مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بینندهای را به خود جلب میکرد همه آرزوی تملک آن را داشتند./span>
بادیهنشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد.
حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد بادیهنشین تعویض کند.
بادیهنشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، با ید به فکر حیلهای باشم.
روزی خود را به شکل یک گدا درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری میکرد، در حاشیهی جادهای دراز کشید.
او میدانست که مرد با اسب خود از آنجا عبور میکند. همین اتفاق هم افتاد...
مرد با دیدن آن گدای رنجور، سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد به طرف مرد بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزدیک پزشک ببرد.
مرد گدا نالهکنان جواب داد: من فقیرتر از آن هستم که بتوانم راه بروم.
روزهاست که چیزی نخوردهام نمیتوانم از جا بلند شوم دیگر قدرت ندارم.
مرد به او کمک کرد که سوار اسب شود به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست، پاهای خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد.
مرد متوجه شد که گول بادیهنشین را خورده است. فریاد زد: صبر کن! میخواهم چیزی به تو بگویم.
بادیهنشین که کنجکاو شده بود، کمی دورتر ایستاد.
مرد گفت: تو اسب مرا دزدیدی. دیگر کاری از دست من برنمیآید، اما فقط کمی وجدان داشته باش و یک خواهش مرا برآورده کن.
برای هیچکس تعریف نکن که چگونه مرا گول زدی...
بادیهنشین تمسخرکنان فریاد زد: چرا باید این کار را انجام دهم؟
مرد گفت: چون ممکن است، زمانی بیمار درماندهای کنار جادهای افتاده باشد. اگر همه این جریان را بشنوند، دیگر کسی به او کمک نخواهد کرد.
بادیهنشین شرمنده شد. بازگشت و بدون اینکه حرفی بزند ، اسب اصیل را به صاحب واقعی آن پس داد ...
برگرفته از کتاب بالهایی برای پرواز
نوربرت لش لایتنر
دنیای عجیبی است...!
در گذشته شنیده بودم که در قران نوشته شده بعد از هر سختی آسانی هست ولی به آن توجه نکرده بودم
و معتقد بودم که اینها تمامی حرف است و در دنیای امروز جایی ندارند
اما حال که واقعیت را با چشمان خود دیدم ...
به راستی چه خوش گفت خدای عزوجل
فان مع العسر یسرا
ان مع العسر یسرا
پیروزی شرافتمندانه مردم لیبی در پی مبارزات سخت و جهاد در راه حق را به تک تک مردم لیبی و دوستان خودم تبریک میگم.
شاد باشید.
بند سوم
بار خدایا ، از تو آمرزش می طلبم از هر گناهی که موجب غضبت می شود ، یا مرا به سمت خشمت نزدیک می کند ، یا مرا بسوی آنچه نهی کرده ای می کشاند ، یا از آنچه که مرا به آن دعوت کرده ای دور می نماید
پس بر محمد و آلش درود بفرست و آن را بیامرز ،
ای بهترین آمرزندگان
«بابا جون، من چطوری توی شکم مامانم جا شدم؟»، «مامان، یعنی چی که عمو رفته پیش خدا، یعنی الان داره تو خونه خدا زندگی میکنه؟»، «بابایی، خدا چه شکلیه، چرا مثل تو و مامان من رو بغل نمیکنه؟ چرا من صداشو نمیشنوم؟...» اغلب پدر و مادرها بارها و بارها با مطرح شدن این قبیل پرسشها از طرف بچهها غافلگیر شدهاند، سوالهای به ظاهر سادهای که جواب دادن به آنها اصلا ساده نیست. در این شرایط پیدا کردن جوابی که هم برای بچهها قابل درک باشد هم قانع کننده، معمولا ذهن پدر و مادرها را آنقدر درگیر میکند که گاهی از صرافت پاسخ دادن میافتند یا حتی تسلیم پاسخهایی میشوند که هیچ منطقی پشت آنها نیست. اگر شما هم جزء آن دسته پدر و مادرهایی هستید که همیشه نگران غافلگیر شدن با سوالهای عجیب و غریب کودکشان هستند، در این گفتوگو با ما همراه باشید. حکیمه قادری، کارشناس ارشد روانشناسی و مشاور کودکان به شما میگوید چطور در این شرایط بهترین جواب را برای بچهها پیدا کنید.
جوابهای ساختگی ندهید
در برابر پرسشهای ساده اما متفاوتی که معمولا ذهن بچهها را درگیر میکند، مثل پرسیدن از تولد، مرگ و .... آنچه بسیار مهم است، پرهیز از دادن پاسخهای ساختگی است. بچهها در هر گروه سنی که این سوالها را میپرسند باید از ما جوابی بشنوند که مناسب سن و سطح ادراکشان باشد. ما به عنوان پدر و مادر نباید با دادن جوابهای ساختگی از این دست که بچه را خریدیم یا لکلک او را آورده ذهن آنها را به بیراهه ببریم. در این شرایط جوابهایی که ما برای پاسخ دادن به گرههای ذهنی بچهها پیدا میکنیم باید به دنیای واقعی نزدیک باشند و در عین حال مناسب با سن و قدرت درک کودک. مثلا در مورد تولد میتوان گفت من و پدر خواستیم که تو باشی و خداوند تو را به ما داد.
حقیقت را لقمه لقمه کنید
باید یادمان باشد پاسخی که برای هر یک از سوالهای بچهها پیدا میکنیم نباید با واقعیت در تضاد باشد، اما در عین حال طبیعی است که این پاسخ نمیتواند همه حقیقت را هم در بر بگیرد. درست مثل وقتی که میگوییم: «ما خواستیم که یک کوچولوی دوستداشتنی دیگه مثل تو داشته باشیم و خدا به ما کمک کرد تا برادرت به دنیا آمد» این پاسخ در تضاد با حقیقت نیست اما همه آن هم نیست. درست مثل یک لقمه غذا، که به جای آنکه یکباره آن را به خورد کودک بدهیم ریز ریزش میکنیم تا هضمش برای او راحتتر باشد. نکته مهم این است که در برابر این قبیل پرسشها تحت هیچ شرایطی قرار نیست داستان دیگری برای کودک تعریف کنیم. مثلا در مورد تولد، طبیعی است که ما نمیتوانیم همه چیز را جزبهجز برای بچهها بگوییم اما میتوانیم بخش تعدیل شدهای از مسیر تولد را برای او تعریف کنیم.
احساس امنیت را از کودک نگیرید
پرسش درمورد مرگ هم یکی دیگر از سوالهای همیشگی بچههاست که جواب دادن به آن چندان راحت نیست. اما آنچه مهم است این است که پاسخهای ما باید به گونهای باشد که در عین حال که به کودک دروغ نمیگوییم احساس امنیت او را هم بر هم نریزیم. مثلا گفتن جملاتی مثل اینکه «بابا و مامان هیچ وقت نمیمیرند» یا اینکه «ما همیشه در کنار تو هستیم» راه حل مناسبی نیست، چون نباید تاکید بر واقعیت را فراموش کنیم. به جای چنین پاسخهایی میتوانیم به بچهها بگوییم «مهم این است که ما الان کنار همدیگر هستیم و به چیزی که اتفاق نیفتاده فکر نمیکنیم؛ اما خب این را هم میدانیم که چیزی مثل مرگ وجود دارد.» البته مرز بین گفتن حقیقت و حفظ احساس امنیت در کودک بسیار باریک است و دقیقا به همین دلیل است که حرفه پدر و مادری را با باغبانی مقایسه میکنیم نه صنعتگری، چون قرار نیست چیزی را به وجود آوریم و کنارش بگذاریم بلکه درست مثل حساسیتهای حرفه باغبانی هر روز باید مراقب گلهای زندگیمان باشیم و یکی از این مراقبتها هم بر آمدن از عهده چالشهای هیجانی و شناختی بچههاست.
نتیجه یک درک متقابل
ادارک و تعریف والدین از مرگ در پاسخ به سوالهای کودکان در رابطه با این موضوع بسیار تاثیرگذار است. مثلا نوع واکنشی که ما در برابر مرگ نزدیکان از خودمان نشان میدهیم، نقش زیادی در درک بچهها از این موضوع دارد. به طور کلی در مواجهه با چنین پرسشهایی میتوان به بچهها اینطور توضیح داد: «گاهی ممکن است انتخاب خدا این باشد که ما در این دنیا نباشیم و در دنیای دیگر زندگی کنیم، درست مثل وقتی که دایی، ناچار شد از این شهر برود و در یک شهر دیگر زندگی کند....» .
بچهها نباید در سوگ ناتمام بمانند
قرار دادن کودکان در سوگناتمام نادرستترین شیوهای است که ما برای روبهرو کردن بچهها با مرگ انتخاب میکنیم. اینکه ما معمولا اجازه نمیدهیم بچهها در جریان مرگ نزدیکانمان، قرار بگیرند و کاملا ناگهانی آنها را در موقعیت نبودن قرار میدهیم آن هم بدون اینکه از قبل تعریفی به آنها داده باشیم و حتی اجازه بدهیم مراحل سوگواری را تجربه کنند، بدترین شیوه روبهرو کردن آنها با مرگ است، چون به این ترتیب ما در حقیقت زمینه ایجاد اضطراب شدید جدایی در بچهها را فراهم میکنیم. به همین دلیل است که معمولا بچههایی که تجربه سوگناتمام دارند همیشه در اضطراب از دست دادن پدر و مادرشان هستند و این ذهنیت با آنهاست که نکند یک روز ببینند مادر یا پدرشان دیگر با آنها نیست. ذهن این بچهها معمولا پر است از یک دنیا سوال عجیب و غریب در مورد مرگ و باور آن. سوالهایی که جواب دادن به آنها اصلا ساده نیست.
به بچهها پاسخهای عینی بدهید
سوال درباره خداوند، اینکه اصلا کجاست و چطور باید احساسش کنیم هم از آن دست پرسشهایی است که بچهها با مطرح کردن آن مارا غافلگیر میکنند. در پاسخ به این پرسشها باید یک چیز را خیلی خوب بدانیم و آن اینکه در ذهن بچهها همه چیز عینی است. بنابراین آنها از ما پاسخهای شناختی و هیجانی میخواهند، مثلا اینکه خدا دقیقا کجاست، چطور زندگی میکند و حتی خانهاش چه شکلی است. بنابراین اگر قرار است به سوال بچهها در مورد خدا پاسخ بدهیم میتوانیم بگوییم:« همه ما دوست داریم کسی که خیلی قوی است و همه چیز را بلد است در کنارمان باشد، این یک نفر که همه چیز را میداند و خیلی هم قوی است مامان نیست، حتی بابا هم نیست. او خداست...». البته خوشبختانه در این زمینه کتابهای زیادی است که به پدر و مادرها یاد میدهد چطور بچهها را برای درک حضور همیشگی خدا آماده کنند.
بچهها را به خاطر دانستههایشان توبیخ نکنید
گاهی بچهها با یک دنیا سوال سراغ پدر و مادر میآیند اما از قبل پاسخ این سوالها را کم یا زیاد از محیط گرفتهاند و حتی پاسخهایی دارند که برای دانستن آنها آماده نیستند. در این شرایط اولین برخورد ما به عنوان پدر و مادر باید این باشد که آنها را به خاطر دانستههایشان توبیخ نکنیم. وقتی کودک چیزی را بازگو میکند که مناسب سنش نیست، پدر و مادر نباید عکسالعمل هیجانی نشان دهند. به هر حال او قسمتی از واقعیت را فهمیده و پاک کردن آن هم از ذهنش ممکن نیست. جبهه گرفتن ما در برابر دانستهها و توبیخ کردن، حس گناه را در کودک زنده میکند و در عین حال کنجکاویاش را بیش از پیش تحریک میکند. اتفاق ناخوشایندتر هم اینکه کودک اعتمادش را نسبت به پدر و مادر از دست میدهد. در این شرایط پاسخ مناسب میتواند این باشد:« عزیزم حرفهای تو کاملا درست است و این موضوع یک موضوع بسیار مهم است. ولی بهتر است آن را یک گوشه از ذهنت نگهداری و اجازه بدهی تا کمی که بزرگتر شدی راجع به آن با هم صحبت کنیم...» مثال زدن در این شرایط کمک زیادی به شما میکند. مثالی مانند اینکه «تو الان آمادگی پوشیدن فلان لباس را نداری چون هنوز اندازهات نیست یا حتی اینکه برای یاد گرفتن جدول ضرب یا فلان مبحث ریاضی باید صبر کنی تا کمی بزرگتر شوی.»
با آرامش به سوالها جواب بدهید
معمولا جواب دادن به سوالهای غیر معمول کودکان 3 یا 4 ساله بسیار راحتتر از بزرگترهاست، چون در این سن و سال مفاهیم کلی برای آنها قانع کننده است و خیلی سریع راضی میشوند. اما همین بچهها وقتی بزرگتر میشوند به پاسخهای دقیقتری نیاز دارند چون هم قدرت درکشان بیشتر شده هم ذهنشان کنجکاوتر. در حقیقت مرحله به مرحله درک آنها به واقعیت نزدیکتر میشود. در این شرایط بهترین واکنش در برابر پرسشهای آنها، حفظ آرامش و دوری از اضطراب است. هرچقدر ما با امنیت خاطر و بدون انتقال حس ترس و اضطراب به بچهها پاسخ بدهیم، زمینه دریافت پاسخ مناسبتر در آنها را بیشتر فراهم کردهایم، چون وقتی با اضطراب پاسخ میدهیم یا خودمان را به گیجی میزنیم بچهها کاملا متوجه احساس ما میشوند. بنابراین هرچه با آرامش بیشتر و بدون مقاومت به سوالهای آنها پاسخ بدهیم بچهها بیشتر به ما اعتماد میکنند.
غذاهای مادرانه
عدسپلو یکی از بهترین غذاهایی است که میتوانید برای کودکتان درست کنید. عدس سرشار از آهن و پروتئین است و برنج هم کالری خوبی دارد. میتوانید توی آن کمی گوشت چرخکرده هم بریزید تا پروتئین حیوانی هم داشته باشد. با این غذا ماست نخورید تا آهن عدس خوب جذب شود. به جایش کمی سالاد گوجه و خیار درست کنید و با آبلیمو همراهش بخورید تا ویتامینهای بدن کودک هم کامل شود.
اگر میخواهید یک وعده آبدوغخیار هم بخورید، آن را برای کودکتان مقوی کنید. برای همه یا فقط در ظرف غذای کودکتان خامه بزنید، کمی شیر قاطیاش کنید، کشمش و گردوی آسیاب شده فراوان بریزید و نان سفید در آن خرد کنید.
بازیهای مادرانه
بازی پیشنهادی من، برچسببازی است. برچسب یا عکسبرگردان را میتوانید آماده از مغازههای لوازمالتحریری بخرید. بعضی از مارکهای خاص وسایل نقاشی برای کودکان (مثل کرایولا) برچسبهای رنگی با رنگها و شکلهای ساده برای بچهها دارند که از عکسبرگردانهایی که تصویر شخصیتهای کارتونی هستند، خیلی بهترند. اگر هم حوصله داشته باشید، میتوانید خودتان از کاغذهای رنگی مثلث و دایره و مربع و مستطیل دربیاورید و با یک چسب ماتیکی آنها را هرجا بچسبانید. (مواظب باشید کودکتان چسب را به لبهایش نمالد!) برچسبهای معمولی روی هر سطحی که چسبانده شوند، کنده میشوند، اما کاغذهای رنگی را روی یک مقوای بزرگ سفید بچسبانید تا بعد برای پاک کردن چسب از دیوار و فرش دچار مشکل نشوید. به کودکتان یاد بدهید شکلها را با هم ترکیب کند و شکلهای جدید تولید کند. جوجه و گربه و خانه و آدم بسازید و با مداد برایشان چشم بگذارید. کاری به تصویر عکسبرگردانها نداشته باشید و فقط به عنوان یک شکل از آن استفاده کنید. سعی نکنید به او یاد بدهید چی را کنار چی بگذارد تا چه شکلی درست شود. این طوری مانع خلاقیتش میشوید. به جایش برای هر دو تا شکلی که کنار هم گذاشت و هر تصوری که داشت، تشویقش کنید.
کلکهای مادرانه
کارشناسان کودکان خیلی راحت توصیه میکنند که برای کودک 2 سالهتان هر شب مسواک بزنید یا پیش از بیرون رفتن از خانه حتما صورت و دستهایش را با ضدآفتاب بپوشانید، اما هر مادری وقتی این توصیهها را میخواند، توی دلش میگوید «شما خودت یه بار برای یه بچه 2 ساله مسواک زدی؟!» انجام دادن بعضی کارها برای بچهها واقعا سخت است. بچهها مثل اسب آبی نیستند که حاضر باشند دهانشان را چند ساعت باز نگه دارند تا گنجشکهای کوچک (یعنی مامان!) توی دهانشان را تمیز کند. آنها حتی دوست ندارند کسی سرشان را شامپو بزند، برایشان کرم بمالد یا دماغشان را پاک کند. برای اغلب مادرها و بچهها چنین لحظاتی یا تبدیل به نبرد و تعقیب و گریزی هیجانانگیز میشود یا کلا از خیر آن میگذرند و اعصاب خودشان و بچهشان را به دندان خراب و صورت آفتابسوخته ترجیح میدهند. حالا ما یک پیشنهاد خوب برای شما داریم تا بتوانید این اوقات را به خیر و خوشی از سر بگذرانید. بچهها دوست ندارند شما روی صورت و توی دهانشان کاری انجام دهید، اما عاشق این هستند که خودشان برایتان کرم بمالند یا دندانهایتان را مسواک بزنند. بهتر است اول یک ذره کرم روی صورتتان بگذارید و بعد در حالی که از او خواستهاید کرم را روی صورتتان بمالد، با بیشترین سرعت ممکن کرم را روی صورت او پخش کنید. برای مسواک هم، مسواک خودتان را دست او بدهید و مسواک او را خودتان بگیرید و قرار بگذارید که با هم بگویید آااااااا و دهان هم را مسواک کنید. مواظب چشم و چالتان باشید که کودکتان مسواکش نکند!
اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است. دستشو گرفتم و گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم، انگار دهنم باز نمی شد. هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود، باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از اون جدا بشم. بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم، از من پرسید چرا؟! اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مرد نیستی.
اون شب دیگه هیچ صحبتی نکردیم و اون دایم گریه می کرد و مثل باران اشک می ریخت. می دونستم که می خواست بدونه که چه بلایی بر سر عشق مون اومده و چرا؟ اما به سختی می تونستم جواب قانع کننده ای براش پیدا کنم. چرا که من دلباخته یک دختر جوان به اسم"دوی" شده بودم و دیگه نسبت به همسرم احساسی نداشتم. من و اون مدت ها بود که با هم غریبه شده بودیم من فقط نسبت به اون احساس ترحم داشتم. بالاخره با احساس گناه فراوان موافقت نامه طلاق رو گرفتم. خونه، 30درصد شرکت و ماشین رو به اون دادم. اما اون یک نگاه به برگه ها کرد و بعد همه رو پاره کرد.
زنی که بیش از 10 سال باهاش زندگی کرده بودم تبدیل به یک غریبه شده بود و من واقعا متاسف بودم و می دونستم که اون 10 سال از عمرش رو برای من تلف کرده و تمام انرژی و جوانی اش رو صرف من و زندگی با من کرده، اما دیگه خیلی دیر شده بود و من عاشق شده بودم. بالاخره اون با صدای بلند شروع به گریه کرد، چیزی که انتظارش رو داشتم. به نظر من این گریه یک تخلیه هیجانی بود. بالاخره مسئله طلاق کم کم داشت براش جا می افتاد.
فردای اون روز خیلی دیر به خونه اومدم و دیدم که یک نامه روی میز گذاشته! به اون توجهی نکردم و رفتم توی رختخواب و به خواب عمیقی فرو رفتم. وقتی بیدار شدم دیدم اون نامه هنوز هم همون جاست. وقتی اون رو خوندم دیدم شرایط طلاق رو نوشته. اون هیچ چیز از من نمی خواست به جز اینکه در این مدت یک ماه که از طلاق ما باقی مونده بهش توجه کنم. اون درخواست کرده بود که در این مدت یک ماه تا جایی که ممکنه هر دومون به صورت عادی کنار هم زندگی کنیم. دلیلش هم ساده و قابل قبول بود: پسرمون در ماه آینده امتحان مهمی داشت و همسرم نمی خواست که جدایی ما پسرمون رو دچار مشکل بکنه! این مسئله برای من قابل قبول بود. اما اون یک درخواست دیگه هم داشت: از من خواسته بود که بیاد بیارم که روز عروسی مون من اون رو روی دست هام گرفته بودم و به خانه آوردم و درخواست کرده بود که در یک ماه باقی مونده از زندگی مشترکمون هر روز صبح اون رو از اتاق خواب تا دم در به همون صورت روی دست هام بگیرم و راه ببرم!
خیلی درخواست عجیبی بود. با خودم فکر کردم حتما داره دیوانه می شه. اما برای این که آخرین درخواستش رو رد نکرده باشم موافقت کردم. وقتی این درخواست عجیب و غریب رو برای "دوی"تعریف کردم اون با صدای بلند خندید گفت: به هر حال باید با مسئله طلاق روبرو می شد، مهم نیست داره چه حقه ای به کار می بره.
مدت ها بود که من و همسرم هیچ تماسی با هم نداشتیم تا روزی که طبق شرایط طلاق که همسرم تعین کرده بود من اون رو بلند کردم و در میان دست هام گرفتم. هر دومون مثل آدم های دست و پاچلفتی رفتار می کردیم و معذب بودیم. پسرمون پشت ما راه می رفت و دست می زد و می گفت: بابا مامان رو تو بغل گرفته راه می بره.جملات پسرم دردی رو در وجودم زنده می کرد، از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و از اون جا تا در ورودی حدود 10متر مسافت رو طی کردیم. اون چشم هاشو بست و به آرومی گفت: راجع به طلاق تا روز آخر به پسرمون هیچی نگو! نمی دونم یک دفعه چرا این قدر دلم گرفت و احساس غم کردم. بالاخره دم در اون رو زمین گذاشتم. رفت و سوار اتوبوس شد و به طرف محل کارش رفت. من هم تنها سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. روز دوم هر دومون کمی راحت تر شده بودیم، می تونستم بوی عطرشو استشمام کنم. عطری که مدتها بود از یادم رفته بود.
با خودم فکر کردم من مدتهاست که به همسرم به حد کافی توجه نکرده بودم. انگار سال هاست که ندیدمش، من از اون مراقبت نکرده بودم. متوجه شدم که آثار گذر زمان بر چهره اش نشسته، چند تا چروک کوچک گوشه چشماش نشسته بود. لابلای موهاش چند تا تار خاکستری ظاهر شده بود! برای لحظه ای با خودم فکر کردم: خدایا من با او چه کار کردم؟! روز چهارم وقتی اون رو روی دست هام گرفتم حس نزدیکی و صمیمیت رو دوباره احساس کردم. این زن، زنی بود که 10 سال از عمر و زندگی اش رو با من سهیم شده بود. روز پنجم و ششم احساس کردم، صیمیت داره بیشتر و بیشتر می شه، انگار دوباره این حس زنده شده و دوباره داره شاخ و برگ می گیره. من راجع به این موضوع به "دوی" هیچی نگفتم. هر روز که می گذشت برام آسون تر و راحت تر می شد که همسرم رو روی دست هام حمل کنم و راه ببرم. با خودم گفتم حتما عضله هام قوی تر شده. همسرم هر روز با دقت لباسش رو انتخاب می کرد.
یک روز در حالی که چند دست لباس رو در دست گرفته بود احساس کرد که هیچ کدوم مناسب و اندازه نیستند. با صدای آروم گفت: لباس هام همگی گشاد شدند. و من ناگهان متوجه شدم که اون توی این مدت چه قدر لاغر و نحیف شده و به همین خاطر بود که من اون رو راحت حمل می کرد. انگار وجودش داشت ذره ذره آب می شد. گویی ضربه ای به من وارد شد، ضربه ای که تا عمق وجودم رو لرزوند. توی این مدت کوتاه اون چقدر درد و رنج رو تحمل کرده بود. انگار جسم و قلبش ذره ذره آب می شد. ناخوداگاه بلند شدم و سرش رو نوازش کردم. پسرم این منظره که پدرش، مادرش رو در آغوش بگیره و راه ببره تبدیل به یک جزء شیرین زندگی اش شده بود. همسرم به پسرم اشاره کرد که بیاد جلو و به نرمی و با تمام احساس اون رو در آغوش فشرد. من روم رو برگردوندم، ترسیدم نکنه که در روزهای آخر تصمیمم رو عوض کنم. بعد اون رو در آغوش گرفتم و حرکت کردم.
همون مسیر هر روز، از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و در ورودی. دست های اون دور گردن من حلقه شده بود و من به نرمی اون رو حمل می کردم، درست مثل اولین روز ازدواج مون. روز آخر وقتی اون رو در آغوش گرفتم به سختی می تونستم قدم های آخر رو بردارم. انگار ته دلم یک چیزی می گفت: ای کاش این مسیر هیچ وقت تموم نمی شد. پسرمون رفته بود مدرسه، من در حالی که همسرم در آغوشم بود با خودم گفتم: من در تمام این سالها هیچ وقت به فقدان صمیمیت و نزدیکی در زندگی مون توجه نکرده بودم.
اون روز به سرعت به طرف محل کارم رانندگی کردم، وقتی رسیدم بدون این که در ماشین رو قفل کنم ماشین رو رها کردم. نمی خواستم حتی یک لحظه در تصمیمی که گرفتم، تردید کنم. "دوی" در رو باز کرد و من بهش گفتم که متاسفم، من نمی خوام از همسرم جدا بشم! اون حیرت زده به من نگاه می کرد، به پیشانیم دست زد و گفت: ببینم فکر نمی کنی تب داشته باشی؟ من دستشو کنار زدم و گفتم: نه! متاسفم، من جدایی رو نمی خوام. این منم که نمی خوام از همسرم جدا بشم. به هیچ وجه نمی خوام اون رو از دست بدم. زندگی مشترک من خسته کننده شده بود، چون نه من و نه اون تا یک ماه گذشته هیچ کدوم ارزش جزییات و نکات ظریف رو در زندگی مشترکمون نمی دونستیم. زندگی مشترکمون خسته کننده شده بود نه به خاطر این که عاشق هم نبودیم بلکه به این خاطر که اون رو از یاد برده بودیم. من حالا متوجه شدم که از همون روز اول ازدواج مون که همسرم رو در آغوش گرفتم و پا به خانه گذاشتم موظفم که تا لحظه مرگ همون طور اون رو در آغوش حمایت خودم داشته باشم. "دوی" انگار تازه از خواب بیدار شده باشه در حالی که فریاد می زد در رو محکم کوبید و رفت.
من از پله ها پایین اومدم سوار ماشین شدم و به گل فروشی رفتم. یک سبد گل زیبا و معطر برای همسرم سفارش دادم.دختر گل فروش پرسید: چه متنی روی سبد گل تون می نویسید؟ و من در حالی که لبخند می زدم نوشتم: از امروز صبح، تو رو در آغوش مهرم می گیرم و حمل می کنم، تو رو با پاهای عشق راه می برم، تا زمانی که مرگ، ما دو نفر رو از هم جدا کنه و امیدوارم که فقط مرگ ما رو از هم جدا کنه ...
۱. پرتقال
پرتقال یکی از قدیمیترین میوههائی است که بشر از آن استفاده میکرده است و در حدود ۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح کنفوسیوس از آن نام برده است. در حال حاضر بیشتر از ۲۰۰ نوع پرتقال در آمریکا کشت میشود و آمریکا نصف کل محصول پرتقال دنیا را تولید میکند. پرتقال اولیه، کوچک، تلخ و پر از هسته بوده است که در اثر تربیت مهندسی ژنتیکی و همچنین انتخاب نوع بهتر و کود کافی درشت تر و شیرین تر شده است. پرتقال یک میوه اسیدی است و بنابراین سم زداست. کلسیم پرتقال بسیار بهتر از کلسیم شیر جذب می شود. یک لیوان شیر 291 میلی گرم کلسیم دارد که 93 میلی گرم یعنی 31 درصد آن جذب می شود در حالیکه یک لیوان آب پرتقال 350 میلی گرم کلسیم دارد که 130 میلی گرم یعنی 37 در صد آن جذب می شود. پرتقال در حدود دو سوم نیاز روزانه ما، یعنی 50 میلی گرم ویتامین C دارد.
2. سیب
یک ضرب المثل قدیمی می گوید: "با خوردن روزانه 1 عدد سیب هرگز نیازی به پزشک ندارید." سیب سرشار از پکتین است که کلسترول خون (LDL) را پایین می آورد. خوردن روزانه 2 عدد سیب، کلسترول خون را بیش از 16 درصد کاهش می دهد. سیب با داشتن فیبر زیاد به افراد دیابتی کمک می کند تا قند خون خود را تنظیم کنند همچنین سیب از افزایش یا افت ناگهانی قند خون جلوگیری می کند. ویتامین C موجود در سیب به نوع سیب بستگی دارد. اکثر آنها مقادیر فراوانی ویتامین C دارند.
سیب سرشار از ویتامین ها و مواد معدنی است. یک سیب متوسط با هسته و پوست 80 کالری انرژی دارد. بهتر است سیب را با پوست بخورید اما سعی کنید دانه های سیب را نخورید. زیرا هر کدام، حاوی مقادیر کمی سیانید است. این ماده از درخت وارد سیب می شود تا با آن دانه هایش را پراکنده کند. بدن انسان و حیواناتی که این دانه ها را بخورند، آنها را دفع می کند. اما باید مراقب دانه های سیب له شده بود و آنها را نخورد. خوردن سیب حدود 20 تا 30 گرم فیبر را برای بدن شما تامین می کند و این درحالیست که رژیم غذایی با فیبر بالا می تواند خطر بیماری قلبی را پایین بیاورد.
3. موز
موز معروفترین میوه گرمسیری است که معمولاً نرسیده چیده می شود و تا رسیدن به مقصد می رسد. برای تسریع رسیدگی آن از گاز اتیلن استفاده می شود. تنها میوه ای است که برای بعضی افراد، چاق کننده است زیرا مقادیر فراوانی نشاسته دارد. روزی یک عدد موز مصرف کنید. زیرا حاوی مواد مغذی مورد نیاز بدن است. موز محتوی 8 آمینو اسید ضروری برای بدن است که بدن نمی تواند آنها را بسازد. موز منبع غنی فیبر، پتاسیم و ویتامین C است که نقش کلیدی در سلامت قلب و عملکرد عضلات دارد. موز رسیده حرکت روده را تنظیم می کند و برخلاف تصور عموم یبوست ایجاد نمی کند. شاید افرادی که موز نرسیده مصرف می کنند، دچار یبوست بشوند.
4. تمشک
تمشک میوه ای شبیه شاه توت و توت فرنگی است و به رنگ زرد یا سرخ مایل به سیاه یافت می شود. میوه تمشک ترش مزه بوده و به صورت خام یا پخته، شربت، کمپوت و ... خورده می شود. بوته تمشک در مناطق گرم و مرطوب، در جنگل ها و صحراها می روید و گاهی آن را می کارند. گل های تمشک به رنگ های سفید، صورتی یا به صورت خوشه در ماه های مرداد پدیدار می شود و تا مهر دوام می آورد. قسمت های مورد استفاده بوته تمشک عبارت از میوه ، برگ، تخم، دانه و گل می باشد.
تمشک سرشار از ویتامین های C وK است و برای اوره و فشار خون مفید است. تمشک خون را تصفیه می کند و برای کسانی که به روماتیسم مبتلا هستند، بسیار مفید است. تمشک برای تسکین درد سودمند است، زیرا تمشک دارای اسید سالسیلیک می باشد. تمشک خون را قلیائی می کند و قند آن برای مبتلایان به مرض قند مفید است. تمشک دارای خاصیت ضد عفونی کننده است. این میوه دارای تقریبا حاوی 10 گرم فیبر در یک فنجان واحد است. خوردن جوشانده برگ تمشک به مقدار 3 تا 4 فنجان در روز و بین غذاهای اصلی، بند آوردن ادرار را معالجه می کند و بهترین دارو بر ضد درد کیسه مثانه است.
5. گیلاس
این میوه نه فقط به خاطر طعم مطبوع بلکه به خاطر ظاهر زیبایش مورد توجه همگان است. شکفتن شکوفه های گیلاس یکی از زیباترین مناظر طبیعت است. مطالعات نشان می دهد که رنگدانه موجود در گیلاس به رفع مشکلات و دردهای عروقی کمک می کند. این رنگدانه ها محتوی آنتوسیانین هستند. آزمایشات نشان داده است که آنتوسیانین موجود در گیلاسهای ترش 10 برابر خاصیت ضد التهاب آسپرین عمل می کنند. البته این ماده مثل آسپرین، معده را تحریک نمی کند. گیلاس خاصیت سم زدایی نیز دارد.
از آنجا که میوه گیلاس دارای چربی و نشاسته کم و فیبر زیاد است مصرف آن در حد مناسب به مبتلایان دیابت و ورم مفاصل توصیه می شود و از آنجا که قند گیلاس برای افراد دیابتی زیان بار نیست بنابراین دیابتی ها می توانند به میزان توصیه شده از این میوه مصرف کنند. میوه گیلاس همچنین مسکن اعصاب افراد است. چربی اشباع شده در گیلاس بسیار کم است و همچنین مانند سایر گیاهان کلسترول و سدیم ندارد و از طرف دیگر ضمن دارابودن فیبر خوراکی بالا، از ویتامین C بالایی نیز برخوردار است.
6. زغال اخته
زغال اخته بیشتر از آنکه میوهای مرسوم باشد، میوه نوبرانه و هوسانه است که در اواخر تابستان در مغازهها دیده میشود. زغال اخته اغلب به فرم تودهای در جنگلها و مردابها و نقاط مرتفع تا کم ارتفاع رشد میکند. محل عمده پرورش زغال اخته در ایران، استان قزوین و در مناطق شمالی این استان در بخشهای رودبار و رودبار الموت است. درخت زغال اخته از نیمههای اسفند شکوفه میدهد و قریب 2 ماه دارای شکوفه است. این میوه دارای رنگی قرمز و بسیار ترش است. هنگامی که کاملا میرسد به رنگ سیاه و شیرین تبدیل میشود و کاربرد آن در صنایع غذایی و شکلات سازی، لواشک و... است.
زغال اخته دارای ویتامین C و B است و مقدار زیادی آهن، کلسیم و منیزیم دارد. زغال اخته حاوی بیش از 10 درصد تانن، قند، پکتین، اسیدهای آلی و رنگدانه است. این میوه خوشمزه کم کالری است و باعث اضافه وزن نمیشود. قند فروکتوز و گلوگز زغال اخته کم است. مصرف آن برای افراد چاق و بیماران دیابتی مشکلی ایجاد نمیکند. همچنین این میوه منبع خوبی برای فیبر است. مصرف زغال اخته به کاهش بیماریهای قلبی کمک میکند. زغال اخته به کاهش سطح کلسترول نیز کمک می کند. زغال اخته جزو میوههایی است که از بروز عفونت جلوگیری میکند. ابوعلیسینا، دانشمند و پزشک مشهور ایرانی آب زغال اخته را برای شستشوی زخمهای جلدی و گرد ریشه آن را برای التیام زخمها به کار میبرد. با تمام خواص مفیدی که زغال اخته دارد مصرف بیش از اندازه آن باعث تهوع، اسهال، دل به هم خوردگی و سردرد میشود.
7. انبه
انبه محتوی مواد مغذی و تقویت کننده روده است. هضم آن، بسیار آسان است. اگر مشکل معده یا سوء هاضمه دارید، انبه مصرف کنید که محتوی مقادیر زیادی ویتامین C و کلسیم است. در هند برای جلوگیری از خونریزی، تقویت قلب و مغز مصرف می شود. به علت فراوانی آهن، نقش سازندگی خون دارد. توصیه می شود افرادی که از کم خونی رنج می برند، انبه مصرف کنند. برای خانمها در طول دوران بارداری مفید است. انبه حاوی ویتامین های مختلفی است. ویتامین A یا بتاکاروتن محافظ پوست و مخاط بویایی است، چشم را تقویت و سوخت و ساز را تنظیم می کند. انبه یکی از غنی ترین منابع بتاکاروتن است. بتاکاروتن، آنتی اکسیدان بسیار قوی است که ضد رادیکال های آزاد عمل می کند.
یک انبه بیش از نیاز روزانه شما بتاکاروتن دارد. خانواده ویتامین B تقویت کننده سیستم عصبی است و به بدن کمک می کند تا با استرس مقابله کند. در ساخته شدن رنگدانه مو و پوست مؤثر است. انبه به علت داشتن منیزیم و پتاسیم برای کاهش فشار عصبی و داشتن آرامش روحی مؤثر است. زیرا اسید آمینه و تریپتوفان دارد و پیش ساز در تولید سروتونین یا هورمون شادی است. اسید آمینه موجود در انبه قابل توجه است. گلوتامین اسید، ماده مغذی مورد مصرف مغز است، که به تمرکز و بهتر شدن حافظه کمک می کنند.
8. توت فرنگی
طبق آخرین تجزیه علمى که از توت فرنگى کرده اند معلوم شده است که توت فرنگى دارای مقدار قابل توجهی پروتئین، چربى، سلولز و مواد روغنى، آهک و آهن و املاح حل شدنى می باشد. بین املاح معدنى موجود در توت فرنگی باید از کلسیم، فسفر، سدیم ، منیزیم ، سیلیس ، آهن ، گوگرد، بروم و ید نام ببریم. توت فرنگى داراى ویتامین هاى B و C و K مى باشد. حتی مقدار ویتامین C توت فرنگى زیادتر از مقدار ویتامین C لیموى ترش است. آنچه توت فرنگى دارد به این میوه خاصیت تقویت کننده و مغذى و تصفیه کننده خون و ادرارآور و ترمیم کننده املاح معدنى بدن و قلیا کننده خون داده است.
براى دفاع بدن، در مقابل میکروبها و سموم، میوه اى مفید است، براى منظم کردن اعمال کبد موثر است و فشار خون را به حد معتدل نگه مى دارد و براى اشخاصى که مرض قند دارند مصرف آن مفید است. توت فرنگى را وقتى کاملا رسیده است انتخاب کنید و با آب جارى بشویید ولى آن را در آب نیندازید که مدتى بماند زیرا عطر و خواص مفید آن از دست مى رود. خانمهایى که مى خواهند از توت فرنگى به عنوان معالجه زیبایى استفاده کنند باید پنج یا شش عدد توت فرنگى را در یک پارچه نازک بریزند و فشار دهند تا آب آن در ظرفى خارج و جمع شود و بعد آن را به صورت خود بمالند تا پوست آنها شفاف و با طراوت شود.
9. انگور بنفش
انواع و اقسام انگور در فصل تابستان و پاییز در دسترس عموم مردم قرار دارد. این میوه یکی از منحصر به فردترین میوههایی است که در رنگهای گوناگون و سایزهای مختلف در بازار وجود دارد. انگور یک میوه بهشتی است و خواص فراوانی دارد. دانههای سبز یا قرمز یا حتی بنفش انگور خاصیتهای جادویی دارند و در درمان بسیاری از بیماریها تاثیرگذارند. به گفته پزشکان، انگور سربازی است که به جنگ بیماری های قلبی میرود و ضمن افزایش انعطاف و سلامت ماهیچههای قلب، به کاهش کلسترول و فشار خون کمک میکند. این میوه در مورد حفظ سلامتی قلب زنان بهتر از مردان عمل می کند و به همین دلیل مصرف آن به طور ویژه برای خانم ها توصیه میشود.
انگور از آن دسته میوههایی است که مقادیر قابل توجهی آنتیاکسیدانت در خود گنجانده و یک ضد سرطان قوی به شمار میآید. گفتنی است دانشمندان اخیرا به این نتیجه رسیدهاند که انگور از ابتلا به آلزایمر جلوگیری میکند. علاوه بر این یک خبر خوش دیگر هم برای طرفداران انگور وجود دارد و آن خاصیت ضد پیری این میوه است که پس از تحقیقات متعدد به اثبات رسیده است. انگور از پیر شدن سلولها جلوگیری میکند. توجه داشته باشید که آب انگور هم به اندازه خود آن و حتی بیشتر از آن برای سلامتی بدن مفید است و پزشکان علاوه بر نوشیدن آب انگور، خوردن میوه آن را هم تاکید میکنند. خاصیت دیگری که این میوه دارد این است که اجازه نمیدهد پلاکتها در خون به هم بچسبند و از گرفتگی عروق پیشگیری میکند. ضدسرطان بوده و خاصیت ضدپیری هم دارد و سلولها را از گزند رادیکالهای آزاد که عامل پیر شدن سلولها هستند، محافظت میکند.
در کل مصرف انگورهای رنگینتر میتواند برای بدن مفیدتر باشد و به عبارت سادهتر تمام میوهها و سبزیجاتی که به رنگ نارنجی، قرمز یا بنفش هستند، خاصیت آنتیاکسیدانی و ضدپیری بیشتری داشته و مفیدند و هر چه رنگ انگور پررنگتر باشد خصوصا انگور بنفش که حافظ سیستم قلب و عروق بوده و از لخته شدن خون در عروق قلب پیشگیری می کند.
10. لیمو ترش
لیمو ترش محصولی معجزه گر در نابودی سلولهای سرطانی است و 10000 بار قویتر از شیمی درمانی عمل میکند. بسیاری از مردم در اثر سرطان میمیرند در حالیکه این راز همچنان حفظ میشود تا منافع شرکتهای داروسازی به خطر نیفتد. لیمو ترش را میتوان به صورتهای متفاوت مصرف نمود، قسمت گوشتی آن را خورد یا آب آن را مصرف نمود. به صورت شربت و یا صور دیگر، جالب ترین خاصیت آن اثرش بر روی کیست ها و تومورهاست. در مورد این گیاه ثابت شده است که درمان همه انواع سرطان است. همچنین بعنوان یک ضد قارچ و عفونت و کرمها محسوب میشود. فشار خون بالا را تنظیم میکند و و ضد افسردگی است و با استرس و اختلالات عصبی مبارزه میکند. لیمو ترش سلول های سرطانی را در 12 نوع سرطان از جمله سرطان روده، سینه، پروستات، ریه و پانکراس نابود میکند. و جالب تر از همه اینکه این نوع درمان با عصاره لیمو نه تنها سلولهای سرطانی را نابود میکند بلکه سلولهای سالم را نیز آلوده نمی نماید.
این میوه، بهترین سم زدای طبیعی است. اگر می خواهید بدن خود را پاکسازی کنید، صبحها لیمو بخورید. نصف یک لیمو ترش بزرگ را در آبمیوه خود بچکانید. به این ترتیب نوشیدنیها طعم فوق العاده ای پیدا می کنند. لیمو مثل بقیه مرکبات منبع مناسب ویتامین C است. لیمو برای پاکسازی دستگاه گوارش مفید است. لیمو را در آب گرم بچکانید و مصرف کنید. با این کار یک نوشیدنی گرم و ملایم و مدٌر بوجود می آید که سم بدن را دفع می کند مخصوصاً زمانی که بخواهید در برنامه غذایی خود پاکسازی سموم را داشته باشید. عطر لیمو برای تقویت روحی مناسب است. رایحه درمانها معتقدند این رایحه به تقویت سیستم عصبی کمک می کند.
از لیمو برای تقویت مو نیز استفاده می شود برای افرادی که موی چرب دارند، مؤثر است. زیرا غدد چربی را تحریک می کند و با تولید چربی موها درخشانتر به نظر می رسند. آب لیمو به خاطر طعم بسیار خوب و قند بسیار کمی که دارد، در طبخ غذاهای مختلف و در نوشیدنیها استفاده می شود. بویژه برای محافظت از سیستم ایمنی بدن در زمستان و جلوگیری از سرماخوردگی سودمند است. لیمو در غذاهای فصل تابستان بویژه در سالادهای سرد مخصوص تابستان نیز استفاده می شود. لیمو معمولاً به همراه غذاهایی که با ماهی تهیه می شوند نیز مصرف می شود.
در حدیثی نقل است: فضیل از امام باقر ـ علیه السلام ـ پرسید: آیا برای ظهور, وقتی معین شده است؟ آن حضرت فرمودند: تعیین کنندگان وقت ظهور دروغ می گویند! تعیین کنندگان وقت ظهور دروغ می گویند! تعیین کنندگان وقت ظهور دروغ می گویند.[1]
مطلب دیگر این که امام رضا ـ علیه السلام ـ می فرماید: قائم شما وقتی ظهور کند چند نشانه دارد: با آن که بسیار عمر کرده است اما گویی چهل سال یا کمتر دارد, دیگر این که با گذشت روزها و شب ها پیر نمی شود تا آن که أجلش فرا رسد.[2]
نشانه های ظهور
نشانه های ظهور حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ را که در کتاب های حدیثی نقل شده است را می توانیم به سه نوع تقسیم کنیم:
نخست: نشانه های عمومی که از انحرافات کشورهای اسلامی و غیر آن بر می خیزد و جوامع بشری را آلوده می کند این نشانه ها ممکن است ده ها سال پیش از ظهور پدید بیابد. مانند رواج ربا خواری و فساد و فحشا.
دوم: نشانه هایی که سالیان اندکی پیش از ظهور وجود می یابند و از جمله پیشگویی هایی از حوادث آینده به شمار می آیند مانند خروج سفیانی, قاتل سید حسنی و ...
سوم: نشانه هایی که در همان سال ظهور یا یک سال پیش از آن تحقق می یابند. این نوع علائم بر دو قسمند:
الف) نشانه های غیر حتمی یعنی آن هایی که وقوعشان حتمی نیست مانند جنگ جهانی سوم, بارش باران فراوان.
ب) نشانه های حتمی که بی شک تحقق می یابند و آن ها پنج تا هستند که برخی چند روز پیش از ظهور موجود می شوند بعضی چند ماه پس از ظهور و برخی در آغاز قیام حضرت مهدی به وقوع می پیوندند.[3]
حضرت صادق ـ علیه السلام ـ می فرمایند: نوای آسمانی از نشانه های حتمی است, سفیانی حتمی است فرو برده شدن آب در بیدا حتمی است (خروج) یمانی قطعی است. کشته شدن نفس زکیه نیز قطعی است.[4]
یاران
هر چند هر کسی که شایستگی یاری کردن حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ را داشته باشد به نحو عموم از یاوران او به شمار می آید اما آن حضرت سیصد و سیزده نفر یار خاص دارد که به فرموده حضرت علی و امام صادق ـ علیه السلام ـ آنان از پرچمداران آن حضرت به شمار می آیند.[5]
آن گاه که ظهور کند
پس از خروج آن حضرت خداوند گروهی را که در چالاکی بسان ابرنده گرد هم می آورد و دل های آنان را نسبت به یکدیگر پیوند می دهد. آنان کسانی اند که از هیچ کس نمی ترسند هرگز فرار نخواند کرد.
علاوه بر این فرشتگان خدای سبحان نیز به یاری حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ می آیند, حضرت عیسی ـ علیه السلام ـنیز از آسمان فرود می آید و پست سر امام زمان ـ علیه السلام ـ نماز می خواند. اسلام در سراسر جهان را فرا می گیرد و عدالت در تمام گیتی برقرار می شود و تمام مردم در زیر پرچم حکومت جهانی اسلامی زندگی می کنند.
از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نقل است: اگر از دنیا بیشتر از یک روز باقی نماند خداوند مردی از فرزندان مرا مبعوث می کند که نام او نام من و خلق او خلق من است. خدای بزرگ دین را توسط او بر می گرداند, و پیروزی هایی نصیب او می کند در آن روز غیر از افرادی که می گویند: «لا اله الا الله» بر روی زمین باقی نمی ماند.
آری! در آن روز امنیت فراگیر است به گونه ای که گوسفند و گرگ, گاو و شیر, و انسان و مار با هم زندگی می کنند و مزاحم یکدیگر نمی شوند. و نیز از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نقل است: خدای توانا در زمان دولت مهدی ـ علیه السلام ـ به قدری خیر و برکت به اهل زمین می دهد که مردم آرزو می کنند ای کاش مردگانشان زنده شوند.[6]
رجعت
هنگام ظهور حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ پیامبر اکرم و امامان معصوم و گروهی از مردمان نیکوکار و برخی بدکاران و کافران که مرده اند به دنیا بر می گردند تا نیکوکاران دولت کریمه اهل بیت ـ علیه السلام ـ را ببینند و به پاداش برخی کارهای شایسته ایشان برسند و بدکاران و کافران نیز سزای بدکاری هایشان را بکشند گفتنی است موضوع رجعت یکی از اعتقادات اختصاصی و افتخار آمیز شیعی است که همگی آن را قبول دارند چنان که علمای بزرگی مانند: شیخ مفید, ابن بابویه, سید مرتضی, سید بن طاووس, علامه مجلسی و ... فرموده اند: رجعت آل محمد و شیعیان ایشان (و نیز برخی کافران) بین مذهب اجماعی است و مخالف ندارد.[7]
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. شیخ طوسی, الغیبه, ص 262, کافی, ج1, ص 368.
[2]. کمال الدین, ج2م ص 652.
[3]. امام مهدی از ولادت تا ظهور, سید محمد کاظم قزوینی, ترجمه, دکتر حسین فریدون, ص 41 به بعد.
[4]. نعمانی, الغیبه, ص 252 و 257.
[5]. امام مهدی ـ علیه السلام ـ از ولادت تا ظهور , ص 506 ـ 507.
[6]. عقد الدور, به نقل از نجفی محمد جواد, مصلح جهان, ص 122 ـ 134.
[7]. همان, ص 206 ـ 307 و السید محمد کاظم القزوینی , الامام المهدی ـ علیه السلام ـ من المهد الی الظهور, ص 643 به بعد.
هر کسی برای خود ارزشها و باورهایی دارد که برایش محترم، ارزشمند و مهم هستند. این باورهای هر شخص است که شخصیت او را شکل می دهد. باورها، مالک و فرمانده ی وجود ما و ایجاد کننده رفتارهای ما هستند. آن ها نادیدنی و لمس نشدنی اند و بیش تر به صورت ناخودآگاه عمل می کنند. در بسیاری از موارد، باورها با حقایق، مشابه و یکسان تلقی و تصور می شوند درحالی که حقایق، پدیده هایی هستند که اتفاق افتاده اند اما باورها، انواعی از تعمیم ها درباره ی مسائلی است که اتفاق خواهند افتاد. درحقیقت، باورها اصولی هدایت کننده هستند.
همه ی ما دارای باورهای مشترکی درباره ی جهان مادی هستیم که براساس حقایق عینی شکل گرفته اند. برای نمونه، آتش می سوزاند و همه ی ما مشمول قوه ی جاذبه هستیم، بنابراین هرگز در صدد آن برنمی آییم که برای امتحان مجدد، سیم های برق پر ولتاژ را به دست بگیریم و یا در لبه ی پرتگاه های بلند حرکت کنیم. ولی با وجو د این، باورهای زیادی درباره ی خودمان و انسان های دیگر داریم که به اندازه ی خاصیت سوزندگی آتش و قدرت جاذبه، بر ای مان قطعیت دارند. این باور ها، نیرو و عامل محرک رفتارهای ما هستند هرچند که تعدادی از آن ها درست و برخی از آن ها نادرست اند.
باور داشتن اصولی در زندگی، خیلی مهم تر و بهتر از این است که انسان باوری نداشته باشد. برای نمونه، زمانی که گروهی در برابر پدیده ی شگفت انگیزی قرار می گیرند، کسانی که به هر حال، علتی را برای آن مطرح می کنند، آرامش و آسایش بیشتری به دست می آورند تا کسانی که جواب و مفهومی برای آن نمی یابند. ایمان پیدا کردن، باعث می شود جهان و هستی برای فرد، با معنی تر شود. در این شرایط، او بهتر می تواند مسائل را برای خود تفسیر و توجیه کند. عقاید درست و صحیح، حمایت کننده بوده و زمینه ساز خلاقیت و پیشرفت به حساب می آیند. عقاید باعث می شوند ما بهتر خودمان را در شرایط کنونی، حفظ کنیم و با گام های مطمئن تری، به سمت آینده قدم برداریم.
دانشمندان برای بررسی تعیین میزان قدرت باورها بر کیفیت زندگی انسانها آزمایشی را در "هاروارد یونیورسیتی" انجام دادند :
یک شهرک را به دور از هیاهو برابر با امکانات 40 سال پیش ساختند.
80 پیرمرد و 80 پیرزن را انتخاب کردند.
ترتیی دادند تا غذاهای 40 سال پیش در این شهرک پخت شود.
خط روی شیشه های مغازه ها، فرم مبلمان، آهنگها، فیلم های قدیمی، اخباری که از رادیو و تلویزیون پخش میشد را مطابق با 40 سال قبل تدارک دیدتد.
بعد این 160 نفر را از هر نظر آزمایش کردند :
تعداد موی سر، رنگ موی سر، نوع استخوان، خمیدگی بدن، لرزش دستها، لرزش صدا، میزان فشار خون ...
بعد این 160 نفر را به داخل این شهرک بردند.
بعد از گذشت 5 الی 6ماه کم کم پشتشان صاف شد، راست می ایستادند، لرزش دستها بطور ناخودآگاه از بین رفت، لرزش صدا خوب شد، ضربان قلب مثل افراد جوان، رنگ موهای سر شروع به مشکی شدن کرد، چین و چروکهای دست و صورت از بین رفت!
علت چه بود ؟
خیلی ساده است
آنها چون مطابق با 40سال پیش زندگی کردند، باور کرده بودند 40 سال جوانتر شده اند.
انسانها همانگونه که باور داشته باشند می توانند بیندیشند.
و می توان گفت که این باورهای آدمی است که در هر لحظه به او القا میکند که چگونه بیندیشد.
اصولا فرق بین انسانها، فرق میان باورهای آنان است.
انسانهای موفق با باورهای عالی، موفقیت را برای خود خلق میکنند.
انسانهای ثروتمند، باورهای عالی و ثروت آفرین دارند که با اعتماد به نفس عالی خود و بدون توجه به تمام مسائل به دنبال کسب ثروت میروند و به لحاظ باورهای مثبتشان به ثروت مطلوب خود میرسند.
قانون زندگی قانون باورهاست.
باورهای عالی سرچشمه همه موفقیتهای بزرگ است.
چراکه توانمندی یک انسان را باورهای او تعیین می کند.
انسانها هر آنچه را که باور دارند خلق میکنند.
باورهای شما دستاوردهای شما را در زندگی میسازند.
زیرا باورها تعیین کننده کیفیت اندیشه ها، اندیشه ها عامل اولیه اقدامها و اقدامها عامل اصلی دستاوردها هستند.
اگر انسانها بتوانند با اشتیاق فراوان به علم، ثروت، سلامت، آرامش و معنویت فکر کنند قطعا عالم، ثروتمند، سلامت، آرام و با دنیایی از معنویت زندگی خواهند کرد و در دنیا و آخرت سعادتمند خواهند شد. این موفقیت نصیب کسانی خواهد شد که اینگونه بیندیشند.
در آستانه /span>سالروز ولادت ولی نعمت تمام ایرانیان، امام رضا علیه السلام
بهترین شادباش ها تقدیم به شما دوستان گرامی
1. اُرجینال باشید. با خودتان صادق باشید. جودی گارلند گفته است، "همیشه بهترین ورژن خودتان باشید به جای اینکه ورژن دوم یک نفر دیگر باشید." با این جمله زندگی کنید. اصلاً نمیتوانیدخودتان را جای دیگری بگذارید. جای تنها کسی که میتوانید باشید، خودتان هستید. اگر خودتان نباشید، یعنی واقعاً زندگی نمیکنید—فقط وجود دارید. و از خودتان بپرسید: اگر آنچه که هستید را دوست ندارید، چرا بقیه باید دوستتان داشته باشند؟/span>
2. به فکر دیگران باشید. اگر به فکر دیگران نباشید، آنها هم به فکر شما نخواهند بود. هرچقدر بیشتر به بقیه کمک کنید، آنها بیشتر برای کمک به شما راغب خواهند بود. عشق و محبت، عشق و محبت میآورد.
3. کاری کنید بقیه احساس خوبی پیدا کنند. آدمها بهندرت یادشان میماند که چه کردهاید، اما همیشه یادشان میماند که چه حسی در آنها ایجاد کردهاید.
4. صادق باشید و مسئولیت کارهایتان را بپذیرید. هیچکس یک دروغگو را دوست ندارد. در دراز مدت همیشه حقایق روشن میشود و ماه هیچوقت پشت ابر نمیماند. چه مسئولیت کارهایتان را گردن بگیرید یا نگیرید، بالاخره اعمالتان روزی به گردنتان میافتند.
5. مدام لبخند بزنید. همه آدمها دیدن یک لبخند طبیعی را دوست دارند. وقتی یک غریبه مستقیم به صورتتان نگاه میکند و لبخند میزند چه حسی پیدا میکنید؟ یکدفعه دیگر غریبه به نظر نمیرسد، درست است؟
6. به بزرگترها احترام بگذارید. به کوچکترها احترام بگذارید. به همه احترام بگذارید. اینطور نیست که یک گروه خاص از یک طبقه خاص اجتماعی فقط شایسته احترام باشند. با همه با همان درجه احترامی برخورد کنید که به پدر و مادر بزرگتان میگذارید و همان میزان صبری را پیشه کنید که برای فرزندتان دارید. مردم مهربانی شما را درک خواهند کرد.
7. افراد را با اسم صدا کنید. آدمها شنیدن اسمشان از زبان دیگران را دوست دارند. پس سعی کنید اسامی را به خاطر بسپارید.
8. بگویید "لطفاً" و "متشکرم." این دو کلمه ساده باعث میشود خواستهای شما حالت خواهش پیدا کند و به مکالمات جدی حالت دوستانه میبخشد.
9. در کارتان بهترین باشید. همیشه مبهوت موسیقیدانان، نویسندهها، نقاشان، سخنگویان، مدیران، سرمایهگذاران، مهندسان، مادرها، پدرها، ورزشکاران و... عالی میشوید. همه این افراد فقط یک وجه اشتراک دارند: در کاری که میکنند بهترین هستند. اگر قرار است کاری را به بهترینش شکل انجام ندهید، بهتر است اصلاً انجامش ندهید. در کار و سرگرمیهایتان بهترین باشید. برای خودتان اعتباری بسازید، اعتباری برای بهترین بودن.
10. اگر توانستید به دیگران کمک کنید. از هر دست که بدهید از همان دست پس میگیرید. وقتی در زندگی شخصی تاثیر مثبت ایجاد میکنید، این تاثیر مثبت به زندگی خودتان هم میرسد. کاری بکنید که فراتر از شماست—کاری که از درد کسی کم میکند و شادترش میکند. همه آدمها شایسته کمک هستند.
11. در هر کاری که میکنید اثری از شخصیتتان ایجاد کنید. مثل برند زدن روی کارتان میماند، برندی مخصوص خودتان. اگر بانمک و شوخ هستید، به کارتان طنز اضافه کنید. اگر هنرمند هستید، کارتان را با تصویر تزئین کنید. هر کاری که میکنید کمی از شخصبتتان را به آن اضافه کنید.
12. به قولهایتان وفا کنید. بعضی از آدمها عادت دارند قول کاری را بدهند که احتمال کمی دارد بتوانند انجامش دهند. قول ایدآل را میدهند اما متوسط تحویل میدهند. اگر میخواهید ارزش خودتان را در چشم دیگران بالا ببرید، باید خلاف این عمل کنید. سعی کنید ابتدا تواناییهایتان را کمتر نشان دهید و بعد فراتر از آن تحویل بدهید. این باعث میشود دیگران تصور کنند که همیشه فراتر از مسئولیت و وظیفهتان کار انجام میدهید.
13. سازماندهی داشته باشید. اگر سازماندهی نداشته باشید چطور میتوانید کاری را انجام دهید؟ مطمئناً نمیتوانید. سعی کنید فضای زندگی و کارتان را مرتب کرده و سازماندهی کنید.
14. تحقیق کنید و سوال بپرسید. اینطور نباشید که بااینکه هیچ از موضوعی اطلاع ندارید فقط سرتان را به نشانه دانستن تکان میدهید. با تحقیق کردن از قبل خودتان را آماده کنید. و اگر بااینحال باز متوجه چیزی نشدید، سوال کنید. افراد مقابلتان اشتیاق شما به دانستن را ستایش خواهند کرد.
15. دانش و اطلاعاتتان را با دیگران تقسیم کنید. باید منبع اطلاعاتی برای اطرافیانتان باشید. اگر به اطلاعات لازم دسترسی دارید، آن را فقط برای خودتان نگه ندارید. با دیگران تقسیمش کنید.
16. مثبتاندیش باشید و روی آنچه درست است تمرکز کنید. هر چیزی که در زندکی اتفاق میافتدف نه خوب است نه بد. فقط به دیدگاه شما بستگی دارد. و مهم نیست که چه پیش میآید، همیشه آنطور که باید تمام میشود. یا موفق میشوید یا درس میگیرید. پس مثبت اندیش باشید، قدردان نتایج خوشایند باشید و از بقیه آنها درس بگیرید.
17. به حرفهای دیگران بااشتیاق گوش دهید. چشمهایتان متمرکز، گوشهایتان تیز و تلفن همراهتان خاموش باشد. در دنیایی که نمیتوانند آنطور که باید سریع پیش برود، آنهایی که برای شنیدن حرفهای دیگران وقت میگذارند، همیشه موفق هستند.
18. به شریک زندگیتان وفادار باشید. وفادار ماندن به رابطه نه تنها توجه و تحسین همگان را جلب میکند، بلکه پایهای سالم برای بقیه امور زندگیتان ایجاد میکند.
19. طبیعت را دوست داشته باشید و از آن سپاسگذار باشید. آنهایی که واقعاً طبیعت را دوست دارند، برای انسانها هم همان میزان احترام را قائل خواهند بود. این یک راه مثبت برای زندگی کردن است و توجه مردم را هم جلب میکند.
20. هر روز برای خودتان وقت، انرژی و پول خرج کنید. وقتی برای خودتان خرج کنید، هیچوقت بازنده نخواهید بود و به مرور زمان خط سیر زندگیتان را تغییر خواهید داد. شما محصول چیزی هستید که میدانید. هر زمان، انرژی و پول بیشتری برای به دست آوردن دانش هزینه کنید، تسلط بیشتری به زندگیتان پیدا میکنید و برای اطرافیانتان ارزش بیشتری خواهید داشت.
21. هرازگاهی بیدلیل مهربانی کنید. پول قهوه یک غریبه را در کافه بپردازید. برای منشی شرکتتان گل بخرید تا بگویید "متشکرم." به زن سالخورده برای خرید کردن کمک کنید. هیچ چیز لذتبخشتر از نشاندن لبخند بر لب انسانها نیست.
22. آنهایی که شایستگی دارند را تحسین کنید. برای تحسین کسانیکه برای درخشیدن در کاری بیش از حد تلاش کردهاند، کوشش کنید. همه آدمها دوست دارند بشنوند کسی هست که تلاشهایشان را تحسین میکند.
23. واضح صحبت کنید و ارتباط چشمی برقرار کنید. بیشتر آدمها صبر گوش دادن به حرفهای کسی که هیچ از حرفهایش نمیفهمند را ندارند. رمز و راز در حرف زدن هیچوقت ارتباطات قوی نمیسازد. ارتباط چشمی نیز یکی از گیراترین شکلهای ارتباط فردی است. ارتباط چشمی اگر درست انجام شود صمیمیت را وارد رابطههایتان خواهد کرد.
24. همیشه در دسترس باشید. اگر آدمها نتوانند به شما دسترسی داشته باشند، فراموشتان میکنند. در دسترس بودن شما برای دیگران خیلی مهم است. همیشه در ارتباط با اطرافیانتان رفتاری مثبت و صبور داشته باشید.
25. بینیاز از غیر باشید. آزادی والاترین نعمت است و بینیازی بالاترین آزادی است. از این گذشته بسیار گیرا هم هست.
26. از منابعی که در دسترس دارید، استفاده کنید. آدمهای متوسط وقتی میبینند که یک فرد معلول شاد است، بسیار متعجب و حیرتزده میشوند. چطور کسی با چنین محدودیت جسمی میتواند شاد باشد؟ پاسخ در استفاده آنها از منابعی که در اختیار دارند نهفته است.
27. بخشی از چیزی باشید که به آن اعتقاد دارید. این میتواند هر چیزی باشد. یکی آن را در کمک به شهروندان میبیند، یکی در ایمان و اعتقادات مذهبی، یکی در شرکت در گروههای پشتیبانی برای چیزهایی که به آن اعتقاد دارند و بعضی عشق و علاقهشان را در کارشان میریزند. در هر صورت، نتیجه روانشناختی یکسان است. آنها خود را درگیر چیزی کردهاند که شدیداً به آن اعتقاد دارند. این درگیر شدن به زندگیشان مفهوم میدهد.
28. بدون به رخ کشیدن، برای اعتقاداتتان پایداری کنید. بله، میتوانید بدون اینکه سعی کنید اعتقاداتتان را به کسی تحمیل کنید، از آن دفاع کنید. درمورد عقاید شخصیتان با کسی که درمورد آن سوال میکند حرف بزنید اما سعی نکنید حرفتان را تحمیل کنید. برای ارزشهایتان ایستادگی کنید و همیشه گوش بزنگ اطلاعات جدید باشید.
دوران کودکی همواره به عنوان بهترین و شادترین دوره زندگی انسان شناخته شده است. کودکی دنیائی از معصومیت و پاکی در کنار شادی و سبکبالی را در ذهن تداعی می کند. بسیاری از بزرگسالان در کشاکش سختی ها و مشکلات زندگی با یاد کردن از دوران خوش کودکی خود، دمی از غم زمانه فارغ می شوند و بر بال خاطرات به دنیایی کوچ می کنند که در آن از فشار مسئولیت و مرارت خبری نیست و مسلماً آرزوی هر پدر و مادری فراهم کردن یک چنین دوران کودکی ای برای فرزند دلبندشان خواهد بود.
اما مسئله اینجاست که شادی و نشاط آموختنی نیست و شکوفایی استعدادهای او هم نباید بدون در نظر گرفتن علائق او باشد. شاید شما نتوانید به فرزند خود یاد بدهید که خوشحال باشد ولی فراهم کردن امکانات و بستر مناسب برای خوشبختی و شاد زیستن فرزند، هدیه ای است که فقط شما می توانید به فرزندتان بدهید. در همین رابطه با مطالبی که در این ایمیل مرور خواهید کرد ما روشهایی را به شما پیشنهاد می کنیم که می توانند شما را در فراهم کردن این خوشبختی در سایه ی به ظهور رساندن استعدادهای خدادادی او، به فرزندتان یاری دهند.
1. به فرزند خود اجازه دهید علائق خود را کشف کند. به بازی ها و فعالیتهایی که او انتخاب می کند توجه نشان دهید. این گونه بازیها می تواند اطلاعات بسیاری درباره استعدادهای نهفته فرزندتان در اختیار شما قرار دهد.
2. فرزند خود را روی طیف وسیعی از تجارب قرار دهید. این امر باعث فعال شدن استعدادهای نهفته می گردد. فکر نکنید چون او علاقه ای نشان نمی دهد، بنابراین استعدادی هم در آن زمینه ندارد.
3. بگذارید مرتکب اشتباه شود. اگر همه کارها را به طور کامل و بی نقص انجام دهد، هرگز برای کشف و گسترش یک استعداد، خطر نخواهد کرد.
4. سؤال بپرسید. با پرسیدن سؤالهای اساسی از قبیل: چرا آسمان آبی است؟ به کودک خود کمک کنید تا با شگفتیهای دنیا مواجه شود. به اتفاق هم پاسخ سؤال را بیابید.
5. پروژه های خانوادگی ویژه ای را طرح ریزی نمایید. فعالیتهای مشترک می تواند استعدادهای جدید را بیدار کند و گسترش دهد.
6. کودک را مجبور به یادگیری نکنید. این امید که برای پیشرفت و رشد دادن استعدادهای کودکان، باید هر روز درسهای خاصی را به آنان آموخت، ممکن است آنان را مضطرب یا دلزده سازد.
7. انتظارات سطح بالایی داشته باشید، اما این انتظارات باید واقع بینانه باشند.
8. در انجام کارها، کودک خود را سهیم کنید. بگذارید او با انجام کارها موفقیت را در ذهن خود مجسم کند. بگذارید ببیند که شما درگیر فعالیتهای معنادار هستید و به او اجازه دهید درگیر این فعالیتها شود.
9. محیطی را فراهم آورید که به لحاظ تحریکات حسی غنی باشد. مواد و اسبابهایی را در خانه قرار دهید که حواس کودک را تحریک می کنند، موادی از قبیل: نقاشی با انگشت، آلات موسیقی و عروسک های خیمه شب بازی.
10. شور و اشتیاق خود را به یادگیری فعال حفظ کنید.
11. کودک خود را با برچسب زدن به او محدود نکنید. این برچسبها ممکن است شرایطی را به او تحمیل نماید که با استعدادهای ذاتی اش همخوانی ندارند.
12. به عنوان خانواده و با یکدیگر به بازی بپردازید.
13. برای فعالیتهایی نظیر خواندن، گوش دادن به موسیقی و صحبت کردن برنامه زمانی منظم در نظر بگیرید.
14. موادی را برای کودک در نظر بگیرید که همواره بتواند با رجوع به آنها به دنیای خود دسترسی داشته باشد.
15. بگذارید فرزندتان به فعالیتهای گروهی که مورد علاقه اش هستند، بپردازد.
16. برای پرورش خلاقیت کودک خود داستانهای طنز آمیز برایش بخوانید.
17. فعالیتهایی را که فرزندتان انجام می دهد مورد انتقاد یا قضاوت قرار ندهید. اگر احساس کند مورد ارزشیابی قرار می گیرد، احتمالا" شکوفاسازی استعدادهای خود را پیگیری نخواهد کرد.
18. با کودک خود بازی کنید و از این طریق سرزندگی و شوخ طبعی خود را به او نشان دهید.
19. خانواده را در موفقیتهای خود سهیم کنید. درباره اتفاقات خوشایندی که طی روز اتفاق افتاده اند، صحبت کنید تا عزت نفس او از این طریق افزایش یابد.
20. کاری کنید که فرزندتان به کامپیوتر خانه، مدرسه یا یک کتابخانه عمومی دسترسی داشته باشد.
21. به صحبتهای کودک خود گوش فرا دهید. چیزهایی که او به آنها اهمیت بسیاری می دهد، می تواند سرنخی از استعدادهای خاصی باشد که از آنها برخوردار است.
22. فضای خاصی را در خانه برای پرداختن به فعالیتهای خلاقانه در نظر بگیرید.
23. هنگامی که کارهای روزمره ای را که به عهده فرزندتان گذاشته اید، با موفقیت انجام می دهد، حس مسئولیتش را در انجام کارهای خانه مورد قدردانی قرار دهید.
24. بصورت خانوادگی از مکانهای جدید دیدن کنید.
25. بازی های بازپاسخ به فرزند خود بدهید. اسباب بازی هایی مانند سر هم کردن قطعات و عروسکهای دستی باعث تشویق بازیهای تخیلی می شود.
26. بگذارید در روز تا حدی به رویاپردازی و کنجکاوی بپردازد.
27. داستانهای الهام بخشی را بخوانید که قهرمانانشان در زندگی موفقیت هایی را کسب کرده اند.
28. با دادن جایزه به فرزند خود رشوه ندهید. از مشوقهایی استفاده کنید که به کودک این پیام را منتقل می کنند که یادگیری نباید به خاطر گرفتن جایزه باشد.
29. اجازه بدهید فرزندتان به گروههای همسالی بپیوندد که همگام با استعدادهای او هستند.30. برای برانگیختن علائق کودک، درباره خبرهایی که می شنوید، با او به بحث بپردازید.
31. سوگیریهایی جنسیتی را تشویق نکنید. برای کودک خود هم اسباب بازیها و فعالیتهای زنانه و هم مردانه تدارک ببینید.
32. از مقایسه کودک خود با دیگران اجتناب ورزید. به او کمک کنید تا عملکرد فعلی خود را با عمکرد گذشته اش مقایسه کند.
33. سعی کنید پدر یا مادری اقتدارگرا باشید.
34. برای برانگیختن علائق و استعدادهای فرزندتان از موقعیتهای گروهی یا جمعی(خارج از منزل) بهره ببرید. با هم به کتابخانه، موزه، کنسرت، یا مسابقه بروید.
35. پاداشهایی به فرزندتان بدهید که نقاط قوتش را تقویت می کند.
36. کودکتان را به صحبت درباره آینده اش تشویق کنید. از دیدگاههای او حمایت کنید بدون آنکه به سمت حیطه یا رشته ای خاص هدایتش نمایید.
37. کودک خود را با افراد جالب و موفق آشنا کنید.
38. خانه خود را به عنوان فضایی برای یادگیری تلقی کنید. فضای آشپزخانه و آشپزی برای آموزش ریاضیات و علوم بسیار مناسب است.
39. در احساسات با یکدیگر سهیم شوید. سرکوبی حوادث می تواند به سرکوبی استعدادهای کودک بیانجامد.
40. کودک خود را تشویق به خواندن کنید.
41. ابداعات و ساخته های کودک خود را به شوخی بگیرید.
42. با کودک خود فعالیتهایی را انجام دهید که در ارتباط با علائق و استعدادهایش است.
43. به کودک خود بیاموزید که به قوه شهود خویش اعتماد کند و به ظرفیتهایش اعتماد داشته باشد.
44. به کودک خود حق انتخاب بدهید. این عمل، قدرت اراده او را مستحکم و حس نوآوری را در وی بیدار می کند.
45. به کودک خود یاد بدهید که برای شکوفا ساختن استعداد خویش چگونه از کتابها استفاده کند. به عنوان مثال، برای یادگیری "درست کردن چیزی" از کتابهای "چگونه ..." استفاده کند.
46. در گوشه ای از خانه فضایی را برای به نمایش گزاردن ساخته ها و جایزه های کودک اختصاص دهید.
47. کودک خود را تشویق کنید تا در حیطه هایی که با مشکل مواجه است، دست و پنجه نرم کند و کلنجار برود. به او کمک کنید تا با هر محدودیتی رو در رو شود.
48. رابط بین دنیای واقعی و استعدادهای خاص کودک خود باشید. به او کمک کنید راهی برای نشان دادن استعدادهایش بیابد.
49. کودک را با مطالبی آشنا کنید که درباره افتخارات و استعدادهای کودکان است. کتابهایی مانند "مهندس کوچکی که می توانست ..." می تواند نگرش "می توانم انجام دهم" را تشویق کند.
50. کودک خود را همان طور که هست بپذیرید.
روزی روزگاری، عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند... و او را بدینگونه سیر نمایند. بعد از 70 سال عبادت ، روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد. طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد، آتش پرست 3 قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد.
سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت...
مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت، مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد. مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت : ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟
به اذن خدای عز و جلٌ ، سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم، من سالهای سال سگ در خانه مردی هستم، شبهابی که به من غذا داد پیشش ماندم ، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم... تو بی حیایی، تو که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک آتش پرست آمدی و طلب نان کردی...
بسیاری از مردم هستند که دوران مجردی را شادترین بخش زندگی میدانند اما تحقیقات جدید نشان میدهد شیوه زندگی در این دوره چندان برای سلامت انسانها مفید نیست.
در حقیقت زنان مجرد بین 7 تا 15 سال کمتر از همتایان متاهل خود عمر میکنند و در طول مدت زندگی خود هم به بیماریهای بیشتری دچار میشوند. این وضعیت در بین مردان حتی از این هم بدتر است و میانگین طول عمر آنها نسبت به افراد متاهل بین 8 تا 17 سال کمتر است. دانشمندان تقریبا به این یافته خود اطمینان زیادی دارند، زیرا آن را با انجام تحقیقاتی روی بیش از 500 میلیون نفر در طول 60 سال گذشته به دست آوردهاند. البته در این مطالعات منظور از مجردها افرادی هستند که هرگز در زندگی خود ازدواج نکردهاند و به این ترتیب افرادی که طلاق گرفتهاند یا همسر خود را از دست دادهاند مورد نظر دانشمندان نبودهاند. به گفته محققان مردان مجرد با احتمال 32درصد بیشتر از مردانی که ازدواج کردهاند در طول عمر خود در معرض خطر مرگ قرار دارند. این آمار در میان زنان مجرد نزدیک به 23 درصد است.
دلیل اصلی این است که افراد متاهل حمایت و پشتیبانی زیادی دارند و ارتباطات اجتماعی آنها بسیار قویتر است.
علاوه بر آن همسران نقش مهمی در وضعیت تغذیه و سلامت یکدیگر دارند. معمولا افراد مجرد توجه کمتری به سلامت خود دارند، زیاد مورد حمایت جامعه قرار نمیگیرند و معمولا درآمد کمتری هم دارند.