شما آقایونی که ازدواج کردید یا شما دوستانی که قصد دارید با دوران مجردی خداحافظی کنید، خوب می دونید که مادرزن نقش بسزایی در تلخی و یا شیرینی زندگی مشترک شما با همسرتان دارد. بطوریکه می توان ادعا کرد که کلید داشتن یک رابطه خوب و موفق با همسرتان این است که بتوانید رابطه خوبی با مادر او برقرار کنید.
پس بهتر است برای اینکه بتوانید چنین رابطه ای داشته باشید از هر سرنخی استفاده کنید. به دنبال هر بهانه ای باشید تا از آن برای ایجاد چنین رابطه ای بهره ببرید و خودتان را از بلاهای نابهنگام نجات دهید. با هم موارد زیر را مرور می کنیم:
1. تا اندازه ای، ویژگی های مثبت و توانمندی های خود را بیان کنید
مادرها بسیار بیشتر از دخترانشان درباره ازدواج آنها فکر و خیال بافی می کنند و از این رو تصورشان از داماد آینده شان بسیار فراتر از یک فرد عادی و معمولی است. در اولین دیدار با مادرزن آینده تان، بعید نیست با سوالات زیادی در مورد مدرسه ای که در آن درس خوانده اید، کارهایی که در زندگی تان انجام داده اید، موفقیت هایی که به دست آورده اید و... مواجه شوید. دروغ نگویید اما خیلی هم فروتن نباشید. از سوالات مادر همسرتان آزرده نشوید و در عوض با آرامش و به طور کامل و مفصل در مورد خودتان صحبت کنید.
2. به مادرزنتان نشان دهید که به کودکان علاقه دارید
در حضور مادرزنتان عشق و علاقه تان را به بچه ها نشان دهید. با فرزندان خواهر یا برادر همسرتان بازی کنید و به آنها بی توجه و بی اعتنا نمانید. اگر هیچ بچه ای در خانواده وجود ندارد، از خانواده خود و خاطره هایی که با بچه ها دارید برای مادرزنتان تعریف کنید. مادر همسرتان، نوه خود را قبل از اینکه به دنیا بیاید، دوست دارد و با این رفتار شما متوجه خواهد شد که شما ظرفیت لازم برای پدری شایسته شدن را دارید.
3. به مادرزنتان یک کتاب قرض بدهید
اغلب خانم ها اهل خواندن کتاب هستند. اگر مادرزن شما هم از این دسته زنان است، کتابی را که تصور می کنید ممکن است مورد توجه او باشد به او قرض دهید و در ملاقات های بعدی در مورد آن با او به گفت و گو بپردازید، این ترفند معجزه می کند.
4. پیشنهاد کنید ظرف ها را شما بشوئید
هیچ چیز بیش از مردی که حاضر است ظرف ها را بشوید، دل مادرزن را نرم نمی کند! با این کار به مادر زنتان نشان می دهید که هم مهربانید و هم دلسوز. دادن پیشنهاد شستن ظرف ها پس از صرف شام، چه بسا راحت ترین و موثرترین راه برای برقراری ارتباط با مادرزنتان است. اگر تعارف کردند و نگذاشتند شما ظرف ها را بشویید، دست برندارید و اصرار کنید یا دست کم در خشک کردن ظرف ها کمک کنید.
5. از مادرزنتان نظر بخواهید
مادرها عاشق این هستند که حس کنند بچه ها هنوز به آنها نیاز دارند. اگر در کاری نظر او را بخواهید، حتی اگر تصمیم خود را از قبل گرفته باشید، می توانید قدم بزرگی برای برقراری یک ارتباط خوب بردارید. مطمئن باشید که برای مادرزنتان، اجرای توصیه اش به اندازه نظرخواهی از او مهم نیست. او فقط می خواهد احساس کند که نادیده گرفته نمی شود. نظرش را در مورد رنگ پیراهنی که می خواهید بخرید، بپرسید. حتی گاه در مورد مشکلاتی که با دخترش دارید از او راهنمایی بخواهید.
6. گاهی به او تلفن کنید
خیلی از مردها عادت به حرف زدن ندارند و تنها وقتی تلفن می کنند که کاری جدی و مهم داشته باشند؛ اما گفتگو و خوش و بش برای زنان ضروری است و اغلب بدون هیچ دلیل خاصی به هم تلفن می کنند. زنان برخلاف مردان که هر وقت زنگ تلفن را می شنوند امیدوارند کسی با آنها کار نداشته باشد، دوست دارند تلفنی حرف بزنند. بهتر است عادت کنید گاهی یک تلفن چنددقیقه ای به مادرزنتان بزنید. باور کنید از معجزه ای که این تماس ها باعثش خواهد شد شگفت زده می شوید.
7. خوب لباس بپوشید
به خاطر داشته باشید که اغلب مادرزن ها مردهایی را که خیلی مد روز لباس می پوشند دوست ندارند. مردی که آنها دوست دارند اغلب متعلق به دوران جوانی خودشان است. لازم نیست از مد افتاده و بد لباس باشید اما در حضور مادرزنتان رسمی تر لباس بپوشید و از پوشیدن تی شرت های رنگ و رو رفته و شلوارهای جین پاره خودداری کنید و دکمه های پیراهن خود را کامل ببندید.
8. برای مادرزن خود هدیه ببرید
دادن هدیه، مستقیم ترین و راحت ترین راه برای به دست آوردن دل مادرزنتان است؛ به شرط آنکه هنگام هدیه خریدن فکر کنید و یکراست به سراغ گران ترین هدیه نروید. اشتباه نکنید، با خرید یک هدیه گران قیمت به جای خوشحال کردن مادرزنتان، او را وحشت زده خواهید کرد. با خرید عاقلانه به او ثابت کنید مرد زندگی هستید.
هوشیار باشید، مکالمات خود را با مادرزنتان به یاد آورید و به کمک شناختی که از او به دست آورده اید هدیه ای بخرید که او را تحت تاثیر قرار می دهد.
9. از دست پخت او تعریف کنید
به احتمال قریب به یقین، در بسیاری از مواقعی که مادرزن خود را می بینید، وی در حال پخت و پز خواهد بود؛ در مهمانی ها یا جشن های خانوادگی یا شام و ناهاری که تنها با شما و دخترش صرف خواهد کرد. به هر حال این پخت و پز تنها تهیه غذا نیست، بلکه راهی است برای جمع کردن اعضای خانواده دور هم و به همین دلیل پختن غذا برای او معنای ویژه ای دارد. اگر شما از دستپخت او تعریف کنید، در این امر مهم سهم خواهید داشت و او برای همیشه شما را به سبب این درک متقابل دوست خواهد داشت.
10. برای مادرزنتان گل بفرستید
این روش، ساده، موثر و شیک است. با این کار به او نشان خواهید داد که چقدر مبادی آداب و مهربانید. از هر موقعیتی برای این کار استفاده کنید: روز تولد، سالگرد ازدواج و روز مادر، یا حتی بدون هیچ دلیل خاصی. از خرید سبدهای آماده گل پرهیز کنید، مادرزن ها شامه تیزی دارند و در جا خواهند فهمید که این سبد سلیقه شما نیست! یک دسته گل کوچک اما با سلیقه خودتان تهیه کنید و حتی به مادرزنتان بگویید که انتخاب این دسته گل کار خود شماست.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود" هست.
یک کم کنجکاوی پشت "همین طوری پرسیدم" هست.
قدری احساسات پشت "به من چه اصلا" هست.
مقداری خرد پشت "چه میدونم" هست.
و اندکی درد پشت "اشکالی نداره" هست.
یکی از بزرگترین سختیهای زندگی در دنیا آدمهایی هستند که میخواهید با آنها ارتباط برقرار کنید.
چه قصد شروع یک کار جدید را داشته باشید، چه بخواهید از کار قبلیتان بیرون بیایید، بخواهید دونده ماراتن شوید یا ۲۰ کیلو وزن کم کنید، هیچ فرقی نمیکند.
سریعترین راه برای پر کردن فاصله بین جایی که الان هستید و جایی که میخواهید باشید، به آدمهای دور و برتان بستگی دارد.
محیط شما تعیینکننده همهچیز است
سوال اینجاست که برای آن چه میکنید؟
مشکل این است که ۸۰ درصد از آدمهای دور و بر ما از کارشان لذت نمیبرند.
این یعنی محیط اطراف اکثر افراد شدیداً مسموم است. این افسردگی آدمها را افزایش داده و به همین علت خیلی از ما دوست داریم تنها باشیم. آدمهای اطراف ما اعتقاد دارند که ما قادر به انجام هیچ کاری نیستیم.
بنابراین قطعاً باید محیطمان را تغییر دهیم.
طی چند سال گذشته مطالعات زیادی درمورد روشهای برقراری ارتباط با دیگران انجام شده است. اینطور که به نظر می رسد، انتخاب افراد الهامبخش و پرشور در اطرافمان آنقدرها که فکر میکنید سخت نیست.
اینجا ۱۶ راه آسان عنوان میکنیم که کمکتان میکند فوراً تاثیری فراموشنشدنی گذاشته و بتوانید اطرافتان را با کسانی پر کنید که غیرممکنها را به نظرتان عادی جلوه دهند.
۱٫ دوستیابی کنید. این پایه کار است. ایجاد ارتباطات خوب چیزی جز دوستیابی نیست. وقتی میخواهید به کسی نزدیک شوید، بپرسید، «اگر این آدم دوست صمیمی من بود یا کسی بود که دوست داشتم صمیمیترین دوستم باشد، چطور رفتار میکردم؟» شما با دوستان نزدیکتان هیچ پنهانکاری ندارید و درمورد خودتان حرف میزنید. به دوستانتان اولویت دهید. به حرفهایشان گوش دهید. مشکلات آنها را بشنوید تا بتوانید به هر طریقی که در توانتان است به آنها کمک کنید. طبق آن رفتار کنید.
۲٫ ارزشی فوری و واقعی بدهید. آشنا شدن با آدمها نیازمند بهتر کردن زندگی آنهاست. چه با لبخند زدن به آنها باشد، چه با پیشنهاد یک کار جدید به آنها، چه معرفی یک کتاب خوب یا هر چیز دیگری، همیشه راهی برای کمک کردن به آدمها هست. به هر فرد بعنوان فرصتی برای افزدن ارزش استفاده کنید. سخاوتمند باشید و به موفقیت دیگران کمک کنید.
۳٫ بدانید چه چیزی برای آنها مهم است. تحقیق کنید. هرچه کمکتان خاصتر باشد، بهتر است. باید درمورد کسانیکه دوست دارید با آنها آشنا شوید، هرچه میتوانید اطلاعات جمع کنید. بلاگها و کتابهای آنها را بخوانید، درمورد علایق، خانواده، هیجانات و کارشان اطلاعات بگیرید. همهچیز یک بازی است. با ابزارهای آنلاین امروز، دیگر هیچ بهانهای برای نداشتن اطلاعات درمورد آدمها نیست.
۴٫ زمینه مشترک پیدا کنید. همه آدمها با هم وجه مشترک دارند. این را بعنوان یک چالش جالب نگاه کنید. هرچه سریعتر بتوانید این ایدهها، اعتقادات و علایق مشترک را پیدا کنید، سریعتر میتوانید با آنها ارتباط برقرار کنید. با مدرسه، دانشگاه، رستوران، شهر یا برنامه تلویزیونی مشترک شروع کنید. همینطور پیش بروید و کمکم وارد مسائل عمیقتر شوید.
۵٫ دقت کنید. راحتترین راه برای جذاب به نظر رسیدن این است که خودتان را مجذوب نشان دهید. نسبت به هرچه که درمورد دیگران میفهمید خود را علاقهمند نشان دهید. نه به خاطر اینکه بتوانید فوراً جوابی بدهید، به این دلیل که دریچهای به دنیای آنها باز کنید. آدمها دوست دارند داستانشان را تعریف کنند. شما برای شنیدن این داستان خود را علاقهمند نشان دهید.
۶٫ علاقه خود را بروز دهید. باید جالب به نظر برسید. بهترین راه برای این کار این است که علایقتان، ایده یا عقیدهای که شدیداً نسبت به آن هیجان دارید را در نظر بگیرید. شور و هیجان شما نسبت به علایقتان در تاثیرگذاریتان بر دیگران تعیینکننده است. هیچکس دوست ندارد با آدمهای بیتفاوت حرف بزند. این مطمئنترین راه برای این است که به کسی تبدیل شوید که ارزش حرف زدن را داشته باشد.
۷٫ خودتان باشید. سعی نکنید مثل یک نفر دیگر به نظر برسید. انتقادپذیر باشید. داستان واقعی زندگی و اهدافتان را بیان کنید. درمورد همسر، بچهها و مشکلاتتان با دیگران حرف بزنید. حرف زدن درمورد آبوهوا هیچ ارتباطی ایجاد نمیکند.
۸٫ مهمترین واژه دنیا را استفاده کنید. اسمهای آنها را به خاطر بسپارید. هیچ چیز بهتر از شنیدن اسمتان نیست، مخصوصاً از زبان کسی که به تازگی با او آشنا شدهاید. و اینکه «من اسمها یادم نمیماند» اصلاً عذر خوبی نیست. تمرین کنید. همان لحظه که اسمشان را میشنوید، آن را یادداشت کنید. بلند آن را تکرار کنید. یک تصویر یا فکر جالب با او مرتبط کنید. هر کاری بکنید که آن را به خاطر بسپارید.
۹٫ ارتباطدهنده باشید. گروهها را با هم مرتبط کنید. میزبان رویدادهای مختلف باشید. دوستانی که علایق مشترک دارند را به هم معرفی کنید. هیچ خدمتی بالاتر از این نمیتوانید در حق دوستانتان انجام دهید.
۱۰٫ یک زندگی جالب داشته باشید. زندگی داشته باشید که شنیدن داستان آن برای همه جذاب باشد–مخصوصاً برای خودتان. کارهایی انجام دهید که معمولاً نمیکنید. فقط بودن در محیطی جدید باعث میشود بدون اینکه تلاشی کرده باشید، با گروههای جدیدی از آدمها آشنا شوید. هرچه کارهای بیشتری انجام دهید و امتحان کنید، حرفهای بیشتری برای تعریف کردن خواهید داشت.
۱۱٫ داستان تعریف کنید. آدمها با انرژی و احساس با هم ارتباط میگیرند نه واقعیات و موقیتها. هر زمان که توانستید سعی کنید با تعریف کردن داستان با دیگران ارتباط برقرار کنید و از آنها همه بخواهید که برای شما داستان بگویند. خاطرات جالب زندگی خودتان را هم میتوانید تعریف کنید تا دیگران از آنها لذت ببرند.
۱۲٫ طوری لباس بپوشید که جلبتوجه کند. منظورمان این نیست که کفشهای غواصی پا کنید یا هر چیز مسخره دیگر، باید در ظاهرتان چیزی داشته باشید که بسیار خاص و فقط متعلق به شما باشد. مثل نوع پیراهن یا کلاهی که سرتان میگذارید، ظاهرتان باید طوری باشد که دیگران فوراً متوجه شما بشوند.
۱۳٫ قدردان باشید و تشکر کنید. هیچ فرصتی را برای تشکر کردن از آدمها حتی برای کوچکترین کارها از دست ندهید، مخصوصاً اگر در کار مهمی کمکتان کرده باشند. راههایی تازه برای تشکر کردن پیدا کنید.
۱۴٫ غریبهها را دوست ببینید، نه دشمن. وقتی وارد اتاقی میشوید، به صورتهای ناآشنا به چشم دوستانتان نگاه کنید، انگار که سالهاست آنها را میشناسید.
۱۵٫ به آدمها توجه کنید. وقتی واقعاً توجهی به اطرافیانتان نداشته باشید و آنها برایتان اهمیتی نداشته باشند، هیچکدام از موارد بالا به درد نخواهد خورد. وقتی ارزشی برای کسی که در زندگیتان است قائل نباشید، مطمئناً نخواهید توانست این کارها را انجام دهید. اگر قرار باشد به طریقی قوی با دیگرن ارتباط برقرار کنیم، باید نگاهمان را به آنها تغییر دهیم.
۱۶٫ خودتان را نشان دهید. ارتباطات در خانه یا دفترکارتان اتفاق نمیافتند. باید بیرون بروید، سلام کنید و با دیگران آشنا شوید. این میتواند با ایمیل و ارتباط آنلاین شروع شود. اما این فقط یک شروع است. هیچ چیز تاثیرگذارتر از ارتباط از نزدیک نیست. نباید خودتان را پشت تکنولوژی پنهان کنید. از دفترکارتان و پشت کامپیوتر بیرون بروید و به محلهایی بروید که افرادی جالب آنجا رفتوآمد میکنند.
این آدمهای اطراف ما هستند که دنیایمان را کنترل میکنند
میتوانند رویاهایمان را نابود کنند یا آنها را ممکن سازند.
انتخاب آن ۱۰۰٪ بر گردن خودتان است.
راستی، الان چه کسی اطراف شماست؟
مردمان
یکم محرم، اولین روز از ماه حزن و اندوه آل محمدعلیهم السلام است،که همه انبیاء وملائکه و شیعیان و دوستان اهل بیت علیهم السلام محزون اند. باید گفت:ماه حزن واندوه تمام عالم است،چرا که همه ساله از اول محرم تا روز عاشورا پیراهن پاره پاره سیدالشهداء علیه السلام را از عرش خدا رو به زمین می آویزند و حزن واندوه عالم را فرا می گیرد.
در ادامه فهرست و سپس مشروح کامل وقایع این ماه بزرگ را تقدیم می کند:
اوّل محرم الحرام
1. آغاز ایام حسینی2. ماجرای شعب ابیطالب علیه السلام 3.جنگ ذات الرقاع 4. اولین جمع آوری زکات 5. امام حسین علیه السلام در راه کربلا 6. قیام مردم مدینه بر علیه یزید 7. کلام عاشورایی امام رضا علیه السلام
دوّم محرم الحرام
1. ورود امام حسین علیه السلام به کربلا
سوّم محرم الحرام
1. نامه امام حسین علیه السلام برای اهل کوفه 2. ورود عمر بن سعد به کربلا
چهارم محرم الحرام
1. فتوای شریح قاضی به قتل امام حسین علیه السلام
ششم محرم الحرام
1. یاری طلبی حبیب بن مظاهر از بنی اسد 2.اولین محاصره فرات در کربلا 3. تراکم لشگر یزید در کربلا
هفتم محرم الحرام
1. ملاقات امام حسین علیه السلام با ابن سعد 2. منع آب از امام حسین علیه السلام
هشتم محرم الحرام
1. قحط آب در خیمه های حسینی
نهم محرم الحرام تاسوعا
1. محاصره خیمه ها در کربلا 2. آمدن امان نامه برای فرزندان ام البنین سلام الله علیها 3. درخواست تاُخیر جنگ از سوی امام حسین علیه السلام 4. آمدن لشگر تازه نفس به کربلا 5. خطابه امام حسین برای اصحابش
شب عاشورا
1. سخنان امام علیه السلام با اهل بیت و اصحابش 2. سخنان زینب کبری سلام الله علیها با امام حسین علیه السلام
دهم محرم الحرام عاشورا
1. شهادت امام حسین علیه السلام 2. شهادت حبیب بن مظاهر اسدی کوفی 3. شهادت مسلم بن عوسجه 4. شهادت حر بن یزید ریاحی 5. شهادت جون مولی ابی ذر الغفاری 6. شهادت همسر وهب 7. شهادت شبیه ترین فرد به رسول خدا صلی الله علیه و آله 8. شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام 9. شهادت عبدالله بن حسن علیه السلام 10.شهادت قمر منیر بنی هاشم علیه السلام 11.شهادت مولانا الرضیع باب الحوایج علی اصغر علیه السلام 12. آمدن ذوالجناح با یال و کوپال خونین به سوی خیمه فاطمیات 12. ماتم و ناله و گریه پردگیان حرم 13.غارت اموال 14.فراز فاطمیات و علویات در بیابانها 15.غارت کردن لباس و ذره 16.جدا شدن سرهای مطهر 17.به آتش کشیدن خیمه های آل الله 18.شهادت دختران کوچک گریه و ماتم 19.راُس مطهر امام حسین علیه السلام در کوفه 20.خونین شدن ریشه هر گیاه 21.قتل ابن زیاد 22.قیام حضرت مهدی علیه السلام 23.وفات ام سلمه
شب یازدهم محرم الحرام
1.شام غریبان کربلا 2. سر امام حسین علیه السلام در تنور خولی
یازدهم محرم الحرام
1.حرکت کاروان اسرا از کربلا 2. تشکیل مجلس ابن زیاد 3. حرکت اهل بیت امام حسین علیه السلام به سوی کوفه
دوازدهم محرم الحرام
1.دفن شهدای کربلا 2. ورود اهل بیت علیهم السلام به کوفه 3. روز شهادت حضرت سجاد علیه السلام
سیزدهم محرم الحرام
1.اسرای اهل بیت علیهم السلام در مجلس ابن زیاد 2. اسرای اهل بیت علیهم السلام در زندان کوفه 3. خبر شهادت امام حسین علیه السلام در مدینه و شام 4. شهادت عبد الله بن عفیف
پانزدهم محرم الحرام
1.فرستادن سرهای مطهر شهدا به سوی شام
نوزدهم محرم الحرام
1.حرکت کاروان کربلا به سوی شام
بیستم محرم الحرام
1. دفن بدن جون در کربلا
بیست و پنجم محرم الحرام
1. شهادت امام سجاد علیه السلا م
بیست و ششم محرم الحرام
1. شهادت علی بن الحسن المثلث
بیست و هشتم محرم الحرام
1. وفات حذیقه بن یمان 2. تبعید امام جواد علیه السلام به بغداد 3. ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام به بعلبک
بیست و نهم محرم الحرام
1. رسیدن کاروان اسرا به شام
تتمۀ محرم الحرام
1. نوشتن صحیفه ملعونه 2. وفات ماریه قبطیه
مشروح وقایع ماه محرم الحرام
روز اول ماه محرّم الحرام:
1.آغاز ایام حسینی
اولین روز از ماه حزن و اندوه آل محمدعلیهم السلام است،که همه انبیاء وملائکه و شیعیان و دوستان اهل بیت علیهم السلام محزون اند.باید گفت:ماه حزن واندوه تمام عالم است،چرا که همه ساله از اول محرم تا روز عاشورا پیراهن پاره پاره سیدالشهداء علیه السلام را از عرش خدا رو به زمین می آویزند و حزن واندوه عالم را فرا می گیرد.1
همچنین آغاز مجالس عزاداری حضرت اباعبدالله علیه السلام است،که مردم را به امور اعتقادی خویش آشنا می کند،ودستورات دین خود را از حسینیه ها و تکایا و مساجد به خانه های فکر ودل خود به ارمغان می برند. شرکت در مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام واشک بر آن حضرت،از وظایف ما در زمان غیبت امام زمان علیه السلام است.
2.ماجرای شعب ابی طالب علیه السلام
در پی بالا گرفتن قدرت اسلام پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم قریش پیمان نامه ای نوشتند وطی آن قرار گذاشتند با بنی هاشم تکلم نکنند و با آنان هم سفره وهمنشین نشوند و معامله ننمایند؛و آنان را به گونه ای در فشار قراردهند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را به قریش تحویل دهند تا آن حضرت را به قتل رسانند . حضرت ابوطالب علیه السلام بنی هاشم را به دره ای که منتسب به آن حضرت بود برد،و اطراف آن را محکم کرده وبرای حفظ جان پیامبر صلی الله علی وآله وسلم شبانه روز کمر همت بست.
آن حضرت شبها با شمشیر پروانه وار گرد شمع وجود پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می گردید ومی فرمود :«تا زنده ام دست از یاری او برنمی دارم.»او در هرشب چند بار محل خواب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را تغییر می داد وعزیزترین فرزند خود یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام را به جای آن حضرت می خوابانید،و روز فرزندان خود و فرزندان برادرانش را به حفاظت از آن حضرت می گماشت.
در مدتی که در شعب بودند بر آن حضرت ومسلمانان بسیار سخت گذشت ،تا آنجا که شبها صدای گریه اطفال گرسنه بنی هاشم را ساکنین اطراف شعب می شنیدند.
پس از دو سال و چند ماه خداوند موریانه را مأمور کرد،وپیمان نامه آنان را از بین برد به جزء اسماء الهی که در آن بود. حضرت ابوطالب علیه السلام این خبر را به کفار داد،و آنان با دیدن چنین معجزه ای دست از تصمیم خود برداشتند وبنی هاشم به خانه های خود بازگشتند.2
3.جنگ ذات الرقاع
در سال چهارم هجرت _به تحریک قریش _بین مسلمانان و قبایلی که اطراف مدینه زندگی می کردند و قصد محاصره مدینه را داشتند جنگی در گرفت .پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با 400یا790 نفر از مدینه بیرون رفتند.در این غزوه حضرت نماز خوف خواندند و جنگ تا سه روز طول کشید تا شر آنان دفع شد.این واقعه به قولی در 15جمادی الاولی بوده است. 3
4.اولین جمع آوری زکات
در روز اول محرم پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برای اولین بار مأمورانی را برای جمع آوری زکات و صدقات به اطراف مدینه فرستادند.4
5.امام حسین علیه السلام در راه کربلا
روز اول محرم،امام حسین علیه السلام در قصر بنی مقاتل نزول اجلال فرمودند، و از عبیدالله بن حر جعفی دعوت به یاری نمودند، ولی او اجابت نکرد و بعداً پشیمان شد.5
6.قیام مردم مدینه برعلیه یزید
در این روز در سال63 ه مردم مدینه برای قیام علیه یزید حرکت کردند.قضیه از آنجا آغاز شد که جمعی از اهالی مدینه به رهبری عبدالله بن حنظله به شام رفتند و دستگاه یزید وشرابخواری و قماربازی و سگ بازی او را دیدند،وبه مدینه بازگشته ومردم را از وضع فساد دربار اموی آگاه ساختند.با شنیدن این اخبار همگان بر خلع یزید اتفاق نمودند،و به سرپرستی عبدالله علیه یزید قیام نمودندو افراد اموی ساکن مدینه رابیرون کردند.لشکر شام پس از اطلاع از این قیام به طرف مدینه حرکت کرد و واقعه حرّه پیش آمد.6
7.کلام عاشورایی امام رضا علیه السلام 7
در روز اول محرم ریّان بن شبیب خدمت امام رضا علیه السلام رسید.حضرت به او فرمودند:ای پسر شبیب ،مردم عرب در زمان جاهلیت جنگ را در ایام محرم حرام می دانستند؛ولی این امت احترام این ماه را از بین بردند و حرمت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را رعایت نکردند.در این ماه خون ما را حلال دانستند ،و هتک حرمت ما را کردند وفرزندان و زنان ما را اسیر نمودند، و سراپردۀ ما را آتش زدند و اموال ما را غارت کردند و رعایت احترام رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را دربارۀ ما ننمودند.
همانا روز شهادت حسین علیه السلام پلک چشمان ما را مجروح کرد واشکهای ما را روان ساخت ودل ما را سو زاند؛وعزیز ما را در زمین کربلا ذلیل کرد ونزد ما محنت و بلا را تا روز جزا به ارث گذارد. پس گریه کنندگان باید بر حسین علیه السلام بگریند،زیرا که گریه بر او گناهان بزرگ را از بین می برد.
ای پسر شبیب ،اگر خواستی بر چیزی گریه کنی برحسین بن علی علیه السلام گریه کن،چه اینکه آن حضرت را کشتند چنانکه گوسفند را می کشند،و با آن حضرت 18 نفر از اهل بیت او کشته شدند که روی زمین شبیه ونظیری نداشتند. آسمان های هفتگانه و زمین ها در شهادت آن حضرت گریستند.چهار هزار ملک روز عاشورا برای نصرت آن حضرت آمده بودند و دیدند حضرت شهید شده اند.لذا پریشان وغبار آلود به مجاورت آن قبر مطهر مأمور شدند،تا حضرت قائم علیه السلام ظهور کنند و از یاران او باشند و شعارشان "یالثارت الحسین"است.
ای پسر شبیب،اگر دوست داری که با ما در درجات عالی بهشت باشی محزون باش برای حزن ما وشاد باش در شادی ما؛وبر تو باد ولایت ما که اگر کسی سنگی را دوست داشته باشدخداوند متعال او را با همان سنگ محشور می کند....
1. خصائص الزینبیه:ص49،خصیصه نوزدهم.
2.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص9. الوقایع و الحوادث:ج2ص7.
3.الوقایع و الحوادث:ج2ص45.توضیح المقاصد:ص2-3. وقایع الشهور:ص98.
4.الوقایع و الحوادث:ج2ص42..قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص15
5.ارشاد:ج2ص81.
6.الوقایع و الحوادث:ج2ص49.
7.بحار الانوار:ج98ص102،ج14ص164.امالی صدوق:ص111.اقبال:ص544.عیون اخبار الرضاعلیه السلام:ج1ص233.
روز دوّم ماه محرّم الحرام:
1.ورود امام حسین علیه السلام به کربلا
بنابر مشهور در این روز در سال 61ه آقا ومولایمان حضرت اباعبدالله الحسین سید الشهداء علیه السلام با اهل بیت و اصحابشان وارد کربلای معلی شدند.(1)
در آنجا اسب حضرت حرکت نکرد.امام پرسیدند:نام این زمین چیست؟گفتند:"غاضریه"نام دیگرش را پرسیدند گفتند:"شاطئ الفرات"اسم دیگری هم دارد؟گفتند:"کربلا"هم می گویند.در این هنگام حضرت آهی کشیدند و گریه شدیدی نمودند و فرمودند:"اللهم انی أعوذ بک من الکرب و البلاء."به خدا قسم زمین کربلا همین است.به خدا قسم اینجا مردان ما را می کشند! بخدا قسم اینجا زنان و کودکان مارا به اسیری می برند! بخدا قسم اینجا پرده حرمت ما دریده می شود.ای جوان مردان ، فرود آیید که محل قبرهای ما اینجاست...."(2)
1. ارشاد:ج2ص84.قلائد النحور :جمحرم وصفر،ص24. الوقایع و الحوادث :ج2ص89. مناقب ابن شهر آشوب :ج4ص105. جلاء العیون :379. معالی السبطین:ج1ص285.
2. از مدینه تا مدینه :ص236. فیض العلام :ص142.
روز سوّم ماه محرّم الحرام:
1.نامه امام حسین علیه السلام برای اهل کوفه
در این روز امام حسین علیه السلام برای بزرگان کوفه نامه ای نوشتند و آن را به قیس بن مسهّر صیداوی دادند که به کوفه برساند.مأمورین بین راه قیس را گرفتند،و پس از آنکه او بر ضد یزید وابن زیاد سخن گفت، او را به شهادت رساندند.(1)
2.ورود عمر بن سعد به کربلا
در این روز عمر بن سعد با با شش یا نه هزار سوار برای قتل پسر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم وارد کربلا شد و در مقابل آن حضرت لشکر گاه ساخت و خیمه برافروخت.ورود ابن سعد به کربلا در روز چهارم هم نقل شده است.(2)
1.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص41.
2.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص40.از مدینه تا مدینه :343. معالی السبطین:ج1ص301. فیض العلام:ص143.
روز چهارم ماه محرّم الحرام:
1.فتوای شریح قاضی به قتل امام حسین علیه السلام
در این روز از سال 61 ه ابن زیاد با استناد به فتوایی که از شریح قاضی گرفته بود، در مسجد کوفه خطبه خواند و مردم را به کشتن امام حسین علیه السلام تحریص کرد.(1)
1.الوقایع الحوادث:ج2ص124.
ششم ماه محرّم الحرام:
1.یاری طلبیدن حبیب بن مظاهر از بنی سعد
در شب ششم جناب حبیب بن مظاهر اسدی با اذن امام حسین علیه السلام برای آوردن یاور وکمک ، به قبیله بنی اسد رفت. اسدیان پذیرفتند وحرکت کردند، ولی جاسوسان به عمر سعد خبر دادند و او عده ای را فرستاد تا مانع آنها شوند.لذا درگیری رخ داد که در این میان جمعی از بنی اسد شهید و زخمی وبقیه ناگزیر به فرار شدند و حبیب به خدمت حضرت آمد و جریان را عرض کرد.(1)
2.اولین محاصره فرات در کربلا
به نقلی عمر سعد ،شبث بن ربعی خبیث را همراه سه هزار مرد سفاک با کوبیدن طبل و دهل کنار فرات فرستاد که اطراف آن را به محاصره در آوردند.(2)
3.تراکم لشکر یزید در کربلا
در این روز لشکرزیادی برای جنگ با حضرت اباعبدالله علیه السلام جمع شدند.(3)
1.الوقایع الحوادث:ج2 ص149.از مدینه تا مدینه:ص368-370.
2.از مدینه تا مدینه:ص360.
3.الوقایع الحوادث:ج2 ص153.
روز هفتم ماه محرّم الحرام:
1.ملاقات امام حسین علیه السلام با ابن سعد
در شب هفتم امام حسین علیه السلام ملاقات وگفتگو کردند. خولی بن یزید اصبحی چون عداوت شدیدی با امام حسین علیه السلام داشت ماجرا را به عمر سعد گزارش داد و آن ملعون نامه ای برای عمر سعد نوشت و او را از این ملاقات ها بر حذر داشت و دستور منع آب را صادر کرد.1
2 . منع آب از امام حسین علیه السلام
در این روز آب را بر اهل بیت سید الشهداء علیه السلام بستند، چه اینکه نامه ابن زیاد بدین مضمون رسید که نگذارید حتی یک قطره آب هم به آنها برسد. عمرو بن حجاج زبیدی با جهار هزار تیرانداز مآمور منع آب فرات شدند،که به هیچ وجه آبی به خیمه گاه پسر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برده نشود.2
1.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص63.معالی السبطین:ج1ص315.
2.الوقایع و الحوادث:ج2ص153..فیض العلام:ص146.
روز هشتم ماه محرّم الحرام:
1.قحط آب در خیمه های حسینی
در این روز آب در خیمه های سید الشهداء علیه السلام نایاب شد.1
1.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص81.الوقایع و الحوادث:ج2ص154.
روز نهم ماه محرّم الحرام (تاسوعا):
1.محاصره خیمه ها در کربلا
امام صادق علیه السلام فرمودند: تاسوعا روزی بود که حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتل آن حضرت اجتماع نمودند،و پسر مرجانه و عمر سعد به خاطر کثرت سپاه ولشکری که برای آنها جمع شده بود خوشحال شدند،وآن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند ویقین کردند که یاوری از برای او نخواهد آمد واهل عراق حضرتش را مدد نخواهند نمود.1
2. آمدن امان نامه برای فرزندان ام البنین علیها السلام
در این روز شمر ملعون برای حضرت عباس علیه السلام و برادرانش امان نامه آورد . 2آن لعین خود را نزدیک خیام با جلالت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام رسانید وبانگ برآورد:"أین بنو اختنا":
"پسران خواهر ما کجایند"؟ولی آن بزرگواران جواب ندادند.امام حسین علیه السلام فرمودند:جواب او را بدهید اگر چه فاسق است.
حضرت عباس علیه السلام در جواب فرمودند:چه می گویی؟شمر گفت:من از جانب امیر برای شما امان نامه آورده ام. شما خود را به خاطر حسین علیه السلام به کشتن ندهید.
حضرت عباس علیه السلام با صدای بلند فرمود:"لعنت خدا بر تو وامیر تو (و برامان تو ) باد . ما را امان میدهید در حالیکه پسر رسول خدا را امان نباشد"؟!3
3.در خواست تأخیر جنگ از سوی امام حسین علیه السلام
در عصر تاسوعا امام علیه السلام برای به تعویق انداختن جنگ یک شب دیگر مهلت گرفتتند.4چون عمر سعد لشکر را آمادۀ جنگ با امام علیه السلام نمود ومعلوم شد که قصد جنگ دارد،حضرت به برادرش عباس علیه السلام فرمود تا یک شب دیگر مهلت بگیرد.آنها ابتدا قبول نکردند،ولی بعد قبول نمودند که شبی را صبر کنند.5
4.آمدن لشکر تازه نفس به کربلا
در این روز لشکر مجهزی به دستور ابن زیاد از کوفه وارد کربلا شد،وشمر نامه ابن زیاد را آورد.6
5.خطابه امام حسین علیه السلام برای اصحابش
در عصر این روز امام حسین علیه السلام در جمع یاران خطبه ای قرائت فرمودند، و اصحاب اعلام وفاداری نمودند.
1 .کافی:ج4 ص 174.
2.اعلام الوری :ج1 ص455. فیض العلام:ص143.بحار الانوار :ج44ص361.
3از مدینه تا مدینه :ص381_382
4.اعلام الوری:ج1 ص455.فیض العلام:ص146.بحارالانوار :ج44ص392.
5 .مناقب ابن شهر آشوب:ج4 ص107.
6.اعلام الوری :ج1 ص455.فیض العلام:ص146.
7. مناقب ابن شهر آشوب:ج4 ص107.
شب دهم (عاشورای) ماه محرّم الحرام:
1.سخنان امام علیه السلام با اهل بیت و اصحابش
در این شب امام حسین علیه السلام اصحاب و اهل بیت خود را جمع نمودند و کلماتی را به آنان فرمودند.خلاصه کلمات حضرت این بود که من بیعت خود را از شما بر داشتم و شما را به اختیار خود گذاشتم تا به هر جا که می خواهید کوچ کنید. پس از فرمایشات حضرت، اهل بیت علیهم السلام و اصحاب کلماتی در وفاداری و جان نثاری خود نسبت به آن حضرت ابراز داشتند.1
2. سخنان زینب کبری سلام الله علیها با امام حسین علیه السلام
در این شب بود که زینب کبری سلام الله علیها اشعار "یا دهر اف لک من خلیل .."را از زبان برادرش شنید، و هنگامی که متوجه شد فردا روز شهادت حضرت است فرمود:"ای کاش مرگ مرا نابود ساخته بود واین روز را ندیده بودم". سپس سیلی به صورت زد وبیهوش شد. امام علیه السلام خواهر عزیز ومکرمه خود را به هوش آوردند و مطالبی فرمودند.2
1.فیض العلام:ص147.وسیلةالدارین:ص 298-299.
2.فیض العلام:ص149.وسیلةالدارین:ص302-303.
روز دهم ماه محرّم الحرام ، روز عاشورا:
1.شهادت امام حسین علیه السلام
در این روز در سال 61ه که روز شنبه یا دوشنبه بوده،آقا ومولایمان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در سن 58 سالگی (ویا 56ویا 57 سالگی)بعد از نماز ظهر،مظلومانه وبا حالت تشنگی وگرسنگی در زمین کربلا به شهادت رسیدند.1این روز،روز باریدن خون از آسمان است، و روزی که شهادت اهل بیت واصحاب امام حسین علیه السلام در آن به وقوع پیوسته است.2
چهار هزار ملک در این روز به زمین کربلا برای نصرت آن حضرت آمدند، وچون اجازه نیافتند تا ظهور حضرت مهدی علیه السلام گریه کنان نزد قبر آن حضرت ماندگارند.در این روز ترک خوردن وآشامیدن به خصوص از غذاهای لذیذ مناسب است.3
2.شهادت حبیب بن مظاهر اسدی کوفی .
3.شهادت مسلم بن عوسجه.
4.شهادت حربن یزید ریاحی.
5.شهادت جون مولی ابی ذرالغفاری.
6.شهادت همسر وهب،به دست رستم غلام شمر 4.
7.شهادت شبیه ترین مردم به رسول خداصلی الله علیه وآله و سلم، علی اکبر علیه السلام فرزند بزرگ سیدالشهداءعلیه السلام عموی والا مقام حضرت صاحب الامر علیه السلام .
8.شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام.
9.شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام.
10.شهادت قمر منیر بنی هاشم حضرت عباس بن علی بن ابی طالب علیه السلام .
11.شهادت مولانا الرضیع باب الحوائج علی اصغر علیه السلام .
12. آمدن ذوالجناح با یال و کاکل خونین به سوی خیمه فاطمیات برای آوردن خبر شهادت آن حضرت.
13ماتم وناله پردگیان حرم برسید الشهداء علیه السلام و اولاد و وابستگان آن حضرت .
14.غارت اموال از خیام امام حسین علیه السلام.
15.فرار فاطمیات وعلویات در بیابان ها بعد از شهادت آقا و سرورشان اباعبدالله علیه السلام .
16.غارت کردن لباس وزره و ..از بدن مطهر شهدای کربلا.
17. جدا شدن سر های مطهر امام حسین علیه السلام واهل بیت واصحاب آن حضرت.
18.به آتش کشیدن خیمه های آل الله،فرزندان رسول خدا و علی مرتضی و فاطمه زهرا علیهم السلام.
19.شهادت دختران کوچک در کنار خیمه ها .
20.گریه وماتم بر سید الشهداء علیه السلام و عزای زمین و عرش و آسمان جن و انس و ملک و وحوش بر آن حضرت.
در این روز ملکی ندا کرد:ای امت ظالمی که عترت پیامبر خود را کشتید، خداوند شما را موفق به درک عید فطر وقربان نفرماید.5
21.رأس مطهر امام حسین علیه السلام در کوفه
عصر عاشورا رأس مطهر ونورانی امام حسین علیه السلام را توسط خولی بن یزید اصبحی ملعون وحمید بن مسلم ازدی به کوفه فرستادند.6
22.خونین شدن ریشه هر گیاهی که از زمین می کشیدند،از مصیبت عظمای آن روز.
23.قتل ابن زیاد
ابن زیاد در روز عاشورای سال 67ه به فرمان مختار به جزای ظاهری اعمالش رسید و کشته شد7.حصیر بن نمیر وجمعی از قتله امام حسین علیه السلام نیز همراه ابن زیاد به قتل رسیدند.8
ابن زیاد ملعون به دست ابراهیم پسر مالک اشتر نخعی کشته شد، و سر نحسش را برای مختار فرستادند.مختار هم سر او را برای امام زین العابدین علیه السلام فرستاد. هنگام وارد کردن سر ابن زیاد حضرت مشغول غذا خوردن بودند.لذا سجده شکر به جا آورده فرمودند:"روزی که ما را بر ابن زیاد وارد کردند غذا می خورد. من از خدا خواستم که از دنیا نروم تا سر او را در مجلس غذای خود مشاهده کنم ،همچنان که سر پدر بزرگوارم مقابل او بود و غذا می خورد. خداوند به مختار جزای خیر دهد که خونخواهی مارا نمود".سپس حضرت به اصحاب خود فرمودند:همه شکر کنید.
24. قیام حضرت مهدی علیه السلام
به روایتی حضرت بقیةالله اعظم حجة بن الحسن العسکری ارواحنا فداه در این روز قیام خواهند کرد.9
25.وفات ام سلمه
در این روز در سال 62-63 ه ام سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از دنیا رحلت فرمود.10
نام او هند پدرش ابی امیة، مادرش عاتکه دختر عبدالمطلب بود. شوهر اول او پسر خاله اش ابو سلمه بن عبدالاسد بن مغیرة بود. چون به شرف اسلام مشرف شد با همسرش ام سلمه به حبشه هجرت کردندو پس از بازگشت از حبشه بر اثر زخمی که در جنگ احد بر او وارد شده بود،بعد از مدتی شهید شد.
سلمه، عمر ، زینب و دره، فرزندان او بودند؛ و عمر در جمیع جنگ های امیر المؤمنین علیه السلام شرکت کرد و مدتی از طرف آن حضرت والی بحرین بود.
بعد از اینکه عدّه ام سلمه در وفات شوهرش سر آمد، ابوبکر و عمر جداگانه به خواستگاری او رفتند، ولی ام سلمه اجابت نکرد. در سال چهارم هجری پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از او خواستگاری کرد و ام سلمه قبول کرد ، و به فرزند خود عمر بن ابی سلمه گفت :عقد را جاری کن .
عایشه وقتی دید پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ام سلمه را به عقد خویش در آورد بسیار ناراحت شد، چه اینکه ام سلمه در جمال کم نظیر بود. عایشه به حفضه گفت:ام سلمه چقدر زیباست! او باور نکرد تا اینکه ام سلمه را دید.از همین جهت حسادت این دو با ام سلمه بسیار بود.
ام سلمه فضایلی دارد که او را از دیگر همسران پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم-به جز خدیجه کبری علیها السلام – ممتاز کرده است:
1.بار ها ام سلمه عایشه را نصیحت می کرد در پیروی از علی بن ابی طالب علیه السلام ، ولی او نمی پذیرفت. فضایل ومناقب آن حضرت را برای عایشه می گفت ولی او قبول نمی کرد، تا اینکه پسرش عمر بن ابی سلمه را با نامه ای خدمت امیر المؤمنین علیه السلام فرستاد ودر آن خبر داد که عایشه به سوی بصره حرکت کرده است...
2.ام سلمه شهادت داد که عایشه دشمن امیر المؤمنین علیه السلام است.
3.ام سلمه شنید که یکی از آزاد شده هایش امیر المؤمنین علیه السلام را ناسزا گفته است. آن شخص را فرا خواند و آنقدر از فضایل و مناقب علی علیه السلام که از پیامبر شنیده بود برای آن شخص باز گو کرد ، تا او توبه نمود.
4.ام سلمه حدیث "نحن معاشر النبیاء لانورث .."را -که ابوبکر آنرا به دروغ به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نسبت داد-تکذیب کرد.
5.هنگامی که امیر المؤمنین علیه السلام برای جنگ جمل حرکت کردند، پسرش عمر بن ابی سلمه را برای یاری آن حضرت فرستاد،و به آن حضرت پیغام داد:"اگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم همسرانش را به ملازمت خانه ها امر نفرموده بود می آمدم ودر نصرت ویاری شما کوتاهی نمی کردم.
6.بعد از رحلت خدیجه کبری سلام الله علیها مراقبت حضرت زهرا سلام الله علیها با فاطمه بنت اسد علیها السلام بود.بعد از رحلت فاطمه بنت اسد این مهم از طرف پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به ام سلمه سپرده شد، و عایشه از این ماجرا بسیار خشمناک بود . ام سلمه می گفت:"مردم گمان می کنند من آموزگار فاطمه سلام الله علیها هستم ! بخدا سوگند آن حضرت آموزگار من است ."
7. روزی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پوست گوسفندی را طلبیدند و مطالبی را فرمودند و امیر المؤمنین علیه السلام نوشتند. بعد آن پوست را به ام سلمه دادند و فرمودند:"هر کس بعد از من فلان وفلان نشانه را به تو داد ، این پوست را به او تقدیم کن ". آن سه نفر آن نشانه را نداشتند ،و ام سلمه آن پوست را در خلافت ظاهری امیر المؤمنین علیه السلام به آن حضرت – که همه نشانه ها را دارا بود – تسلیم نمود.
8.هنگام حرکت امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه ام سلمه آمد و خبر شهادت آن حضرت را که از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شنیده بود با اندوهی فراوان بازگو کرد. امام حسین علیه السلام محل شهادت و موضع دفن خود واصحابشان و... را به معجزه نشان دادند. سپس مقداری از آن خاک بقعه طیبه را به ام سلمه دادند و در نزد آن حضرت بود تا روز عاشورا که ام سلمه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را با حالتی گرد آلود و ژولیده مو در خواب دید، وعرض کرد:"یا رسول الله ، این چه حالت است که در شما می نگرم؟"فرمودند:"ای ام سلمه ، حسین مرا کشتند ودیشب برای او و اصحاب او قبر می کندم".
وقتی از خواب بیدار شد دید خاکی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و امام حسین علیه السلام به او داده بودند به خون تازه تبدیل شده است.11
1.ارشاد:ج2 ص133.اعلام الوری :ج1ص420.کشف الغمة:ج2ص40.توضیح المقاصد:ص3.مسار الشیعه:ص25.کافی ج2ص484.تهذیب شیخ طوسی:ج6ص42. زاد المعاد:ص306. معالی السبطین:ج2ص5.مصباح کفعمی:ج2ص594.مصباح المهتجد:ص712. مقتال الطالبیین:ص78.
2.زاد المعاد:ص-307-306.
3.توضیح المقاصد:ص3..مسار الشیعه:ص25.
4.منتخب التواریخ:ص228.
5.بحار الانوار:ج45ص218.وسائل الشیعة:ج4ص213.
6.اعلام الوری :ج1ص470.منتهی الآمال:ج1ص401.فیض العلام:ص155.
7.تتمة المنتهی:ص90.قلائد النحور:ج ذی الحجة،ص424.استیعاب:ج1ص396. البدایة و لنهایة:ج8ص310.
8.مستدرک سفینة البحار:ج5ص215.
9.اعلام الوری :ج2ص.بحار النوار:ج95ص190.
10.مستدرک سفینة البحار:ج5ص215.
11.ریاحین الشزیعة:ج2ص283-305.
وقایع شب یازدهم ماه محرم:
1. شام غریبان کربلا
نخستین شب عزا و سوگ خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم پس از شهادت سید الشهداء علیه السلام است.شبی تیره تر از سیاهی! شبی جانسوز که در آن تلخ ترین لحظات بر خاندان امام حسین علیه السلام گذشت.
آیا می شود رنج و سوز و مصیبت باز ماندگان حضرت را در آن شب بیان کرد ویا حتی تصور نمود؟ آیا کسی درک می کند که دیدگان خونفشان عمه امام زمان علیه السلام و اهل بیت چقدر و چگونه برآن حضرت گریستند؟ آیا می تواند تصویر کند که آه و ناله سوزناک آن عزیزان چگونه بوده است؟
با چه زبانی و با چه لفظی می توان دل های شکسته، قلبهای جریحه دار ،ناله و نوای بلبلان بال و پر سوخته گلستان نبوی و علوی،و سوز دل یتیمان و بانوان حسینی را بیان کرد؟
شام غریبان است! کودکان یتیم که دیشب پدر داشتند، و بانوان بی سرپرست که دیشب سرپرست و کاشانه داشتند؛امشب با آشیانه سوخته و دلهای داغدار،بدون سرورشان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام چه می کنند؟
تفاوت بین این دو شب چقدر است:شب عاشورا و شب یازدهم؟دیشب چه سالاری داشتند؟دیشب چه کسی از خیمه ها محافظت می کرد؟دیشب چه کسانی در خیمه ها بودند؟امروز اما بدن مبارکشان بدون سر روی زمین است!آن شب چه کسی سرپرستی علویات و فاطمیات را بر عهده داشت؟زینب کبری سلام الله علیها آن شب چه حالی داشت؟از یک سو مراقبت از حجت خدا زین العابدین علیه السلام و همسران و و یتیمان برادر ،واز سوی دیگر به دنبال دختران گمشده!! همه اینها در سرزمینی که بدن برادرش و عزیزانش با آن وضع روی زمین افتاده باشند!
آه چه شبی بود آن شب و چه حالی داشت دختر امیر المؤمنین علیه السلام . "سلام علی قلب زینب الصبور و لسانها الشکور."1
2.سر امام حسین علیه السلام در تنور خولی
شب یازدهم شبی است که سر مطهر امام حسین علیه السلام در تنور منزل خولی بود در حالیث که نورانیت آن سر فضا را روشن نموده بود.2
1.از زیارت حضرت زینب سلام الله علیها.
2.فیض العلام:ص155-156.
روز یازدهم ماه محرّم الحرام:
ا. حرکت کاروان اسراء از کربلا
عمر سعد ملعون روز یازدهم تا وقت ظهر در کربلا ماند،و بر گشتگان خود نماز گذاردو آنان را به خاک سپرد. وقتی روز از نیمه گذشت فرمان داد تا دختران پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رابر شتران بی جهاز سوار کردند وسید سجاد علیه السلام را نیز با غل جامعه بر شتر سوار کردند.هنگامی که آنان را از قتلگاه عبور دادند و نظر بانوان بر جسم مبارک امام حسین علیه السلام افتاد ، لطمه ها بر صورت زدند و صدا به صیحه وندبه برداشتند.1
2. تشکیل مجلس ابن زیاد
روز یازدهم عمر سعد به کوفه آمد .ابن زیاد اذن عمومی داد تا مردم در مجلس حاضر شوند. سپس رأس مطهر امام حسین علیه السلام را نزد او گذاشتند و او نگاه می کرد و تبسم می نمود و با چوبی که در دست داشت جسارت می نمود.2
3. حرکت اهل بیت امام حسین علیه السلام به سوی کوفه
عصر روز یازدهم اهل بیت علیهم السلام را با حالت اسارت به طرف کوفه بردند.3نزدیک غروب حرکت کردند و شبانه به کوفه رسیدند . لذا آن بزرگواران داغدیده را تا صبح پشت دروازه های کوفه نگه داشتند. هنگام صبح عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد ،و بسان فرمانده ای که از فتوحات خویش خوشحال است همراه اسراء وارد کوفه شد.4
1.قلائد النحور:ج محرم وصفر ، ص184. فیض العلام :ص156. معالی السبطین:ج2ص90.
2.اعلام الوری:ج1ص471.
3.اعلام الوری:ج1ص471.
4.قلائد النحور:ج محرم و صفر ،ص204.
روز دوازدهم ماه محرّم الحرام:
1. دفن شهدای کربلا
روز دفن بدن های مطهر سیذ الشهداءعلیه السلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت ،توسط امام سجاد علیه السلام به یاری جمعی از بنی اسد است.1
2.ورود اهل بیت علیه السلام به کوفه
روز دوازدهم روز ورود اهل بیت علیهم السلام با حالت اسارت به کوفه است. 2در این روز ابن زیاد فرمان داد که احدی حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید،و ده هزار سوار و پیاده بر تمام کوچه ها و بازار ها موکل گردانید، که احدی از شیعیان امیر المؤمنین علیه السلام حرکتی نگند.سپس فرمان داد سرهایی را که در کوفه بود برگردانند ودر پیش چشم اهل بیت علیهم السلامحرکت دهند ،و با هم وارد شهر کرده در کوی بازار بگردانند.
مردم با دیدن حالت زار ذریه پیامبر صلیالله علیه وآله وسلم و سر های بر نیزه و بانوان ومخدرات در هودج های بدون پوشش، صدا به گریه بلند نمودند.زینب کبری ، ام کلثوم،فاطمه بنت الحسین و امام زین العابدین علیهم السلام به ترتیب با جگرهای سوزان وقلوب دردناک ایراد خطبه نمودند،که عده ای از لشکربا دیدن این اوضاع از کرده خود پشیمان شدند،اما هنگامی که خیلی دور شده بود!!!3
3. روز شهادت حضرت سجاد علیه السلام
شهادت امام زین العابدین علیه السلام بنابر قولی در این روز در سال 94هجری در سن 57 سالگی واقع شده است،4و قول دیگر25محرم است که خواهد آمد.
1.اعلام الوری:ج1ص470. الوقایع الحوادث:ج محرم ص61..وقایع الایام:تتمه محرم،ص132.
2.قلائد النحور:ج محرم و صفر،ص204. الوقایع الحوادث :ج محرم ص25.
3.قلائد النحور:ج محرم و صفر،ص.205.
4.توضیح المقاصد:ص3.
5.الوقایع الحوادث:ج 4 ص63..وقایع الایام:تتمه محرم،ص256
روز سیزدهم ماه محرّم الحرام:
ا.اسرای اهل بیت علیهم السلام در مجلس ابن زیاد
پس از آنکه اسرا و سرهای مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند،ابن زیاد در کاخ خود نشست ودستور داد سر مطهر امام حسین علیه السلام را در برابرش گذاشتند.آنگاه زنان وکودکان آن حضرت را به همراه امام سجاد علیه السلام در حالی که به طناب بسته بودند_وارد مجلس نموده ،در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند. در این حال درباریان آن ملعون به تماشا ایستاده بودند.1
2. اسرای اهل بیت علیهم السلام در زندان کوفه
پس از مجلس شوم ابن زیاد،اهل بیتعلیهم السلام را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه نمودند.2
3. خبر شهادت امام حسین علیه السلام در مدینه وشام
ابن زیاد به مدینه وشام نامه نوشت و خبر شهادت امام حسین علیه السلام را منتشر ساخت.3
4.شهادت عبدالله بن عفیف
عبدالله بن عفیف ازدی بزرگواری از اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام بودو در جنگ های جمل و صفین دو چشم خود را از دست داده بود .لذا مشغول عبادت بود.
او هنگامی که شنید پسر زیاد ملعون به امیر المؤمنین و امام حسین علیهما السلام نسبت کذب می دهد ،از میان جمعیت بر خاست وگفت:ساکت باش ای پسر مرجانه ،دروغگو تویی وپدر توکه به تو این مقام را داد. ای دشمن خدا! فرزندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را می کشی و در منابر مؤمنین این چنین سخن می گویی ؟ مأموران خواستند معترض او شوند که با کمک قبیله اش به خانه رفت،ولی بعد آمدند و خانه او را محاصره کردند .پس از رشادت های او و دخترش دستگیر شد و همان طور که از خدا خواسته بود به دست بدترین خلق یعنی ابن زیاد به شهادت رسید.4
1.الوقایع الحوادث:ج4ص 63.وقایع الایام:تتمه محرم،ص256.
2. .الوقایع الحوادث:ج محرم ص 94.وقایع الایام:تتمه محرم،ص263.
3. الوقایع الحوادث:ج محرم 96.وقایع الایام:تتمه محرم،ص263.
4.وقایع الحوادث:ج4ص 80،87_88.
روز پانزدهم ماه محرّم الحرام:
1.فرستادن سرهای مطهر شهدا به سوی شام
بنا بر بعضی اقوال ،در این روز سرهای مطهر اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام را به سوی شام حرکت دادند.1البته بعدا اهل بیت علیهم السلام سرهای مطهر را به بدنها ملحق کردند.
1.وقایع الایام :تتمه محرم،ص281.
روز نوزدهم ماه محرّم الحرام:
1.حرکت کاروان کربلا به سوی شام
در این روز اهل بیت سید الشهدا علیه السلام را از کوفه به سوی شام حرکت دادند.1زنهای غیر هاشمیه از انصار امام حسین علیه السلام که در کربلا اسیر شدند با شفاعت اقوام وقبایلشان نزد ابن زیاد از قید اسیری خلاص شدند، وفقط زنهای هاشمیات برای اسارت به شام برده شدند.2
1. الوقایع الحوادث:ج4ص114.
2.ابصار العین فی انصار الحسین علیه السلام:ص133.
روز بیستم ماه محرّم الحرام :
1. دفن بدن جون در کربلا
بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعی از بنی اسد بدن شریف جون غلام ابی ذر غفاری را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود وسپس او را دفن کردند.1
جون کسی بود که امیر المؤمنین علیه السلام او را به 150دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیر المؤمنین علیه السلام بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی علیه السلام و سپس به خدمت امام حسین علیه السلام رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.
هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین علیه السلام آمد وبرای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست .حضرت فرمودند:در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی ! اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز.
جون خود را به قدم های مبارک امام حسین علیه السلام انداخت و بوسید گفت: ای پسر رسول خدا ، هنگامی که شما در راحتی وآسایش بودید من کاسه لیس شما بودم ،حالا که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟
جون با خود فکر کرد :من کجا و این خاندان کجا؟! لذا عرضه داشت:آقای من ،بوی من بد است وشرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است.یا ابا عبدالله ،لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم.نه آقای من ،از شما جدا نمی شوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد.جون می گفت وگریه می کرد به حدی که امام حسین علیه السلام گریستند و اجازه دادند.
با آنکه جون پیرمردی90 ساله بود،ولی بچه ها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمه ها برای خداحافظی وطلب حلالیت آمد،که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هریک را به زبانی ساکت و به خیمه ها فرستاد ومانند شیری غضبناک روی به آن قوم ناپاک کرد.او جنگ نمایانی کرد،تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخم های فراوانی به او وارد کردند. هنگامی که روی زمین افتاد ،امام حسین علیه السلام سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست، و دست مبارک بر سر و صورت جون کشیدو فرمود:"الهم بیض وجهه و طیب ریحه و احشره مع محمد و آل محمد علیهم السلام. بارالها رویش را سپید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت علیهم السلام. محشورش نما.
از برکت دعای حضرت روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید.
چنانکه وقتی بدن او را بعد از ده روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود.2
1. منتخب التواریخ :ص311.
2. وسیلة الدارین فی انصار الحسین علیه السلام :ص115
روز بیست وپنجم ماه ماه محرّم الحرام:
1.شهادت امام سجاد علیه السلام:
در سال 94بنابر قول مشهور 1یا 95 ه ق 2 ،امام زین العابدین علیه السلام در سن 57 سالگی با زهری که ولید بن عبد الملک یا هشام لعنهما الله به آن حضرت دادند به شهادت رسیدند. این در حالی بود که 34 یا 35 سال بعد از واقعه کربلا در مصائب جانگداز شهادت پدر و برادر ان و عمو وبستگان و اسارت عمه ها و خواهرانش ،گریان بودند.
امام باقر علیه السلام آن حضرت را تجهیز نمودند و در بقیع کنار قبر عموی مظلومش حضرت مجتبی علیه السلام به خاک سپردند. سال شهادت آن حضرت را به خاطر کثرت فوت فقهاء و علماء"سنة الفقهاء" گفتند.
در شهادت آن حضرت اقوال دیگری نیز وجود دارد :12 محرم ،18 محرم،19 محرم،2 صفر.3
1.مسار الشیعه :ص26. قلائد النحور :ج محرم و صفر،ص315.العدد الفویه:ص315. زاد المعاد:ص328.
مصباح کفعمی:ج2ص594. مصباح المجتهد:ص729و فیض العلام:ص165. بحار النوار:ج59ص199.
2.اصول کافی :ج2ص491.
3.منتهی الامال :ج2ص37. الوقایع الحوادث:ج4ص278. مستدرک سفینة البحار:ج5 ص218.
روز بیست وششم ماه محرّم الحرام:
1.شهادت علی بن الحسن المثلث
در سال 146 ه علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی علیه السلام در سن 45 سالگی در زندان منصور _که شب و روز در آن تشخیص داده نمی شد _در حال سجده و در حالی که غل وزنجیر بر دست و پایش بود ، به شهادت رسید.1
1. الوقایع و الحوادث :ج4ص287. منتهی الآمال :ج2 ص37.مستدرک سفینة البحار:ج5 ص218.
روز بیست و هشتم ماه محرّم الحرام:
1. وفات حذیقة بن یمان
حذیقه از بزرگان اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و از خواص اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام بود.پدر حذیقه در جنگ احد اشتباها به وسیله مسلمانان کشته شد.
حذیقه یکی از هفت نفری بود که که بر صدیقه طاهره سلام الله علیها نماز خواندند. اوصحابه منافق را می شناخت.منافقینی که پس از غدیر خم توطئه قتل پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را چیدند ومی خواستند در بازگشت از غدیر خم در راهی که از کوه می گذشت شتر حضرت را بترسانند تا برمد و حضرت به دره سقوط کندو به قتل برسد. اما جبرئیل این نقشه را به سمع مبارک نبوی رساند.
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چون به محل مرد نظر رسیدند، منافقین با چهره های بسته هر کدام ظرفی که داخل آن سنگریزه بود از بالا رها نموده و شروع به داد وفریاد ونعره زدن کردند. اما عمار مهار ناقه را گرفته بود و حذیقه هم در کنار آن حضرت بود وسر انجام نقشه آن کوردلان نقش بر آب شد.
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آن منافقین را به حذیقه معرفی فرمودند که عبارت بودند از اولی و دومی سومی و ابو عبیده و معاذ بن جبل و سالم و معاویه و عمروعاص و طلحه و سعدبن ابی وقاص و عبد الرحمن بن عوف و ابوموسی اشعری و مغیرةبن شعبه و ابوهریره،و حذیقه همه را به خاطر سپرد.
به همین دلیل بود که غاصبین خلافت بعد از آن واقعه از حذیقه می ترسیدند که مبادا آنان را به مردم معرفی کند.
لذا حذیقه بر جنازه هرکس حاضر نمی شد دیگران می فهمیدند که میت از منافقین بوده است. نکته جالب آنجا بود که دومی برای سرپوش گذاشتن برنفاق خویش و تبرئه خود از حذیقه می پرسید:"اگر این شخص از منافقین است بگو تا من بر او نماز نخوانم."1
این بزرگوار چهل روز پس از خلافت امیر المؤمنین در مدائن از دنیا رحلت فرمود.2او قبل از رحلت به دو فرزندش صفوان و سعید وصیت کرد که همیشه ملازم امیر المؤمنین علیه السلام باشند وایشان هم به وصیت پدر عمل نمودند تا در جنگ صفین به شهادت رسیدند.
2. تبعید امام جواد علیه السلام به بغداد
در سال 220ه امام جوادعلیه السلام به دستور معتصم از مدینه به بغداد تبعید شدند.3
3.ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام به بعلبک
بنابر نقلی ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام به شهر بعلبک و استقبال مردم آن شهر از نیزه داران با شکر و سویق و آذوقه و علف در این روز بوده است،که حضرت ام کلثوم علیها السلام با دیدن این منظره در حق آنان نفرین کردند.4
1. منتهی الآمال :ج1ص120 . اسد الغابة:ج1ص391.
2. مستدرک سفینة البحار :ج5 ص212. الوقایع الحوادث:ج4ص308. مراقد المعارف:ج1ص242.
3. ارشاد :ج2ص295.
4. قلائد النحور :ج محرم وصفر ،ص332.
روز بیست و نهم ماه محرّم الحرام:
1. رسیدن کاروان اسرا ی اهل بیت علیهم السلام به شام
در این روز اسرای اهل بیت علیهم السلام به حوالی شام رسیدند .ابراهیم بن طلحةبن عبدالله جلو آمد و به امام زین العابدین علیه السلام نزدیک شد ،و کینه هایی که از جنگ جمل در سینه ذخیره کرده بود ظاهر ساخت و به حضرت گفت:دیدی غلبه با کیست؟حضرت فرمودند :اگر می خواهی بدانی غالب کیست صبر کن تا هنگام نماز اذان واقامه بگو ،آن وقت میدانی آوازه چه کسی تا قیامت باقی است.1
1.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص 336
تتمۀ ماه محرّم الحرام:
1.نوشتن صحیفه ملعونه
در این ماه در سال 11ه صحیفه ملعونه دوم نوشته شد و به امضاء منافقین رسید. 1 محتوای آن چنین بود که نگذارند خلافت وامامت مسلمین بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم به علی بن ابیطالب علیه السلام برسد، و بر اساس آن مقدمات و زمینه های غصب خلافت و گرفتن بیعت از آن حضرت به هر صورت ممکن را فراهم نمودند.با نوشتن آن صحیفه اساس ظلم وستم به اهل بیت علیهم السلام را بنا نهادند،که به فرموده امام صادق علیه السلام "اذا کتب الکتاب قتل الحسین علیه السلام" 2:"هنگامی که صحیفه ملعونه نوشته شد امام حسین علیه السلام به شهادت رسید."
2. وفات ماری قبطیه در ماه محرم سال 15 ه (یا 16ه)ماریه قبطیه رحلت فرمود.3
ماریه دختر شمعون قبطی بود که همراه با خواهرش شیرین ویک خواجه که برادر ماریه به نام ماپور بود و هزار مثقال طلا و بیست جامه حریر و دراز گوشی به نام یعفور و قاطری به نام دلدل ، در سال هفتم از سوی پادشاه اسکندریه به رسم هدیه خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرستاده شدپیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ماریه را به همسری خود برگزید ، و در محله "عالیه-"که آن را مشربه ام ابراهیم " می گویند - منزل برای آن حضرت تهیه کرد و خداوند جناب ابراهیم علیه السلام را از این بانو به آن حضرت عنایت فرمود. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به خاطر ولادت ابراهیم علیه السلام بسیار اظهار سرور می فرمود و به آنان خدمت می نمود،و به دین جهت عایشه از حضرت امیر المؤمنینعلیه السلام بسیارناراحت و ملول بود .4از عایشه نقل شده که گفت"من به ماریه حسد می بردم ، چون زنی بسیار زیبا بود."سرانجام این حسادت باعث شد که تهمتی به جناب ماریه زد و آِیه ای در تقبیح این کار عایشه نازل شد، که در تفاسیر شیعه و سنی به تفضیل توضیح داده شده است.
جناب ماری بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در مدینه طیبه رحلت فرمود.
اگر به دیگران کمک کنید به چیزهایی که میخواهند برسند،
به هر چه که در زندگیتان میخواهید، دست پیدا خواهید کرد.
زیگ زیگلار
اخیراً خیلی به موضوع خودخواهی فکر کردیم. شاید چون این موضوعی است که خیلی از ما با آن دستوپنجه نرم میکنیم. مطمئن هستیم که این سوال، سوال خیلی از ماست، "آیا خودخواه بودن تمایل ذاتی انسان است؟" ممکن است بگویید که سیستم اقتصادی ما به طمع و خودهواهی پاداش میدهد و اینکه باوجوداینکه اولویت دادن به دیگران احساس خوبی به آدم می بخشد، اکثر ما علایق و تمایلات شخصیمان را در اولویت قرار میدهیم و در سطحی ابتداییتر، اینکه زندگی روزمرهمان را میسازیم، میزان خودخواهی ما را تعیین میکند.
آیا فقط به خودمان فکر میکنیم یا برای دیگران هم دغدغههایی داریم؟ آیا شرایطی هست که نگران خودمان، سود و زیان شخصی خود و لذتها و تمایلاتمان باشیم درست باشد؟ بهترین تعادل در این زمینه چیست؟ همانطور که میبینید، میدانیم چه سوالاتی میتوانیم بپرسیم اما پاسخها را نمیدانیم. در زیر ملاحظاتی دراینباره مطرح شده که به نظر شما دوستان خواهد رسید :
امروز تعداد افراد خودخواه نسبت به گذشته بیشتر شده است. احتمالاً افراد بیشتری را میبینید که موقع عوض شدن صف به شما اجازه جلو آمدن نمیدهند، برای میهمانی که دعوتشان کردهاید با تماس یا ایمیل تشکر نمیکنند یا اینکه میخواهند همیشه مرکز توجه باشند. به نظر میرسد که آدمها در پیلهای که به دور خود تنیدهاند زندگی میکنند و نمیدانند در دنیای اطرافشان چه میگذرد.
خوشبختانه برای آندسته از ما که میخواهیم با بهترین بودن، در زندگی خود به موفقیت دست پیدا کنیم، با اولویت دادن به علایق دیگران، میتوانیم خودمان را از مردم دیگر متمایز کنیم.
اگر بخواهیم لیستی از صفات افراد غیرخودخواه تهیه کنیم، این صفات میتوانند به خوبی این افراد را توصیف کنند: دوستداشتنی، صمیمی، قابلاعتماد، مهربان، باملاحظه، محترم، بخشنده و پیشقدم.
به نظر میرسد که همه صفات عالی به این افراد برمیگردد. همه آدمها به صورت ذاتی میدانند که خودخواه نبودن و دیگرخواه بودن خیلی مهم است اما برای اینکه مطمئن شوید میتوانید لیستی از آدمهای دیگرخواهی که میشناسید تهیه کنید و ببینید آیا این صفات به آنها میخورد یا خیر.
با فرض اینکه دیگرخواه بودن تمایل ذاتی ماست، باید بیشتر به فکر اولویت دادن به دیگران باشیم. این هفته امتحان کرده و سعی کنید که علایق دیگران را قبل از خودتان قرار دهید. مطمئناً در روز صدها فرصت برای اینکار پیدا خواهید کرد. برای کمک چند نمونه برایتان ذکر میکنیم :
- اگر یکی از دوستان یا اعضای خانوادهتان دچار مشکلی میشود، تلفن را برداشته، با آنها دردودل کنید و بگویید که برای کمک حاضرید.
- وقتی میخواهید با دیگران حرف بزنید، سعی کنید بیشتر از اینکه حرف بزنید، گوش کنید و صبر کنید تا نوبت حرف زدنتان شود.
- موقع رانندگی، با رانندههای دیگر با ادب و احترام برخورد کنید.
- وقتی آدامس یا شکلات نعنایتان را درمیآورید تا بخورید، اول به اطرافیانتان تعارف کنید.
- وقتی میخواهید از دربی عبور کنید، لبخند بزنید، درب را باز نگه دارید و بگذارید ابتدا آنها وارد شوند.
- وقتی راه میروید و کسی میخواهد از کنارتان راه رود، بایستید و بگذارید او ابتدا رد شود.
- اگر در خانهای با چند نفر دیگر زندگی میکنید، وسایل خود را تمیز و مرتب نگه دارید تا آنها مجبور نشوند وسایل شما را تمیز یا مرتب کنند.
- اگر در ادارهای کار میکنید، محلکارتان را تمیز و مرتب نگه دارید و دقت کنید که محیط کارتان به طور کل طوری باشد که برای همه همکاران و مراجعانتان خوشایند باشد.
- اگر کمی فکر کنید، خواهید دید که فرصتهای زیادی برای دیگرخواه بودن در طول روز پیش رویتان است. این هفته سعی کنید این فرصتها را پیدا کرده و از آنها برای اولویت دادن به دیگران استفاده کنید و بعد میتوانید دیگرخواهی خود را به سطح بالاتری ببرید.
میلیونها نفر در سراسر جهان به غذا، سرپناه، دسترسی به مراقبتهای پزشکی و امنیت در برابر آزار و سوءاستفاده نیاز دارند. نعمتهایی که خداوند به شما عطا کرده را شمرده و شکرگزار باشید. مطمئن باشید این تلاشهای شما دیده شده و از آنها قدردانی خواهد شد. با این روش دوستیهای عمیقتری خواهید داشت، دیگران احترام بیشتری برایتان قائل شده، زندگی عشقی بهتری را تجربه خواهید کرد و احساس بهتری نسبت به خودتان خواهید داشت.
وقتی نیازها، امیال و علایق دیگران را بر خود مقدم بدانید، مطمئناً پاداش این دیگرخواهی خود را دریافت خواهید کرد.
با وجودی که یک زن از ضرورتهای یک رابطه آگاه است، امّا این آگاهی سبب نمیشود که خودش به تنهایی مسئول حلّ مشکلات مسئولیت زن در روابط زناشویی باشد. امّا در تأمین و برآورد ضرورتها و نیازهای خود به دو طریق اصلی مسئول است.
شیوۀ اوّل این است که باید خواشتهها و نیازهایش را بدون رنجاندن شوهرش با او درمیان گذارد.
شیوۀ دوّم این است که نیازها و خواستههای خود را از منابع مختلف دیگری نیز تأمین نماید. او باید در نطر داشته باشد که نباید شوهرش را منشاء نارضایتیهای خود و به تنها منبع برآورد خواستهها و نیازهایش تبدیل نماید.
زنی را در نظر بگیرید که درصدد است یک رابطه زناشویی رنجآور را بهبود بخشد. خود را کاملاً تسلیم همسرش میکند تا موجب رضایت او گردد. وی از شوهر نیز همین انتظار را دارد.
او مسئولیت ارضای شوهر را به عهده میگیرد، ولی خودش را طوری فراموش میکند که دیگر قابل جبران نیست. او با نادیده گرفتن نیازها و تمنّاهای خویش مانع میشود که شوهرش بتواند او را حمایت نماید. مردها به طرف جایی که به آنها نیاز است، و مقبول واقع میگردند جذب میشوند. مردی که از برآوردهکردن نیازهای همسرش فرار میکند، نشانه این واقعیّت است که او نمیتواند به گونهای رضایتبخش، خواستهها و نیازهای همسرش را تأمین نماید. علامت و نشانۀ عدم موفقیت او آزردگی است که در چهرۀ همسرش میبیند.
نوعاً زنها نیازهایشان را بزبان نمیآورند تا این که بعد از مدّتی از خودگذشتگی آزردگی آنها آشکار گردد. از این ببعد مهّم نیست چگونه تمنیّات خود را بزبان آورند، صحبت و تبادل اطلاعات آنها با شوهرشان بصورت عیبجویی، نقزدن، شکایت، متهّمکردن و یا درخواستکردن است. این شیوۀ مکالمه سبب میشود که تحمل مرد در گوشدادن به حرفهای همسر، و تلاشهای وی در جهت بهبود روابط افزایش یابد.
برای یک مرد خیلی سخت است که بتواند در برابر آزردگی یا یک اتّهام به تقصیری، به گونهای مثبت از خود واکنش نشان دهد. زمانی که به او گفته شده «پسر بدی هستی» دیگر نمیتواند در رابطه خود را سهیم نماید. مسئولیت بزرگ یک زن در غنای یک رابطۀ این است که از احساسات، تفکرّات و تمنّاهای خود بدون رنجشهای پنهانی، بلکه با کرداری که معرّف عشق ورزیدن، پذیرا بودن و اعتماد داشتن میباشد حرف بزند. او همچنین نباید انتظار داشته باشد که تمام تمنیّاتش را شوهر تأمین نماید. او میتواند روابط و معاشرتهای بیشمار دیگری با خانواده و دوستان ایجاد کند.
با عشق و علاقه بیشتری که از خانواده و دوستان دریافت میکند، دیگر به آن اندازۀ محتاج به تأمین نیازهای مختلف نبوده و بیشتر میتواند محدودیّتهای خاّص شوهرش را بپذیرد.
مردان عمدتاً زمانی که رابطۀ زناشویی بیقرار میسازند،انتظار دارند که دیگر مشکلاتی وجود نداشته باشد. زنان در چنین شرایطی توقّع دارند که تمناّها و نیازهایشان بدون هرگونه یادآوری و تدکّر توسط همسرشان برآورده گردد. وقتی این پنداشتهای غلط و اشتباه اصلاح گردد، آنگاه تبادل و گفتگو کردن بین دو نفر پیشرفت مینماید. شوهر میتواند خیلی راحت به مشکلات گوش دهد، و زن میتواند در مورد تمناّها و نیازهایش به شیوۀ خیلی حمایت شوندهتری صحبت کند.
با انجام مکالمه و گفتگوی بهتر، آنها قادر خواهند بود به اندازه مساوی در سنگینی بار و «شادیهای» یک رابطه زناشویی شریک باشند.
عنوان کتاب: هنر رسیدن به روابط صمیمانه موفق (مردان، زنان و روابط)
نویسنده: دکتر جان گری
زندگی کامل نیست. همیشه طوفانها میآیند و میروند.
احساس ناامیدی میکنید؟ به بالا نگاه کنید! خدا بزرگ است.
خداوند از روزهای سختی که برایمان بوجود می آید برای بیرون کشیدن ما از افسردگی و ناامیدی و قوی کردن ما استفاده میکند.
نباید دلسرد شوید. همیشه امید وجود دارد.
سختیها معمولاً باعث میشوند احساس تنهایی کنیم.
آدمها هر روز با مشکلات زیادی روبهرو میشوند. در این زمانی که مشکلات اقتصادی زیادی وجود دارد، به ایمانتان تکیه کنید و بدانید که خداوند بزرگتر از آن سختیهایی است که برایتان پیش آمده است.
امید اعتمادی است که همه ما دوست داریم داشته باشیم.
اولین کاری که بعد از احساس ناامیدی انجام میدهید چیست؟
به زانو میافتید و دعا میکنید و حکمت خدا را طلب میکنید.
یا به رختخواب میافتید و آرزوی مرگ میکنید؟
وقتی ناامیدیم، داشتن امید کار سختی است
باید به نقطهای در زندگیتان برسید که دیگر نتوانید ادامه دهید. گناهتان، گذشتهتان، سختیها و مشکلاتی که هر روز با آنها دست و پنجه نرم میکنید، ظاهرتان یا وضعیت زندگیتان. وقتی هیچوقت به آن نقطه نرسید که تغییرات مثبت در زندگیتان به یک انتخاب تبدیل شود، زندگیتان پوچ و بیهوده خواهد بود.
به یک بطری کوکاکولا نگاه کنید. نیمی از آن را بنوشید و بعد بگذارید زمین. نگاه کنید مایع درون آن چه میکند. تلاشی بیهوده دارد و به ناکجا میرود، مگراینکه محتوی بطری را بیرون بریزید. اما سر و صدا کرده و داخل محدوده ظرف میجوشد. هیچ هدفی جز مصرف شدن ندارد.
اگر به قدم زدن در جاده پهناور ناامیدی ادامه دهید، درست مثل محتوی آن بطری خواهید شد. مثل امید یک دیوانه برای فرار از تیمارستان و نداشتن قدرت لازم برای آن. باید اولین قدم به سمت آزادی را برداریم. باید از محیط ناامیدکننده اطرافتان پا را بیرون گذاشته و بقیه را به خدا بسپارید.
آدمها همیشه دور انتخابها، افسوسهای گذشته و سختیهایی که برایشان پیش آمده میچرخند. روز به روز، محیط به دیوی برای آنها تبدیل میشود که ذهنشان را به اسارت میکشد.
توانایی فرار ندارند. ناامیدند. احساس گمگشتگی کرده و تصور میکنند هیچکس دوستشان ندارد.
بعد در اوج سختیها و مشکلات به سمت خدا فریاد میکشند که آنها را از این ناامیدی نجات دهد.
امید اعتمادی در اعماق وجود ماست که قدرت لازم برای وارد عمل شدن و رسیدن به هدفمان را به ما میدهد.
ایمان یعنی اعتقاد به چیزی که قادر به دیدن آن نیستید. امید یعنی دوست داشته باشیم چیزی که ایمانمان میخواهد به ما نشان دهد را ببینیم. این دو در کنار هم هستند و نمیتوان آنها را از هم جدا کرد.
من در شرایط سختی در زندگی خود قرار داشتم و دیگر قادر نبودم قدمی به جلو بردارم. قادر به تامین خود و خانوادهام نبودم. نه ماشینی داشتم، نه شغلی و نه پولی. از خجالت نمیتوانستم سرم را بلند کنم. تابحال چنین شرایطی داشتهاید؟ این یعنی فقر. این یعنی حتی برای کوچکترین نیازهای روزانهتان هم سختی بکشید.
و مسئله ناراحتکننده این است که خیلیها حتی شرایطی بدتر از من داشتند. در زندگی به نقطهای میرسیم که میتوانیم تصمیم بگیریم جادهای که پیش روی داریم را ادامه دهیم یا ایستاده و صبر کنیم. و مطمئناً وقتی ناامیدانه نیاز به کمک داریم، صبر کردن برای خدا بسیار سخت است.
خداوند راهی دارد که به ما نشان میدهد تا چه اندازه مهم هستیم. همه ما برای دلیلی به دنیا آمدهایم و سختیها و ناامیدیهایی که برایمان پیش میآید اهمیتی ندارند.
شما بیهوده و بیدلیل برای گذراندن این زندگی کوتاه به دنیا نیامدهاید.
منتظر ماندن برای خدا به معنی منفعل بودن نیست. به این معنی نیست که بیکار بایستید، به آسمان خیره شوید و منتظر یک میلیون دلاری باشید که خداوند از آن بالا برایتان میفرستد.
امید یک عمل است. اکر فقط یک جرقه از آن در روحتان وجود داشته باشد، خیلی زود ایمان صدایتان میکند که پایتان را بیرون گذاشته و کاری برای ناامیدیتان بکنید. خداوند در هر کدام از ما قوه درک و بصیرت قرار داده است. قدرتی درون ما قرار داده که باعث میشود بتوانیم دربرابر سختیها بایستیم.
امیدتان را از دست ندهید. احساس ناامیدی کردن درد بزرگتری است تا قدم بیرون گذاشتن و با کمک ایمان به خدا کاری برای تغییر شرایط انجام دادن. خدا بزرگ است و شما را برای هدفی مهم خلق کرده است. اینطور به آن نگاه کنید، احساس ناامیدی کردن فقط شما را عقب میاندازد و در هم میشکند. پس بایستید، به بالا نگاه کنید و در دریای ناامیدی غرق نشوید. خدا بزرگ است و بیشتر اوقات او تنها کسی است که میتوانید در زمان سختیها برای کمک به سراغش بروید.
فکر نکنید با این خط و نشان کشیدنها خودتان را بیارزش کردهاید. اهمیتی که شما به عزیزانتان و شرایطی که دارید میدهید، میتواند ارزش شما را در نظر او چند برابر کند. بسیاری از دلایل این افراد برای « نه » گفتن به فرصتهایشان، تنها از عادتها یا ترسهایی ناشی میشود که از وجودشان بیرون نمیرود. اگر شما هم به دلیلهای مشابه به ازدواج فکر نمیکنید، بهتر است یکبار دیگر به زندگیتان و انتظاری که از آیندهتان دارید نگاه کنید و با دلایل منطقیتر در این مورد تصمیم بگیرید.
زیاد از حد عشق کارید؟
شاید شما آنقدر غرق مناسبات شغلیتان شدهاید که نمیتوانید فکری اساسی برای زندگی عاطفیتان کنید.
ممکن است فکر کنید هیچ چیز در دنیا شما را به اندازه پیشرفت کاری راضی نمیکند و البته احتمالا آنقدر غرق این تفکر شدهاید، که حتی فکر تغییر هم در سرتان چرخ نمیزند. نگاهی به محیط کارتان بیندازید. افرادی که مثل شما عشق کارند کم نیستند.
کسانی که حتی در چهارمین و پنجمین دهه زندگیشان، تنها با پروندههای روی میزشان زندگی میکنند. حالا کمی دقیقتر به آنها نگاه کنید. آیا واقعا این افراد خوشبخت و راضی هستند؟
راه حل
شمایی که کارتان همه زندگیتان بوده، قرار نیست یک شبه خانهنشین شوید. پس باید مردی را انتخاب کنید که توان پذیرش محدودیتهای شما را داشته باشد. او باید با نوع کار شما و شرایطی که دارید آشنایی داشته باشد تا بتواند تصویر دقیقی نسبت به مشکلات احتمالی که در این مسیر پیش میآید را در ذهنش شکل دهد.
اگر نمیخواهید که در میانه راه هم خودتان و هم او را ناامید کنید پس سعی کنید تصویری دقیق از اهداف و شرایطتان را برای خواستگارتان شکل دهید و قبل از هر تصمیمی، ببینید که چقدر اهدافتان در یک راستا هستند و تا چه حد میتوانید با محدودیتهای یکدیگر کنار بیایید. البته این تمام ماجرا نیست.
شما نمیتوانید بدون هیچ تغییری پیش بروید و تنها انتظار داشتهباشید که همسر آیندهتان شما را درک کند.
شما باید بپذیرید که بعد از ازدواج، شرایط کاریتان هم شکل دیگری بهخود میگیرد و شما دیگر نمیتوانید تمام لحظههای زندگیتان را با پروندههای کاریتان بگذرانید.
استانداردهای غیر قابل عبوری دارید؟
شاید معیارهای سفت و سخت شما در مورد همسر آیندهتان دلیل این تنهایی باشد؛ حق هم دارید. پای یک عمر زندگی در میان است و نمیخواهید که بیگدار به آب بزنید. احتمالا شما با دیدن مردهای اطرافتان و همسر دوستانتان فورا ایرادهایشان را میبینید و در دلتان میگویید اگر من بودم، با مردی که این ویژگی را داشته باشد ازدواج نمیکردم و از آنجا که خواستگارهایتان هم یکی از مردهای همین کره خاکی هستند و از همین دسته عیب و نقصها را در خود دارند، پس شما نمیتوانید دلتان را راضی کنید و به مردی که چنین عیبهایی داشته باشد « بله » بگویید. از آنجایی که خودتان سالها در مورد ازدواجهای دیگران قضاوت کردهاید، احتمالا در دلتان میگویید، مردم در مورد انتخاب من چه میگویند...
راه حل
وقتی پای یک عمر زندگی در میان است، قطعا نمیتوانید به مردی که هیچ کدام از معیارهایتان را ندارد « بله » بگویید. اما قبل از اینکه با این قضاوت تنهایی را به جان بخرید، نگاهی به خودتان و معیارهایتان بیندازید.
در درجه اول بهتر است نقاط ضعف و ایرادهای خودتان را ببینید. آیا شما یک فرد بیعیب و نقصید که به دنبال یک مرد بیعیب و نقص هستید؟
در درجه دوم، باید فهرستی از این معیارها که عمری شما را تنها نگهداشته است بنویسید. آنها را به ترتیب اهمیت فهرست کنید.
حالا دوباره مرورشان کنید، از کدام ویژگیهایی که نوشتهاید میتوانید بگذرید و کدامشان غیرقابل چشمپوشی هستند. حالا که این فهرست را پاکسازی کردید، نگاهی به گزینههایی که برای ازدواج دارید بیندازید. شاید یکی از این افراد، چند نمونه از این ویژگیهای منفی را داشته باشد اما این ویژگیها ممکن است جزء اصلی شخصیت او نباشد. اگر این خصوصیات در او کمرنگ هستند و در مقابل خصوصیات بسیار مطلوب دیگری دارد که میتوانید به آنها تکیه کنید، بهتر است کمی بیشتر در مورد این گزینه فکر کنید.
بودن با دوستانتان برای شما کافیاست؟
ازدواج به چشم افرادی که یک لحظه هم بدون دوستانشان زندگی نمیکنند، یعنی محدودیت. این افراد گروههای متفاوتی از دوستان را در کنار خود دارند و برایشان تنهایی معنایی ندارد. آنها نمیتوانند بپذیرند که بعد از ازدواج، باید دور خیلی از این لحظهها را خط بکشند.
دوستان نزدیک و صمیمی، نمیگذارند که این افراد هیچ خلأ عاطفیای را در زندگیشان احساس کنند و به همین دلیل خود را وارد زندگیای بکنند که باعث میشود در ظاهر تنها تر از قبل شوند.
راه حل
اگر شما در گروه این افراد هستید، ازدواج برایتان تصمیم سختی است.
اما بهتر است بهجای این سختگیری، چند قدم جلوتر را هم ببینید و به آینده نگاه کنید. این دوستان صمیمی تا کجا با شما پیش میآیند؟ تجربه دیگران میگوید، احتمالا آنها هم یکی یکی ازدواج میکنند و این گروههای سرشار از صمیمیت هم روز به روز کوچکتر میشوند. اگر مراقب نباشید، این ماجرا خیلی زود از شما یک فرد همیشه تنها میسازد.
فردی که در گروه متاهلها احساس خوشبختی نمیکند و البته دیگر دوستانی ندارد که هر لحظه برای بودن در کنار او حاضر باشند. گذشته از این، ازدواج قرار نیست به معنای از دست دادن دوستان و تنها شدنتان باشد.
شما میتوانید با کسی ازدواج کنید که از بودن در کنار گروه دوستانتان هم لذت ببرد و بعد از شکل دادن زندگیتان، با پذیرش محدودیتهایی که یک زندگی متاهلی دارد، تلاش کنید تا از این دوستان هم فاصله نگیرید.
به دنبال موقعیتهای بهترید؟
فکر میکنید که « بله » گفتن به یک گزینه، یعنی « نه » گفتن به باقی گزینهها و به همین دلیل نمیتوانید خودتان را برای تصمیمگرفتن راضی کنید؟ شاید گمان میکنید همیشه فرصتهای بهتری در مقابلتان قرار خواهند داشت و لیاقت شما بیشتر از مواردی است که تا امروز به شما پیشنهاد شده. اگر شما گرفتار چنین تفکراتی هستید، احتمالا نمیتوانید به گزینههایی که تا چند وقت پیش به نظرتان ایدهآل میآمدند هم « بله » بگویید و به همین دلیل فرصتهایی که روزی برایتان آرزو بودهاند را هم رد میکنید.
راهحل
در مورد گزینههای بهتر، نمیتوان حکم قطعی صادر کرد. شاید حق با شما باشد و کسانی شایستهتر از خواستگاران فعلیتان هم روزی به شما پیشنهاد ازدواج دهند. اما نگاهی به خودتان بیندازید؛ احتمالا در آن زمان هم شما برای رسیدن یک پیشنهاد بهتر به آنها « نه » میگویید.
فکر بهترین بودن را از سرتان بیرون کنید. سری به همان فهرست اولویتها بزنید و خواستگارتان را با آن اولویتهای اساسی بسنجید. اگر فکر میکنید مهمترین ویژگیهایی که برایتان مطرح بوده را در خود دارد، مته به خشخاش نگذارید. بپذیرید که بهترینی وجود ندارد و همه افراد ضعفهای خاص خودشان را دارند. ضعفهایی که در همه وجود دارد اما نوعشان از فردی به فرد دیگر فرق میکند. پس بهجای این آرمان گرایی، تلاش کنید سراغ کسی که ویژگیهایش با خط قرمزهای شما هماهنگی ندارد، نروید.
از اینکه کسی واقعیت را بفهمد میترسید؟
ممکن است شما و خانوادهتان، تفاوتهای زیادی داشته باشید. از عقاید شخصیتان گرفته تا سبک زندگی اجتماعی شما که میتواند متفاوت یا حتی متضاد با خانوادهتان باشد. شمایی که به سن ازدواج رسیدهاید و نسبت به این اتفاق بیمیل هم نیستید، بهخاطر این تفاوتها به خواستگارهایتان « نه » میگویید.
از طرفی کسانیکه خانواده به شما پیشنهاد میکنند، مرد رۆیاهای شما نیستند و از طرف دیگر نمیتوانید مردی که در مقابلش خود را به شکل دیگری معرفی کردهاید را، با خانوادهتان آشنا کنید. شما گمان میکنید که « بله » گفتن به انتخاب خانوادهتان؛ یعنی یک عمر زندگی سرد و «بله» گفتن به خواستگاری که هنوز خانوادهتان را ندیده، یعنی یک زندگی شکست خورده یا جدایی از همه عزیزانتان.
راهحل
اشتباه نکنید. ازدواج یک جعبه کامل است که نمیتوانید هیچ کدام از محتویاتش را گلچین کنید. خانواده و دوستان شما، خانواده و دوستان او و تمام محدودیتها و شرایطتان در این جعبه قرار میگیرند و اگر بخواهید زندگی موفقی داشته باشید باید با همه آن شرایط روبهرو شوید. میگنا دات آی آر.برای شمایی که در مورد ازدواج بیمیل نیستید، چنین دلیلی نباید مانع بزرگی تلقی شود. کافی است خودتان باشید؛ همانطور که هستید نه آنطور که خانوادهتان میخواهد. از طرف دیگر، باید پنهان کاری را کنار بگذارید.
با خواستگارتان در مورد شرایط خانوادگیتان صحبت کنید و تفاوتها را روشن کنید. به او بگویید که حفظ خانواده و ارتباطتان برای شما یک اولویت اساسی است و اگر میخواهد که در کنار شما خوشبخت باشد، باید این موضوع را بپذیرد و در کمال احترام با این تفاوتها کنار بیاید.
فکر نکنید با این خط و نشان کشیدنها خودتان را بیارزش کردهاید. اهمیتی که شما به عزیزانتان و شرایطی که دارید میدهید، میتواند ارزش شما را در نظر او چند برابر کند.
شاید روبهرو کردن این 2گروه با هم آسان نباشد اما اگر منطقی پیش بروید و از مسیری مناسب با خانوادهتان وارد مذاکره شوید که برایشان قابل پذیرش باشد، میتوانید خیلی زود و با کمترین تنش، به نتیجه برسید.
در مورد کار و پول صحبت کنید.
مسائل مالی یکی از مهم ترین مسائلی است که زوج ها را به بحث و جدل وا می دارد پس همین الان حرف هایتان را بزنید و سنگ ها را وا بکنید. دوست دارید حساب مشترک داشته باشید یا حساب جداگانه؟ چه کسی باید خرج های روزانه را بدهد؟ سرمایه گذاری های بزرگ بر عهده کدام یک از شما خواهد بود؟ فرد صرفه جویی هستید یا ولخرجی می کنید؟ بعد از اینکه در مورد این سوالات صحبت کردید، برنامه های کاری و شغلی خود را نیز بیان کنید. دوست دارید 5 سال بعد به کجا رسیده باشید؟ از در آمدتان راضی هستید؟ اگر نه، چه برنامه هایی برای بیشتر کردن درآمدتان دارید؟
نکته: اگر بر سر ساعات کار به توافق نرسیدید اشکالی ندارد. وقتی یکی از زوجین بیش از اندازه کار می کند و زمان زیادی را در خارج از خانه سپری می کند، این احتمال هست که در اوایل ازدواج به مشکل بربخورند ولی ممکن است در آینده هردو بپذیرند که در درازمدت، ثبات مالی از هرچیز دیگری مهم تر است.
حتما در مورد بچه صحبت کنید.
اگر قبلا فرصتش پیش نیامده حالا وقت آن است که در نظر خود را در مورد بچه داشتن یا نداشتن بیان کنید. بگویید بچه دوست دارید یا نه. اما مراقب باشید بحث را در اینجا متوقف نکنید. در مورد همه احتمالات صحبت کنید. جنسیت بچه برایتان مهم است؟ چند سال بعد از ازدواج می خواهید بچه دار شوید؟ آیا در صورت لزوم حاضرید بچه ای را به فرزندخواندگی بپذیرید؟ اگر کودکتان نافرمانی کرد چگونه با او برخورد می کنید؟ همه اینها موضوعاتی هستند که اگر در موردشان به روشنی صحبت نکنید در آینده تبدیل به بحث و دعوا خواهند شد.
نکته: اشکالی ندارد اگر در مورد تعداد بچه ها به توافق نرسیده اید. تنها بعد از تولد اولین بچه است که می توان تصمیم گرفت چند بچه کافی است.
در مورد مذهب و ارزش های انسانی صحبت کنید.
ایمان و ارزش های اخلاقی ممکن است در اوایل ازدواج چندان مهم به نظر نرسند اما نقش دین و اخلاقیات از آنچه اکثر زوج ها تصور می کنند مهم تراست. روانشناسان می گویند بسیاری از افراد وقتی درمی یابند که همسرشان از آنچه فکر می کرده اند مذهبی تر است، یا در می یابند همسرشان آنقدرها که می خواهند مذهبی نیست، دچار اختلاف می شوند. این مساله وقتی جدی تر می شود که بچه به دنیا می آید و باید در مورد طرز تربیت او تصمیم بگیرید. بنابراین حتما در مورد دین و ایمان و تاثیری که فکر می کنید بر زندگی شما خواهد داشت صحبت کنید.
نکته: اگر برسر موضوعات مربوط به خانواده همسرتان به توافق نرسیدید اشکالی ندارد. مسائل خانوادگی جزو مشکلات کوچک همه زوج های جوان هستند ولی لزوما رابطه زن و شوهر را تهدید نمی کنند. مثلا می توانید به همسرتان بگویید که می تواند به دیدن پدر و مادرش برود ولی شما ممکن است بعضی اوقات او را همراهی نکنید. مهم این است که هیچ یک از دوطرف حس نکند که نسبت به خانواده همسرش در اولویت دوم قرار دارد.
در مورد اختلافات و دعواها صحبت کنید.
در زندگی مشترک بحث و جدل اجتناب ناپذیر است. همه زوج ها گاهی با هم اختلاف و کشمکش پیدا می کنند. اما آنچه مهم است چگونگی برخورد آنها با این اختلافات است. هرکس روشی برای مدیریت اختلافات دارد. اطمینان حاصل کنید که روش مدیریت یکدیگر را درک می کنید. به آخرین باری که دعوا کرده اید فکر کنید. چه اتفاقی افتاد؟ چه چیز شما را ناراحت کرد؟ آیا جزو کسانی هستید که سکوت می کنند و حرف نمی زنند یا جزو کسانی که تا مشکل را حل و فصل نکنند خوابشان نمی برد؟
نکته: افراد معمولا در مورد مسائل کوچکی مثل اداره خانه، تقسیم کارهای خانه و غیره به مشکل می خورند. چه کسی باید دستشویی را بشوید؟ آشغال ها را چه کسی بیرون ببرد؟ و غیره. اینها چیزهایی هستند که با کمی گذشت و درک حل می شوند ونگران کننده نیستند.
حساسیت ها، ترس ها و عادت های خود را بیان کنید.
اگر چیزی هست که شما را عصبی می کند، یا اگر از چیز خاصی می ترسید یا وسواس خاصی دارید حتما در مورد آن صحبت کنید. اگر از ولخرجی بدتان می آید حتما به همسرتان بگویید. اگر تحمل ندارید که شوهرتان به غیر از موارد لزوم با خانم های دیگر صحبت کند حتما این احساس خود را بیان کنید.
نکته: اشکالی ندارد اگر در مورد سرگرمی ها و چگونه پر کردن اوقات فراغتتان به توافق نرسیده اید. مثلا اگر شما عاشق تماشای فوتبال هستید ولی طرف مقابل علاقه ای به آن ندارد، نگران نباشید. شما می توانید به تنهایی فوتبال نگاه کنید. نکته مهم این است که شما و او بر سر مدت زمانی که جدا از هم سپری می کنید توافق کنید.
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم !
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد!
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد!
دوستی نه در ازدحام روز گم می شود نه در سکوت شب ، اگر گم شد هرچه هست دوستی نیست...
زنى به حضور حضرت داوود آمد و گفت :
اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟
حضرت داوود فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند.
سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟
زن گفت : من بیوه زن هستم و سه دختر دارم ، با دستم، ریسندگى مى کنم ، دیروزشال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم، تا بفروشم، و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد، و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم !!!
هنوز سخن زن تمام نشده بود، در خانه حضرت داوود را زدند، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد...
ناگهان ده نفر تاجر به حضور حضرت داوود آمدند، و هر کدام صد دینار (جمعا هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند:
این پولها را به مستحقش بدهید.
حضرت داوود از آن ها پرسید: علت این که شما دست جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟
عرض کردند : ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید، و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته ای سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن ، موردآسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم ، و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم ، و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ما است به حضورت آورده ایم ، تا هر که را بخواهى، به او صدقه بدهی!!!
حضرت داوود به زن نگاه کرد و به او فرمود:
پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟!!!
سپس هزار دینار را به آن زن داد، و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاهتر از دیگران است.
آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را
و دریایى غرق نمی کند "موسى" را
کودکی، مادرش او را به دست موجهاى "نیل" می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش می کند
اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند
از این "قِصَص" قرآنى هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد
نمی توانند
او که یگانه تکیه گاه من و توست !
پس
به "تدبیرش" اعتماد کن
به "حکمتش" دل بسپار
به او "توکل" کن
و به سمت او "قدمی بردار"
تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی ...
گاهی اوقات مهم ترین مانع دستیابی ما به خواسته هایمان دقیقا جلوی چشمانمان است اما به آن بی توجهیم. شاید هم چون همیشه جلوی چشممان است نمی بینیمش. اگر از زاویه جدید نگاه کنیم به قول معروف یک شبه می توانیم ره صد ساله برویم.
1. غرور مانع یادگیری
غرور مانع اصلی یادگیری است. شما حتما این ضرب المثل ایرانی را شنیده اید "پرسیدن عیب نیست ندانستن عیب است" اما خودتان قضاوت کنید چند بار به خاطر حفظ غرورمان از سوال کردن طفره رفته ایم. اغلب کسانی که در رشته های مختلف علمی به پیشرفت رسیده اند کسانی اند که از پرسیدن نمی ترسیدند.
2. تعصب مانع نوآوری
هیچ چیز در دنیا بیشتر از تعصب مانع نوآوری و پیشرفت نوع بشر نشده است. به خیلی چیزها چنگ می زنیم و تعصب داریم اما نمی دانیم چرا. اگر در مورد خیلی از باور ها و روش های زندگی مان فکر کنیم فلسفه خاصی برایش نداریم درحالیکه شاید هر روز اجرایش کنیم.
هرکسی که توانسته زیان های جبران ناپذیر تعصب بیجا را در زندگی اش کشف کند درهای تازه ای به رویش باز شده و دنیا را از منظر جدیدی دیده است.
3. کم رویی مانع پیشرفت
مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید. اگر تمام جهان بگویند شما انسان بااستعدادی هستید تا زمانی که عقاید و افکارتان در ذهنتان باقی بماند نمی توانید پیشرفت کنید. دیگران با دیدن چهره موجه و رفتار شما به ارزش های شما پی نخواهند برد. تنها زمانی که لب به سخن بگشایید می توانید به پیشرفت دست یابید.
4. ترس مانع ایستادن
ترس مانع اصلی ثابت قدمی و پایبندی انسان بر اعتقاداتش است. ترس از قضاوت دیگران، ترس از طرد شدن، ترس از عدم موفقیت سبب می شود شما هرچقدر هم به درست بودن چیزی ایمان داشته باشید برای داشتن و عمل کردن به آن کاری نکنید.
5. تخیل مانع واقع بینی
انسان بی رویا غیر قابل تحمل است چه برای خودش و چه برای دیگران اما زندگی در تخیلات و توهم باعث می شود ما در دنیایی غیر حقیقی زندگی کنیم و زمانی از خواب غفلت بیدار شویم که خیلی دیر است.
6. بدبینی مانع شادی
انسان بد بین زندگی را به کام خود و نزدیکانش تلخ می کند. این جور افراد در بهترین قصر ها و زیبا ترین بنا ها به دنبال ترک های دیوار اند.
باور کنید این زندگی برای هیچ کس به اندازه خودشان سخت نیست. شما می توانید از آنها پرهیز کنید اما خودشان به هیچ وجه نمی توانند از دست خودشان فرار کنند.
7. خود شیفتگی مانع معاشرت
حیات بشر به تعامل با دیگران بستگی دارد. بنابراین ما ناچار هستیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم. اما هیچ کس خواهان هم نشینی با انسان خود شیفته نبوده و نخواهد بود.
8. شکایت مانع تلاش گری
آنکه دائما در پی مقصر و شکایت و شماتت دیگران است عملا دست از تلاش برداشته چون مشغول یافتن مقصر است! به همین سادگی زندگی تان را هدر ندهید.
9. خود بزرگ بینی مانع محبوبیت
همه انسان ها دوست دارند در نظر دیگران به بهترین شکل دیده شوند اما وقتی دائما خودمان را در موضع قدرت و برتری قرار می دهیم سایرین را بیزار می کنیم و از خودمان فراری می دهیم.
10. عادت کردن مانع تغییر
عادت مانع تغییر است و باعث می شود سالهای سال در یک مکان، زمان، موقعیت و شرایط درجا بزنیم.
برگرفته از سایت سیمرغ
نوشته ای به همراه گلها به او بدهید
وقتی قرار باشد به عشق خود اعتراف کنید باید هر کاری که ممکن است انجام دهید. برای مردانی که فکر می کنند در زمینه ی ابراز کلامی عشق به زن مورد علاقه شان ناشی هستند، هدیه دادن یک دسته گل زیبا معجزه می کند. می توانید برای یک مدت مشخص، مثلاً یک ماه، هر روز یه او یک شاخه گل رز هدیه بدهید تا او مرتباً به این فکر کند که شما چه نیتی دارید و بعد از تمام شدن این مدت بجای گل به او یک نوشته بدهید که رویش نوشته شده "دوستت دارم" و شاهد باشید که چگونه از شادی صورتش گل می اندازد.
دوستت دارم را با شعر بگویید
اگر موسیقیدان زبردستی هستید و می توانید در حین اجرای برنامه ی خود برای عموم عشق خود را نیز به فرد مورد نظرتان ابراز کنید، بهترین روش را انتخاب کرده اید. برای او یک ترانه ی زیبا بسازید یا ترکیبی از ترانه های عاشقانه ی موجود درست کنید و در برابر دیگران برایش اجرا کنید. اگر بتوانید احساسات خود را در فضا های عمومی ابراز کنید او را از عشق مدهوش می کنید.
برایش آشپزی کنید
زنان عاشق مردانی هستند که اگر نمی توانند آشپزی کنند، حد اقل در این زمینه تلاش کنند وخوب پذیرایی کنند. اگر می خواهید احساسات خود را برای معشوقتان ابراز کنید، از استعداد آشپزی تان استفاده کنید. یک شام عاشقانه زیر نور شمع ها تدارک ببینید و از صرف آن در کنار او لذت ببرید. بعد از شام برای دسر کیک کوچکی آماده کنید که روی آن نوشته شده "دوستت دارم". این اتفاق نه تنها او را تعجب زده خواهد کرد بلکه زیبا ترین خاطره ی عمرش را نیز برایش رقم خواهد زد.
کشف گنج
طراحی کشف یک گنج ساده ترین و در عین حال خلاقانه ترین روش گفتن دوستت دارم است. سرنخ هایی را در اطراف خانه یا بر سر راهش قرار دهید که هر یک او را به سرنخ بعدی برساند، بگذارید آخرین آنها او را به نوشته ای که در جیب شماست برساند که روی آن احساسات خود را نوشته اید. با این کار او هیجان زده و مبهوت روش ابراز علاقه ی شما می شود.
نامه ی عاشقانه
هیچ چیز نمی تواند با روش ساده و قدیمی ابراز عشق مقابله کند. یک نامه ی عاشقانه که با عطری خوش معطر شده بهترین راهی است که معشوقتان را از احساساتی که به او دارید باخبر می کند. این روش مناسب کسانی است که در نوشتن مهارت دارند و از کلمات مناسبی استفاده می کنند. برای او بنویسید که از دیدارش چه احساسی به شما دست می دهد و این کار را با صداقت تمام انجام دهید. نامه را باعشق مهر کنید و برایش بفرستید. روزی که معشوق شما این نامه ی عاشقانه را دریافت می کند بهترین روز زندگی او خواهد بود.
با جواهرات بگویید که دوستش دارید
هیچ چیز بیشتر از یک تکه جواهری که مخصوص او درست شده باشد مفهوم دوستت دارم را در بر ندارد. اگر نمی توانید زیاد هزینه کنید می توانید خودتان برایش دستبندی درست کنید. آن را در یک جعبه ی زیبا قرار دهید و زمانی که این را به معشوقتان هدیه می دهید شاهد احساساتی او باشید که در آن لحظه بروز می کنند.
فیلم بگیرید
اگر انسان خلاقی هستید یک فیلم درست کنید و در آن نشان دهید که معشوقتان چقدر برایتان ارزشمند است.
اگر می خوانید او را دو برابر هیجان زده کنید، وقتی دارد این فیلم را تماشا می کند سر برسید و نگاه متعجب و شاد او را ببینید.
جایی که اولین بار او را دیدید
برای زوج ها جایی که برای اولین همدیگر را ملاقات می کنند ارزش و اهمیت بسیاری دارد و گفتن دوستت دارم در این محل از هر جایی تأثیر گذار تر و دلنشین تر است.
روی شن های ساحل بنویسید
اگر می خوانید ابراز عشقتان به یاد ماندنی باشد سری به کنار دریا بزنید. می توانید وقتی که حواس محبوبتان پرت است بر روی شن ها یک جمله ی عاشقانه بنویسید که وقتی بر می گردد آن را ببیند و هیجان زده شود.
اما اگر جواب دلخواهتان را دریافت نکردید می توانید بگویید که کس دیگری آن را از قبل نوشته. اما اگر اوضاع به همان شکلی که می خواستید پیش رفت عکسی از آن نوشته بگیرید و آن راقاب کنید تا برای همیشه آن لحظه را به یاد داشته باشید.
در شهر گردش کنید
با هم قرار بگذارید و به پارک و باغ وحش بروید. تفریح کنید و در حین آن خوراکی بخورید. بهترین نتیجه این است در حین راه رفتن ، بیشتر از زمانی که در باشگاه صرف می کردید کالری می سوزانید.