با جوششیرین خستگی پاها را نیز از بین ببرید، کافیاست ۳قاشق غذاخوری جوششیرین را در یک لگن آب گرم حل کنید و سپس پاهای خستهتان را درون آن بگذارید تا حسابی خستگی از پاهایتان بیرون رود.
خمیر دندان سفیدکننده بسازید
شما میتوانید با جوششیرین یک خمیردندان خانگی بسازید. اول باید ۳ قسمت جوششیرین را با یک قسمت نمک مخلوط کنید بعد به آن ۳ قاشق چایخوری گلیسیرین اضافه کنید و برای خوشبو شدن نیز ۱۰ تا ۲۰ قطره از یک اسانس مورد علاقهتان (نعنا، دارچین یا...) به آن بیفزایید. سپس به مقدار کافی آب به آن اضافه کنید تا کاملا حالت خمیری شکل پیدا کند. شما میتوانید این خمیر دندان را در بطری کوچک نگهداری کنید. از آنجا که جوش شیرین یک سفیدکننده دندان طبیعی است این خمیر دندان حسابی دندانها را سفید میکند و از پوسیدگی آنها نیز جلوگیری میکند، اگر هم فرصت ندارید میتوانید برای سفیدتر شدن دندانهایتان، مسواکتر خود را درون جوش شیرین فرو برید سپس با آن دندانهایتان را مسواک بزیند. همچنین میتوانید روی خمیردندان اندکی جوش شیرین بپاشید و سپس دندانها را مسواک بزنید. برای خوشبو کردن دهان نیز میتوانید یک قاشق چایخوری جوششیرین را در نصف لیوان جوششیرین حل کنید و در دهان غرغره کنید، راه دیگر نیز این است که آدامس را مرطوب کرده و در جوش شیرین فرو برید و سپس آن را بجوید.
برای نرم کردن آرنج
بعضی اوقات پوست آرنج یا زانو به دلایل مختلف زمخت و زبر میشود و این حالت بهخصوص برای خانمها بسیار آزاردهنده است اما یک راهحل آسان و کم خرج برای این حالت وجود دارد. شما باید اول مقداری جوششیرین را با مقدار خیلی کمی آب مخلوط کنید تا مخلوط حالت چسبی شکل پیدا کند، حالا این مخلوط چسبی را به زانو یا آرنج بمالید تا پوست زبر و خشن نرم شود.
برای درمان آکنه
برای درمان بیماریهای شایع پوستی مثل آکنه، مصرف موضعی جوششیرین میتواند موثر باشد. جوش شیرین سلولهای مرده پوست را از بین میبرد و اسیدمازاد در بدن را خنثی میکند و بهویژه برای درمان آکنه که اغلب بهعلت مسدود شدن منافذ پوستی بهوجود میآید مفید است.
کمی جوش شیرین مخلوط شده با آب را روی آکنه بمالید تا پوست مرده از بین برود و منافذ مسدود شده آن را باز کند. جوش شیرین با خنثی کردن اسید در بدن مانع عفونتهای باکتریایی در پیاز مو میشود و در نتیجه از بروز آکنه پیشگیری میکند.
ژل اصلاح برای آقایان
بعضی از آقایان به دلیل پوست حساسی که دارند معمولا هنگام اصلاح دچار التهاب و سوزشهای پوستی میشوند اما یک راهحل خوب برای این افراد این است، یک قاشق غذاخوری جوششیرین را در یک فنجان آب حل کنند و از این محلول برای التیام پوست بعد از اصلاح یا حتی قبل از اصلاح استفاده کنند. اگر هم بعد از اصلاح دچار سوزش میشوید، میتوانید یک پارچه مرطوب نخی را به کمی جوششیرین آغشته کنید و روی محل سوزش بگذارید.
معجزه جوششیرین برای موها
اگر در تمیزی موهایتان وسواس دارید: یک قاشق چایخوری جوش شیرین را به بطری شامپویتان اضافه کنید و طبق معمول موهایتان را شامپو کنید و سپس با آب، این ترکیب جوش شیرین و شامپو را بشویید. این کار تمام آلودگیها و مواد حالتدهندهای را که روی موهای شما وجود دارد بهخوبی پاک میکند و حالتپذیری موها را بهبود میبخشد.
اگر خیلی عجله دارید: اگر موهای خیلی چربی دارید و بهدلیلی فرصت شستوشوی آنها را ندارید و خیلی عجله دارید، میتوانید از جوش شیرین بهعنوان شامپوی خشک استفاده کنید به این طریق که مقداری از آن را روی موها بپاشید و سپس موها را شانه کنید و سپس با یک سشوار موها را پف دهید.
اگر عادت دارید مرتب به استخر بروید: کلر موجود در استخرها معمولا رنگ موها را کدر، مات و بدرنگ میکند. برای شستوشوی کلر از روی موها، نصف قاشق غذاخوری جوششیرین را در کمتر از نصف لیتر آب حل کنید و موهایتان را با آن آبکشی کنید.
برای تمیزی شانه و برسها: معمولا اسپریها یا روغنهای مو روی شانه و برسها مینشینند و به مرور آنها را آلوده میکنند، برای پاککردن این مواد از روی شانه و برسها در یک لگن آب گرم که به آن ۳ قاشق غذاخوری جوش شیرین و ۳ قاشق غذاخوری ماده ضدعفونیکننده اضافه شده خیس کنید.
حلول ماه محرم، ماه پژمرده شدن گلستان فاطمه تسلیت باد.
واقعیت تلخ است. در جامعه ما کمتر زوجی راه خوشبختی را درست یاد گرفته. خیلی عجیب است؟ باور کنید نیست. نه اینکه هیچ زوج خوشبختی وجود ندارد؛چرا اتفاقا کم هم نیستند، اگرچه خیلی زیاد هم نیستند؛ ولی اجازه بدهید در تعریف خوشبختی هم به توافق برسیم. همه زوجهایی که زیر یک سقف زندگی میکنند و صدای دعواهایشان را تا به حال هیچ همسایهای نشنیده، لزوما خوشبخت نیستند. نه تنها خوشبخت نیستند که حتی ممکن است طلاق گرفته باشند. عجیب است؟ باور کنید نیست. طلاق، از نظر مشاوران خانواده، فقط با امضاکردن یک برگه اتفاق نمیافتد. خیلی زوجها سالهاست طلاق گرفتهاند و کنار هم دارند زندگی میکنند. شاید شما هم فقط اگر کمی چشمهایتان را باز کنید و گول لبخندهای زورکی آدمها به یکدیگر را نخورید، متوجه حضور این زوجهای «طلاق عاطفی» گرفته، میشوید.
خوشبختی را یاد میگیریم؟
تعداد زوجهایی که خوشبخت هستند، به این معنا که از زندگی باهم لذت میبرند، در آغوش هم به آرامش میرسند، از کنارهم بودن راضیاند و آینده را در ذهنشان با هم ترسیم میکنند، واقعا چقدر است؟ هیچ کس نمیتواند آمار بگیرد. نه اما به هرحال، تعدادی از زوجها خوب و خوش و خرم زندگی میکنند و در مجموع خوشبختند.
سوال این است: چه کسی به آنها یاد داده چطور خوشبخت باشند؟ فقط قضا و قدر بوده یا کسی رمز خوشبختی را به آنها آموخته؟ یا خودشان توانستهاند کیمیای سعادت در زندگی مشترک را کشف کنند؟ موفقیت در زندگی مشترک، مثل موفقیت در هر زمینه دیگری، کمی نیاز به شانس دارد اما بسیار بسیار بسیار بیشتر، به آگاهی و اراده آدمها بستگی دارد. موفقیت را هیچ جا به آدمها آموزش نمیدهند اما اصولی که با آن میشود به موفقیت رسید را چرا. در زمینه ازدواج هم اصولی هست که باید مردان و زنان یاد بگیرند تا بتوانند بهخوبی در کنار هم زندگی کنند؛ اصولی که گاهی پدر و مادرهای آگاه، آنها را به فرزندانشان میآموزند، گاهی آدمها با مطالعه و تجربههای خودشان یاد میگیرند و البته در بسیاری از موارد آدمها یاد نمیگیرند و گاهی تا آخر عمر عذاب میکشند؛ اصولی که یکی از مهمترین آنها «کنترل» است.
اصلی که مردان باید رعایت کنند؛ کنترل
کنترل، در وجوه دیگر رابطه زناشویی هم صادق است. مثلا در موضوع مواجهه با جنس مخالف. آیا مرد ایده آل، مردی است که هیچگونه مواجههای با جنس مخالف در محیط کار یا در کوچه و خیابان و... نداشته باشد؟ معلوم است که نه. ایدهآل، مردی است که مواجهه با جنس مخالف دارد اما بهصورت کنترل شده؛ مردی که میتواند احساسات و عواطفش را کنترل و مدیریت کند و مثلا در عین همکاری، ارتباطش با همکاران جنس مخالف، جنبه غیراخلاقی پیدا نکند.روان شناسان میگویند، وقتی یک مرد در عین حال که احساسات جنسی قوی دارد، قدرت کنترل آن را هم داشته باشد، همسرش میتواند از بند موانع و عوامل بازدارندهای که در مسیر احساسات درونیاش قرار دارند خلاص شود و به این ترتیب سطوح بالاتری از رضایت را تجربه کند. آثار کنترل مرد روی احساسات جنسیاش فقط محدود به تختخواب نیست. یک مرد «با کنترل»، باعث افزایش حس اطمینان و اعتماد همسرش میشود و کدام مرد است که نداند چنین اطمینانی تا چه حد میتواند زندگی مشترک را دلپذیر کند؟ همان طور که عدماطمینان، زندگی را به جهنم تبدیل میکند.رضایت بیشتر زن، طبیعتا رضایت بیشتر مرد را بهدنبال میآورد زیرا مردان، ذاتا و ناخودآگاه بهدنبال این هستند که همسرشان را راضی کنند. مردی که احساس میکند میتواند همسرش را به سطح بالایی از رضایت برساند، اعتماد به نفس بیشتری پیدا میکند و درنتیجه لذت بیشتری را هم تجربه میکند.
اصلی که زنان باید رعایت کنند؛ تحسین
گفتیم که مردان ذاتا بهدنبال رضایت زنانند. همه ما از تحسین خوشمان میآید. درست. ولی اینجا صحبت از یک تمایل ناخودآگاه در مردان است که تاثیر مستقیم روی موفقیت زندگی مشترک دارد. مردان، حتی «منجمد»ترینشان، آنها که سال به سال هم قربان صدقه همسرشان نمیروند، در حالت طبیعی (و نه مثلا در وضعیت جنگی) در همه وجوه زندگی مشترک، میخواهند رضایت همسرشان را جلب کنند. ممکن است این حرف را هیچ وقت به زبان نیاورند؛ ممکن است حتی از روش خودشان که برای زنان روش مطلوبی نیست سعی کنند؛ ممکن است گاهی حتی این تمایل ذاتی را فراموش کنند ولی به هرحال، آنچه خوشحالشان میکند، رضایت همسرشان است. آنها وقتی احساس میکنند به نیازهای همسرشان به بهترین نحو پاسخ دادهاند، اعتماد به نفس و انگیزه بیشتری برای ابراز محبت و تلاش بیشتر برای رضایت همسرشان پیدا میکنند. درست برعکس، وقتی مردان احساس کنند که با وجود همه تلاشها، نمیتوانند همسرشان را خوشحال کنند، وقتی احساس بیکفایتی کنند، وقتی مدام در معرض انتقادات همسرشان باشند بدون آنکه بابت همه تلاشهایی که میکنند تحسین شوند، افسرده میشوند؛ بیانگیزه میشوند و در نتیجه، وضعیت از آنچه هست بدتر و بدتر میشود. مردان بهرغم ظاهر خشنشان، خیلی هم تیتیش مامانی هستند. پس، بدترین اشتباه یک زن میتواند این باشد که همسرش را زیر کوهی از انتقادات خفه کند.مردها پس از چنین موقعیتی، خیلی سخت به وضعیت عادی بر میگردند. شاید ظاهرا اتفاقی نیفتد ولی مردان در ناخودآگاهشان اعتماد به نفسشان را از دست میدهند و این ناامیدی و بیانگیزگی باعث فاصله بیشتر آنها با همسرشان میشود. دقت کنید که هدف خانم محترم دقیقا برعکس بوده، او میخواسته به مرد بگوید که چقدر ناراحت است و چقدر میخواهد از همسرش تلاش بیشتری ببیند! در چنین وضعیت ناامید کنندهای، یکی از مکانیسمهای دفاعی مردان، پناه بردن به فردی دیگر و تسکین دادن و پیدا کردن اعتماد به نفس مجدد در ارتباطی جدید است. چیزی که وضع را باز هم بدتر و بدتر میکند...