جمله جادویی ...

مدت زیادی از زمان ازدواجشان می‌گذشت و طبق معمول زندگی فراز و نشیب‌های خاص خودش را داشت.

یک روز زن که از ساعت‌های زیاد کار شوهر عصبانی بود و همه چیز را از هم پاشیده می‌دید،زبان به شکایت گشود و باعث ناامیدی شوهرش شد.

مرد پس از یک هفته سکوت همسرش،با کاغذ و قلمی‌ در دست به طرف او رفت و پیشنهاد کرد هر آنچه را که باعث آزارشان می‌شود را بنویسید و در مورد آن‌ها بحث و تبادل نظر کنند.

زن که گله‌های بسیاری داشت بدون اینکه سرخود را بلند کند، شروع کرد به نوشتن.

مرد پس از نگاهی عمیق و طولانی به همسر، نوشتن را آغاز کرد.

یک ربع بعد با نگاهی به یکدیگر کاغذ‌ها را رد وبدل کردند.

مرد به زن عصبانی و کاغذ لبریز از شکایت خیره ماند…

اما زن با دیدن کاغذ شوهر،خجالت زده شد و به سرعت کاغذ خود را پاره کرد.

شوهرش در هر دو صفحه این جمله را تکرار کرده بود:

"دوستت دارم عزیزم"

نظرات 2 + ارسال نظر
افشین سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:13 http://afshin8.blogfa.com

سلام دوست من
رک و روراست بهت بگم .
این بار به وبلاگ نیومدم که مطالبت رو بخونم و نظر بذارم
اومدم بگم :
خدا باهات کلی حرف داره که بیای حرفاشو بشنوی و جوابشو بدی .

منتظر قدوم مبارکتم ...
گل

افشین چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:58 http://afshin8.blogfa.com

سلام دوست من
رک و روراست بهت بگم .
این بار به وبلاگ نیومدم که مطالبت رو بخونم و نظر بذارم
اومدم بگم :
خدا باهات کلی حرف داره که بیای حرفاشو بشنوی و جوابشو بدی .

منتظر قدوم مبارکتم ...
گل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد