ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
توی
یه موزه معروف سنگ های مرمر کف پوش شده بود , مجسمه بسیار زیبای مرمرینی به نمایش
گذاشته شده بودند که مردم از راه های دور و نزدیک واسه دیدنش به اونجا می اومدن .
و
کسی نبود که اونو ببینه و لب به تحسین باز نکنه !
یه
شب سنگ مرمری که کف پوش اون سالن بود ؛ با مجسمه شروع به حرف زدن کرد و گفت :
" این ؛ منصفانه نیست !
چرا
همه پا روی من می ذارن تا تو رو تحسین کنن ؟!
مگه
یادت نیست ؟!
ما
هر دومون توی یه معدن بودیم , مگه نه ؟
این
عادلانه نیست !
من
خیلی شاکیم ! "
مجسمه
لبخندی زد و آروم گفت :
" یادته روزی که مجسمه ساز خواست روت کار کنه ,
چقدر سرسختی و مقاومت کردی ؟ "
سنگ
پاسخ داد :
" آره ؛ آخه ابزارش به من آسیب میرسوند . "
آخه
گمون کردم می خواد آزارم بده .
آخه
تحمل اون همه درد و رنج رو نداشتم . "
و
مجسمه با همون آرامش و لبخند ملیح ادامه داد که :
"ولی من فکر کردم که به طور حتم می خواد ازم چیز بی نظیری
بسازه .
به
طور حتم بناست به یه شاهکار تبدیل بشم .
به
طور حتم در پی این رنج ؛ گنجی هست .
پس
بهش گفتم :
" هرچی میخوای ضربه بزن ؛ بتراش و صیقل بده ! "
و
درد کارهاش و لطمه هائی رو که ابزارش به من می زدن رو به جون خریدم .
و
هر چی بیشتر می شدن ؛ بیشتر تاب می آوردم تا زیباتر بشم !
پس
امروز نمی تونی دیگران رو سرزنش کنی که چرا روی تو پا میذارن و بی توجه عبور می
کنن
آره
عزیز دلم ! رنج و سختی ها هدایای خالق مهربون هستیه به من و تو .
و
... یادمون باشه قراره اون قدر خوشگل بشیم که خودمون هم نمی تونیم از الان باور و
تصور کنیم .
پس
بیا ازین به بعد به هر مسئله و مشکلی سلام کنیم و بگیم : خوش اومدی و از خودمون
بپرسیم :
" این بار اون لطیف بزرگ چه
موهبت و هدیه ای برامون فرستاده ؟ "