روز مرگ قساوت‏ها...

 

روز مبعث، روز برانگیختن خردهایی است که در تابوت خُرافه ‏گرایی، هوس ‏پرستی و جهل‏ پیشگی دفن شده بود. روز مبعث روز تولّد عاطفه ‏هاست؛

عاطفه ‏هایی که در رقص شمشیرها زخمی می‏شد و در جنگل نیزه‏ ها جان می‏باخت.

آن‏روزها، دخترکان معصوم، به جای آغوش گرم مادر، در دامان سرد خاک می‏خفتند. جوانان بلندقامت، در جنگ جهالت ‏ها، جان به بارش تیرها می‏دادند و زنان بی‏ پناه، در بند اسارت می‏زیستند.

آه که چه خارهایی به پای بشریّت می‏ خلید و چه زخم‏هایی دل عاطفه ‏ها را می‏ خَست.

روز مبعث، روز مرگ قساوت‏ها و شرارت‏ها بود؛ روز مرگ کرامت‏هایی که به پای بت‏ها قربانی می‏شد؛ روز مرگ جهل و شرک و پرستش ‏های ناروا بود.

نظرات 2 + ارسال نظر
افشین پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 23:56 http://afshin8.blogfa.com

در روزگاری کهن پیرمردی روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت .
روزی اسب پیرمرد فرار کرد و همه همسایگان برای دلداری به خانه اش آمدند و گفتند :
عجب شانس بدی آوردی که اسب فرار کرد !
روستا زاده پیر در جواب گفت :
از کجا می‌دانید که این از خوش شانسی من بوده یا بد شانسی ام ؟
و همسایه‌ها با تعجب گفتند ؟ خب معلومه که این از بد شانسی است !
هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت .
این بار همسایه‌ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند : عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت همراه بیست اسب
دیگر به خانه برگشت .
پیرمرد بار دیگر گفت : از کجا میدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام ؟
فردای آنروز پسر پیرمرد حین سواری در میان اسبهای وحشی زمین خورد و پایش شکست .
همسایه‌ها بار دیگر آمدند :
عجب شانس بدی .
کشاورز پیر گفت : از کجا میدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام ؟
چند تا از همسایه‌ها با عصبانیت گفتند : خوب معلومه که از بد شانسی تو بوده پیرمرد کودن!
چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدن و تمام جوانان سالم را برای جنگ در
سرزمین دور دستی با خود بردند . پسر کشاورزپیر بخاطر پای شکسته اش از اعزام معاف شد .
همسایه‌ها برای تبریک به خانه پیرمرد آمدند :
(( عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد و کشاورز پیر گفت : (( از کجا میدانید که ….؟ ))
نتیجه :
همیشه زمان ثابت می‌کند که بسیاری از رویدادها را که بدبیاری و مسائل لاینحل زندگی خود می‌پنداشته صلاح و خیرمان بوده و آ ن مسائل ، نعمات و فرصتهای بوده که زندگی به ما اهدا کرده است.
چه بسا چیزی را شما دوست ندارید و درحقیقت خیرشما در ان بوده وچه بسا چیزی را دوست دارید
و در واقع برای شما شر است خداوند داناست و شما نمیدانید

افشین شنبه 11 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 15:29 http://afshin8.blogfa.com

سلام
نظر خوبی که برام گذاشته بودی
خیلی عالی بود
چون واقعا منو به وجد آورد .
اومدم تا تشکری کرده باشم
همین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد