ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
تقدیر بود تو بمانی تا کربلا در کربلا نماند و عاشورا در پشت دیوارهای زمان زندانی نشود.
در تمام این بیست سال، تو سفیر لحظه های عطشناک واقعه و پیامبر آیتی مانده ای که بر گلوی بریده بالای نی، وحی شد!
در تلاطم قطرات اشک تو، هنوز کاروان ماتم زده اسیران، جاری اند و در دل اندوهگینت، هفتاد و دو پیکر غرق خون، مرثیه می خوانند.
وقتی داغ آن همه مصیبت از دیدگان معصوم تو سرازیر می شود و ناله های دردمندت فراگیر، تمام آب های دنیا، مبلّغ پیام کربلا می شوند و کودکان شیرخوار، پرچم دار حماسه روشنگری.
عناصر دنیا به چشم برهم زدنی، در هیئت سفیران حسینی جلوه می کنند و سایه سار درختان، هیکل های سیاه پوش عزا!
با این همه، چه باک از آن که خلفای جور، پیامبران واقعه را به جرعه های زهر میهمان کنند؛ وقتی تو از تمام چشمه ها، چشم گریان برای عاشورا ساخته ای و در تمام سینه ها، بذر عشق حسین علیه السلام را پراکنده ای!
صحیفه سجادیه را که می گشایم، عطر تو، دنیای کوچکم را پر می کند و اشک هایم بوی دعا می گیرند.
ستاره های بی فروغ اشک هایم، مرا گریه می کنند در روزهایی که داغ ندیدنت به آتشم کشیده است.
کاش من هم از روزهای امامت تو گذشته بودم!
کاش تنهایی ام را بر شانه های صبور و مردانه ات می گریستم! کاش تو بودی و مرا از دل این شب های بی ستاره، به خورشید می رساندی!
جهان هنوز تشنه امامت توست.
جهان هنوز به یمن دعاهای باشکوه تو، برپای ایستاده است.
کاش دنیا را با عطر تو شناخته بودم! کاش ستاره ها، رد پای تو را برایم می خواندند تا به سوی آرامش قدم بردارم!